به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۶

مقاله‌ای از پیتر کلارک در سوگ دنیس جانسون دیویس مترجم انگلیسی آثار ادبی عرب

دنیس جانسون دیویس
ترجمه در جهان فرهنگی  
در سال ١٩٩٠، ادوارد سعید منتقد فلسطینی آمریکایی نوشت: «از میان همه ادبیات بزرگ جهانی، ادبیات عرب در غرب نسبتاً نامعروف و ناخوانده مانده است، درحالی‌که ادبیاتش خصوصاً پیوند جالبی با آن دارد. در این زمان پژوهندگان غربی اعتنایی نسبت به ادبیات نوین عرب نداشتند، و در خارج از جهان عرب تنها تعدادی انگشت‌شمار از سرزندگی آن ـ در شعر و داستان کوتاه، به‌ویژه رمان ـ آگاه بودند. بعداً وضع ادبیات عرب در ترجمه انگلیسی تغییر یافت و این نتیجه تلاشی بود که دنیس جانسون دیویس به خرج داد؛ مترجمی‌ که اخیراً در سن ٩٤ سالگی درگذشت.»


هفت دهه کار ترجمه جانسون زمانی آغاز شد که در سال ١٩٤٦ برای کار در «شورای بریتانیا» به قاهره رفت. او دوستانی در میان نویسندگان عرب یافت؛ داستان‌های زیادی از نویسندگان عرب خواند و دست‌به‌کار ترجمه آنها به انگلیسی شد. این فعالیت برای او، به گفته او حالتی از «اعتیاد»، پیدا کرد، چون در قبل آن چندان پاداشی نمی‌دید. او نخست داستان، رمان، نمایشنامه و اشعار عرب را به خرج خود ترجمه کرد آنگاه در قبال دستمزدی که به زحمت خرج کاغذ و مرکب او را درمی‌آورد. او در این زمان نوشت: «کجا جهان فرهنگی می‌تواند بدون مترجمان سامان بگیرد؟»

اعطای جایزه نوبل ادبی در سال ١٩٨٨ به رمان‌نویس مصری نجیب محفوظ آگاهی نسبت به ادبیات عرب را افزایش بخشید. گفتنی است که کمیته نوبل تنها از راه ترجمه‌های انگلیسی و فرانسه به آثار محفوظ راه یافت. دنیس نخستین مترجم محفوظ، و از دهه ١٩٤٠ به‌بعد دوست او بود. در حقیقت، او مدت‌های مدید به متولیان ادبی در مصر گوشزد می‌‌کرد که قاهره نویسنده
برجسته‌ای دارد.

در ١٩٩٨ مجله «بانیپال» تأسیس شد. این مجله که سالانه سه شماره از آن منتشر می‌شد، از تمام نویسندگان معاصر بزرگ عرب ترجمه‌هایی دربر داشت. در سال ٢٠٠٧ «جایزه بین‌المللی داستان عرب» پی ریخته شد. هم مجله و هم جایزه با حمایت دنیس پا گرفتند و بر روی کار او برپا کرد تا حدی که نویسندگی عرب به یمن ترجمه او اکنون به صورت یک ادبیات مشهور خارجی به انگلیسی درآمده بود.

دنیس جانسون در سال ١٩٢٢ در
ونکوور کانادا به دنیا آمد. او فرزند یک حقوقدان ـ معلم بود و کودکی خود را در کانادا، قاهره، اوگاندا و سودان گذراند. عربی را از کودکان و دکانداران سودانی در منطقه وادی الحلفا، نزدیک مرز مصر فراگرفت، و در ١٢ سالگی شخصاً به انگلستان رفت تا در مدرسه شبانه‌روزی مرچانت تایلور در هرتزفورد شایر درس بخواند. او اگرچه از نظر درسی چندان برجسته نبود و از نظر اجتماعی تعریفی نداشت، ولی در بازی اسکواش مهارتی به‌هم رساند چندان که در ١٤ سالگی قهرمان مدرسه‌شان شد. اما مدرسه برای تمرین تنها به شاگردان ارشد اجازه استفاده از زمین را می‌داد. مدرسه به پدر دنیس اولتیماتوم کرد: یا باید قاعده اجرا شود یا دنیس مدرسه را ترک کند. مدیر آدم سرسختی بود و دنیس ناگزیر مدرسه را ترک کرد.

در ١٦ سالگی در کالج سن کاترینِ کمبریج مجالی برایش فراهم شد تا عربی بخواند و دوسال را این‌گونه پر کند تا بتواند به تحصیلات خود ادامه دهد. یک‌بار دیگر او پنج ترم را گذراند تا شرایط احراز «درجه جنگی» را احراز کند. سپس پنج سال را به کار در بخش عربی رادیو بی‌بی‌سی گذراند. در این زمان پاره‌ای از داستانهای کوتاه و یک رمان سرگرم‌کننده (با نام مستعار) و نخستین ترجمه‌های خود را از عربی منتشر کرد.

دوره بعد از جنگ در قاهره شاهد نخستین جلد ترجمه عربی او شد ـ مجموعه داستانی از محمود تیمور ١٩٤٧ ـ [نویسنده کلاسیک سرشناس مصر]. بعد از بازگشت به انگلیس در ١٩٤٩، درعین‌حال که به خوبی می‌نوشت و ترجمه می‌کرد، برای وکالت درس خواند که تحصیل و کارش در این رشته با توفیق قرین شد. سپس شرکتی برای ترجمه تجاری از عربی بنیاد نهاد و از آغاز دهه ١٩٦٠ یک مجله ادبی عربی به نام «اصوات» (صداها) بنیاد نهاد که آن را دانشگاه لندن منتشر می‌کرد.
او کوشید ناشران انگلیسی را به نوشته‌های معاصر عربی علاقه‌مند سازد، و در سال ١٩٦٨ در انتشارات دانشگاه آکسفورد یک جلد از ترجمه‌های خود را از داستانهای کوتاه عربی منتشر ساخت. این در حالی بود که انتشارات ‌هاینه مان ترجمه او را از اثر نویسنده سودانی، طیّب صالح [فصل مهاجرت به شمال] در سری موفق نویسندگان آفریقایی منتشر کرد. سپس انتشارات ‌هاینه مان از او خواست در انتشار سری مشابهی از ترجمه‌های نویسندگان عرب مشاورش باشد، ولی انتشار این مجموعه قرین توفیق نبود، چون برای این کتابها بازار وسیعی از خوانندگان بالقوه انگلیسی از نوشته‌های عربی، در شرق و غرب آفریقا وجود نداشت. از این گذشته، برای پیداکردن مترجمان خوب نیز چالشی به وجود آمد. درواقع بیشتر این مجموعه‌ها را دنیس ترجمه کرد.

در اواخر دهه ١٩٦٠ دنیس وظیفه تازه‌ای یافت، و آن ریاست رادیو در کشورهای عرب خلیج‌فارس بود. این درواقع ابتکار حکومت انگلیس بود، و دنیس نخستین نماینده هیئت اعزامی ‌انگلیس در دُبی شد که از او به‌عنوان میانجی در مذاکرات میان حکام محلی و ماموران انگلیسی برای تأسیس امارات متحد عربی در سال ١٩٧١ نیز استفاده گردید.

در سالهای دهه ١٩٧٠ و ٨٠ به‌عنوان مشاور تجاری در بیروت و قاهره سرگرم کار شد و به راه‌اندازی و توسعه شرکتهایی کمک کرد که در کشورهای سریعاً رو به رشد خلیج‌فارس فعالیت می‌کردند. سرانجام در قاهره ساکن شد و آنجا به‌عنوان مشاور ادبیات عرب در «دانشگاه آمریکایی» بیروت مشغول به کار شد. در سالهای دهه ١٩٦٠، ٧٠ و ٨٠ به‌ندرت سالی می‌گذشت و کتاب ترجمه‌شده‌ای از او منتشر نمی‌شد: داستانهایی کوتاه از یحیی طاهر عبدالله، سلوی (سلوا) بکر، محمد البساطی، رمانی از صُنع‌الله ابراهیم، نمایشنامه‌هایی از توفیق الحکیم و اشعاری از محمود درویش.

مجموعه‌ای از داستانهای کوتاه و نمایشنامه، یک جلد از داستانهای کوتاه او، بیشتر مبتنی‌بر زندگی او در جهان عرب، و قصه‌هایی برای کودکان با مایه‌هایی عربی و اسلامی در همین زمان منتشر شدند.

در سال ٢٠٠٦ دانشگاه آمریکایی قاهره زندگینامه خودنوشت او را به‌عنوان «خاطرات ترجمه» منتشر کرد که نجیب محفوظ بر آن مقدمه نوشته بود. سال بعد به‌عنوان «شخصیت فرهنگی سال» شناخته شد و جایزه شیخ زاید را از آن خود کرد.
زندگی او سفری روحی بود. پدرش، فرزند یک کشیش آنجلیکان، آته ایست بود؛ مادرش کاتولیک بود. خود او سالیان دراز مجذوب بودیسم بود، ولی در سالهای آخر عمرش به اسلام رو آورد و نام خود را «عبدالودود» نهاد. از سر اعتقاد و دینداری نیز در ترجمه دو جلد حدیث، گفته‌های پیامبر همکاری کرد.

دنیس سه‌بار ازدواج کرد، ولی با زن سومش (عکاسی به نام پائولا)، و یک پسر از زن اول خود زندگی کرد.
به موجب وصیتش، او را در فیّوم مصر، در قطعه زمینی که خریده بود به خاک سپردند.

منبع: گاردین


ترجمه محمد جواهركلام / روزنامه شرق