مرگ نابهنگام و دردناکِ
ریاضیدانی که
سفیر تاریخ کهن فرهنگ
سفیر تاریخ کهن فرهنگ
و دانش ایرانیان
در جهان بود
مریم میرزاخانی ریاضیدان
برجستهی ایرانی در روز ۱۵ ژوییه، در سن چهلسالگی ما را ترک کرد و هموطنان
ایرانی و دوستداران خود در سراسر جهان را اندوهگین ساخت.
مریم میرزاخانی نخستین
زن برندهی نشان فیلدز، بزرگترین رتبهی جهانی در ریاضیات و همسنگ جایزهی
نوبل برای این رشتهی علوم بود. پژوهش های او در چندین زمینه نظریات ریاضی را
چندین گام بزرگ بهجلوبرد. کارشناسان و همکاران او در میان این زمینهها کارهای
وی بر مسائل سطوح ریمنی(از نام ریمن ریاضیدان بزرگ آلمانی قرن نوزدهم)،
نظریهی ارگودیک، شامل کارهای بنیادی لودویگ بولتزمن
فیزیکدان بزرگ اتریشی قرن نوزدهم، و هانری پواَنکاره، ریاضیدان بزرگ
فرانسوی قرون نوزدهم و بیستم، و ادامه دهندگان آنها، و نظریهی سیستمهای
دینامیک را نام میبرند. اغلب این کارها در پژوهشهای بنیادی فیزیک نظری
کاربردهای اساسی دارند؛ مانند کارهای وی دربارهی سطوح هذلولی (زیناسبی)
که گفته میشود در حل مشکلات موجود در وحدت میان میدانهای کوانتومی و میدان جاذبهی
آینشتین(نظریهی نسبیت عمومی)، یکی از دشوارترین مسائل فیزک معاصر، کاربرد دارد.
مرگ نابهنگام مریم میرزاخانی، در حالی که در رسانههای سراسر جهان بازتابی
وسیع یافت و انبوهی از اظهار نظرهای ستایشآمیز دانشمندان همهی کشورها را بهدنبال
داشت، در میهنش ایران و در میان حاکمان جاهل کشور انعکاس چندانی نیافرید. حتی در
دانشگاه صنعتی شریف که دانشجویان هموطنش تصویرهای او را در آمفیتئاترهای خود نصب
کردهبودند بسیجیان آتشبهاختیار که عِرق اسلامیشان از تصویرهای بیحجاب دانشمند
ایرانی جریحهدار شده بود با خشونت آنها
را پایین کشیدند !
در اردیبهشت سال ٩٤، «سِدریک ویلانی»، ریاضیدان برجستهی فرانسوی(برندهی
دیگر نشان فیلدز ریاضیات)، به ایران رفته بود. او علاوه بر حضور در مجامع علمی
ریاضی ایران، چندین سخنرانی نیز برای عموم مردم ایراد کرد.
او درباره آشنایی خود با «مریم میرزاخانی» گفت: «من از قبل خانم میرزاخانی را
میشناختم و با ایمیل با یکدیگر در ارتباط بودیم، اما حدود دو ماه پیش بود که او
را در کالیفرنیا ملاقات کردم.
مقدمات سفر من به ایران را نیز او فراهم کرد و باعث شد من با افراد بسیاری در
ایران آشنا شوم. او یکی از بزرگترین ریاضیدانان زمان ماست و سالها نام او بهعنوان
یکی از نامزدهای مدال فیلدز، که درنهایت هم آن را دریافت کرد، مطرح بود. کل جامعهی
ریاضی بسیار خوشحال شدند که «مریم میرزاخانی»توانست در بالاترین سطح علمی قرار
گیرد. خانم میرزاخانی ریاضیدان برجستهای است، اما در نظر داشته باشید او اولین
بانویی است که توانسته جایزهی فیلدز را دریافت کند و این موضوع اهمیت جایزهی او
را چندبرابر میکند. علاوه بر این، خانم میرزاخانی شخصیت بسیار مهربان و حساسی
دارد و همواره تلاش میکند تا به دیگران کمک کند. «مریم میرزاخانی»توانست هوشمندی
ایرانیان را بیش از پیش در میان دانشمندان به نمایش بگذارد. من برای خانم
میرزاخانی احترام فوقالعادهای قائل هستم. به نظر من کشور ایران باید بسیار خرسند
باشد که توانسته است سفیری اینچنین کارآمد در عرصه جهانی داشته باشد».
مارک
تسیه- لوین، رییس دانشگاه استنفورد میگوید: «مریم خیلی زود رفت ولی تأثیرش بر
هزاران زنی که به الهام از او به دنبال ریاضیات و علوم رفتند، باقی خواهد ماند.
مریم ریاضیدان درخشانی بود ولی در عین حال
انسانی متواضع که جوایز را تنها به
این امید میپذیرفت تا شاید دیگران را برانگیزد که راه او را ادامه بدهند. اهمیت
او، هم در مقام دانشمند و پژوهشگر و هم به عنوان الگویی برای دیگران،
پایدار و تعیینکننده است. بدون شک جایش اینجا در استنفورد و در سراسر جهان خالی
خواهد بود.»
در
اطلاعیهی استانفورد آمده است همکاران «میرزاخانی او را در رویارویی با مسائلی که
دیگران با آنها رودررو نمیشدند یا نمیتوانستند بشوند، فردی بلندپرواز، مصمم و
بیپروا میخواندند. او راههای ساده و سرراست را از خود دریغ کرد و در عوض به
قلمروهایی پایگذاشت که موانع و ناهمواریهای بسیاری داشت.» [ت. ا.](...) «میرزاخانی
در هاروارد، با وجود مانع زبان، با قاطعیت تمام به سراغ مسائل پیچیده و چالشانگیز
رفت و همین نکته او را از دیگران متمایز کرده بود. استادان خود را با پرسش
بمباران می کرد؛ سؤالهای خود را به انگلیسی میپرسید و یادداشتهایش را به فارسی
مینوشت.» !(...) «رساله دکترای او که در سال ۲۰۰۴ از آن دفاع کرد، شاهکاری بود که در آن
دو مسألهی قدیمی را حل کرده بود. به اعتقاد «بنسون فارب»، استاد ریاضیات دانشگاه
شیکاگو، هر دو راه حل از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بودند. میرزاخانی در رسالهی
خود که فارب آن را «به راستی حیرتانگیزِ» خوانده، این دو راه حل را به هم پیوندزده
بود. این تلاش او به صورت مقالاتی در بهترین مجلات ریاضی جهان منتشر شد. در همان
موقع، فارب گفته بود: «کمتر ریاضیدانی میتواند کاری با این کیفیت تولید
کند و این کاری بود که او در تز خود انجام داده است.»
(...)«در سالهای اخیر، با «الکس اسکین»،
استاد دانشگاه شیکاگو، برای حل یک چالش ریاضی که فیزیکدانها به مدت یک قرن با
آن دست و پنجه نرم میکردند، همکاری و همفکری میکرد. این مسأله عبارت بود از
تعیین مسیر یک توپ بیلیارد در یک میز چندضلعی. تحقیق درباره این سؤالِ به ظاهر
ساده به مقالهای ۲۰۰ صفحهای منجر شد که وقتی در سال ۲۰۱۳ انتشار یافت، از آن با عنوان «آغاز عصری جدید» در ریاضیات و
«کاری سترگ» یاد کردند.»(...)
«دانشگاه استنفورد در پاییز، هنگامی که
دانشجویان و استادان به دانشگاه برگردند، مراسم یابودی برای مریم میرزاخانی برگذار
خواهد کرد.»
شبکهی سیبیاس نیوز آمریکا در
گزارشی راجع به اولین زن برنده جایزه فیلدز، اعلام کرد که در ماههای اخیر بارها
از وی به عنوان مثالی از شرمآور بودن فرمان محدودیت مهاجرتی دونالد ترامپ یاد شده
بود.
همسر مریم میرزاخانی ایرانی نبود
و بدین جهت برابر قوانین ایران دختراو نمی توانست دارای شناسنامهی ایرانی باشد.
او وصیت کرده بود که به دخترش تابعیت ایرانی اعطا شود. همچنین، از آنجا که دخترش در آمریکا زندگی میکند، او در
همان کشور دفن میشود.
در کشوری که جان
مردم ارزشی ندارد و هر سال هزاران تن در جادهها تلف میشوند، در اسفندماه ۱۳۷۶ در بیستودومین دورهی مسابقات ریاضی دانشجویی که در آن تیمی
شامل میرزاخانی و گروه دیگری از دانشجویان نخبهی ریاضی دانشگاه صنعتی شریف شرکتداشتند،
در اثر یک سانحهی رانندگی هفت تن از آنان جان باختند و مریم میرزاخانی از جمله
دانشجویان بازمانده از این سانحه بود.
مریم میرزاخانی،
که سدریک ویلانی از او بهعنوان نمایندهی هوشمندی ایرانیان نام میبرد، در واقع
از وارثان و ادامهدهندگان کارهای علمی بنیادی و دورانساز نیاکان ریاضیدان بزرگ
خود چون ابوریحان بیرونی، ابوموسی خوارزمی، عمر خیام نیشابوری، خواجه نصیرالدین
توسی و صدها تن دیگر از همکاران و شاگردان آنان بود.
نخبگان ایرانی
حائز مقامهای جهانی معمولاً در کشور خود جایی ندارند. نه امکاناتی در برای پیشبرد
پژوهشهایشان در اختیار آنان گذارده می شود نه حتی از سوی سران رژیم مورد اعتنای
چندانی قرارمیگیرند. سدریک ویلانی، همکار فرانسوی مریم میرزاخانی، در کشور خود
رییس انستیتوی هانری پواَنکاره، یکی از بلندآوازه ترین نهادهای علمی
فرانسه و جهان است. شمار بزرگی از دانشمندان ایرانی در رشتههای علوم دقیق چون
ریاضیّات، فیزیک یا زیستشناسی در مراکز علمی بزرگ آمریکا جایگاه های برجستهای
دارند در حالی که در صورت حضور در کشور خود نمیتوانستند از اولیهترین امکانات
مالی و قانونی برای تشکیل مراکز مشابهی، ولو کوچکتر، بهرهمند شوند. در کشوری که بیست وشش درصد از
دانشآموختگان دانشگاهی آن در بیکاری بهسر میبرند و با اینهمه دانشگاه و مدرکگرفتگان
آنها هیچ آیندهای برای آنان متصور نیست و هیچ کار پژوهشی قابل ذکری در علوم پایه
اعم از طبیعی یا انسانی بهدست ایرانیان داخل کشور صورت نمیگیرد، حضور، حتی بخشی
از دانشمندان ایرانی دستاندرکار در مراکز بزرگ دنیا، اگر چند تمام وقت هم نباشد،
میتوانست برای بسیاری از استعدادهای کشور که خود را در گریز از کشو ناگزیر میبینند
بهترین و سازندهترین اشتغال را فراهم سازد و نیز قویترین مشوق دیگر جوانان مستعدی
گردد که با وجود عشق و علاقه، از بیم بیکاری از کار علمی دوری میجویند. اما در
نظامی که آزادی عقیده و بیان در علوم اجتماعی تحت نظارت است و حکومتگران بیدانش
ادعای اصلاح و اسلامی کردن این علوم را هم دارند چگونه می توان انتظار چنین
اقداماتی برای پیشرفت دانش و فرهنگ علمی جامعه را داشت.
این حقایق باید
مورد توجه کسانی نیز قرارگیرد که در ایام اخیر، بیتوجه به اهمیت آزادی بحث و
اندیشه در یک جامعه، این نظر را رواج می دهند که لازمهی پیشرفت کشور تعالی دانش و
فرهنگ است و بر اساس این «اندیشه» مبارزه در راه دگرگونی بنیادی در مبانی سیاسی
کشور را تخطئه می کنند و گویی نمیدانند که نهادهای حکومتی و دانش و فرهنگ سیاسی
که بدون آزادی و خاصه آزادی اندیشه و بحث بهدست نمیآیند و تعالی نمی یابند، از مهمترین ارکان فرهنگ یک
ملت و یک کشور، و بخشی بنیادی و حیاتی از آن، بهشمار می روند. جداساختن دانش و
فرهنگ سیاسی و نهادهای سیاسی یک کشور، که از ارکان اصلی زندگی آزادانهی یک ملت
است، از فرهنگ آن، و دعوت به تعالی فرهنگ در معنایی انتزاعی و جدا و برون از زندگی
اجتماعی، حرکتی تصنعی و بیاساس، و نمایندهی فرهنگی کاذب است که در واقع به
نفع حاکمان روز تمام میشود. آنان هرگز
زحمت این اندیشه را به خود ندادهاند در رژیمی که علوم انسانی تحت نظارت قراردارند
و بدون سانسور خود نمی توانند ادامهیحیاتدهند، و کتاب های بیشماری یا اجازهی
نشر ندارند یا پس از نشر خمیرشدهاند، فرهنگ اجتماعی چگونه می تواند پیشرفتکند یا
تعالییابد. دعوتکنندگان به چنین راهی، حتی اگر متحد عملی و آگاهانهی رژیم حاکم نباشند، باید
بدانند که عملاً به سستی و رخوت سیاسی جامعه و از این راه به دوام نظام توتالیتر
حاکم کمک میرسانند.
نام و یاد مریم
میرزاخانی را مانند نام و یاد همهی خدمتگزاران ایران و ایرانی و همهی بزرگان
فرهنگ ایرانی بلند و گرامی بداریم.
۲۷ تیرماه ۱۳۹۶
۱۸ ژوییهی ۲۰۱۷
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر علی راسخ
افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدسزاده.