٢٩ تير ماه خبري آرامآرام جايش را در ميان اخبار و مطالب منتشر شده در شبكههاي اجتماعي باز كرد. از آن روز كمكم نام «بنيتا» همراه با ترس و اميد در ميان بسياري از كاربران تكرار شد؛ دختر هشتماههاي كه همراه با اتومبيل پدرش و از جلوي خانه مسكونيشان ربوده شده بود. هنوز يك ماه از خبر پيدا شدن بدن بيجان آتنا اصلاني نگذشته بود و كاربران بسياري همچنان در شوك آن خبر بودند و شايد همين بود كه در روزهاي گذشته خبر ناپديد شدن بنيتا حساسيت بيشتري را برانگيخت. روز سهشنبه سردار ساجدينيا، رييس پليس تهران گفت: «پرونده را شخصا پيگيري كردم. تلاش خود را در اين باره انجام ميدهيم و اميدواريم طي امروز و فردا به نتيجه برسيم. همچنان اميدواريم كه كودك سالم باشد. » اما روز چهارشنبه (ديروز) را بسياري از كساني كه پيگير خبرها هستند با ماجراي مرگ غمانگيز دختر هشت ماهه آغاز كردند. خشم و اندوه فراوان آن چيزي بود كه روز گذشته شبكههاي اجتماعي را فرا گرفت.
خيلي زود عكسهاي بنيتا، تخت خالياش و مادري كه توان ايستادن روي پاهايش را نداشت ميان كاربران مختلف دستبه دست شد. اينكه كودكي هشتماهه در ماشيني رها شده در گرما با پنجرههاي بسته و بدون آب و غذا جان باخته است موضوعي نبود كه كاربران بتوانند از كنار آن به آساني عبور كنند. تصور نحوه جان باختن بنيتا موضوعي بود كه خيليها به آن اشاره كردند: «از تصور شش روز تو ماشين موندن و تنهايي و ترس و گرسنگي و مرگ با عذابش دارم ديوونه ميشم»، «طفلي از شدت گرما، گرسنگي و تشنگي مرده. اين جامعه چطور زنده است هنوز؟» خيلي زود اما بسياري از واكنشها به اين خبر متوجه مسوولان شد؛ موضوعي كه برخي از كاربران به آن اشاره داشتند اين بود كه چگونه مجرمان سابقهدار، بدون تحت نظر بودن فرصت پيدا ميكنند تا ضربه ديگري به بدنه جامعه بزنند. مثل آزاده كه با انتشار عكسهاي آتنا و بنيتا در كنار هم نوشت: «چرا تاوان سنگين بعضي كنشهاي بد جامعه رو بايد اين بچهها بدند؟ چرا اينهمه گرگ اينقدر راحت دارند بين مردم رشد و زندگي ميكنند؟» يا سميه كه نوشت: «در اين هشت روز هيچ دوربيني ماشيني كه بنيتا در اون بود رو نگرفت؟» كساني كه خودشان صاحب فرزند بودند آشكارا از ترسي ميگفتند كه دامنگيرشان شده: «امنيت اجتماعي يعني چنين دغدغههايي حرف روز همه خانوادهها نشود.» و كاربر ديگري كه پيشنهاد داده بود تا كاربران فقط با هشتگ زدن و نوشتن واكنش نشان ندهند: «عصباني هستيد؟ خشمگينيد؟ زنگ بزنيد به دفتر نماينده مجلس شهرتون و از عدم امنيت گلايه كنيد.»
خيلي زود عكسهاي بنيتا، تخت خالياش و مادري كه توان ايستادن روي پاهايش را نداشت ميان كاربران مختلف دستبه دست شد. اينكه كودكي هشتماهه در ماشيني رها شده در گرما با پنجرههاي بسته و بدون آب و غذا جان باخته است موضوعي نبود كه كاربران بتوانند از كنار آن به آساني عبور كنند. تصور نحوه جان باختن بنيتا موضوعي بود كه خيليها به آن اشاره كردند: «از تصور شش روز تو ماشين موندن و تنهايي و ترس و گرسنگي و مرگ با عذابش دارم ديوونه ميشم»، «طفلي از شدت گرما، گرسنگي و تشنگي مرده. اين جامعه چطور زنده است هنوز؟» خيلي زود اما بسياري از واكنشها به اين خبر متوجه مسوولان شد؛ موضوعي كه برخي از كاربران به آن اشاره داشتند اين بود كه چگونه مجرمان سابقهدار، بدون تحت نظر بودن فرصت پيدا ميكنند تا ضربه ديگري به بدنه جامعه بزنند. مثل آزاده كه با انتشار عكسهاي آتنا و بنيتا در كنار هم نوشت: «چرا تاوان سنگين بعضي كنشهاي بد جامعه رو بايد اين بچهها بدند؟ چرا اينهمه گرگ اينقدر راحت دارند بين مردم رشد و زندگي ميكنند؟» يا سميه كه نوشت: «در اين هشت روز هيچ دوربيني ماشيني كه بنيتا در اون بود رو نگرفت؟» كساني كه خودشان صاحب فرزند بودند آشكارا از ترسي ميگفتند كه دامنگيرشان شده: «امنيت اجتماعي يعني چنين دغدغههايي حرف روز همه خانوادهها نشود.» و كاربر ديگري كه پيشنهاد داده بود تا كاربران فقط با هشتگ زدن و نوشتن واكنش نشان ندهند: «عصباني هستيد؟ خشمگينيد؟ زنگ بزنيد به دفتر نماينده مجلس شهرتون و از عدم امنيت گلايه كنيد.»
امنيت رواني جامعه موضوعي است كه پس از رخ دادن حوادثي كه احساسات عمومي را جريحهدار ميكنند به ميان ميآيد. رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران ميگويد يكي از عوارض غيرقابل اجتناب گسترش شهرنشيني، رشد جرايم و آسيبهاي اجتماعي است و متنوع شدن انواع اين جرايم البته هميشه وقتي پاي جرم عليه كودكان در ميان باشد حساسيت جامعه برانگيخته ميشود. سيد حسن موسوي چلك در اين مورد به «اعتماد» ميگويد: «در دو حادثه اخير يعني قتل آتنا و بنيتا شاهد دامن زده شدن به حساسيتها بوديم چون به فاصله زماني كوتاهي دو جرمي عليه كودكان مرتكب شد كه هر دو به جان باختن كودك منجر شدند. اين حوادث سبب ايجاد هراس در ميان مردم شد، بهخصوص در ميان كساني كه فرزند كوچك دارند، كساني كه شايد تا ديروز فكر نميكردند كودكشان در معرض خطر است اما حالا اين احتمال را ميدهند. بخشي از اين هراس طبيعي است اما نبايد اجازه بدهيم كه رفتارمان بيش از اندازه تحت تاثير قرار بگيرد. والدين وظايفي دارند كه يكي از آنها مراقبت كامل و نظارت بر كودك است و بايد اين وظيفه را كامل انجام دهند اما بايد اين واقعيت را قبول كنند كه نميتوانيم كودك را در همه لحظات به خودمان بچسبانيم. بايد مراقب باشيم كه اين وظيفه درست و كامل انجام شود و اجازه ندهيم اين حوادث منجر به بياعتمادي ما به جامعه شود.»
موسوي چلك ميگويد يكي از مواردي كه سبب ميشود جامعه آرامتر باشد، جدي گرفتن مراقبتهاي پس از خروج از زندان براي مجرمان است: «در هر دو مورد مشخص شد كه جرم توسط كساني انجام شده كه سابقه كيفري دارند. حالا اين سوال مطرح ميشود كه آيا براي مراقبت پس از خروج بزهكاران نيازمند ساختاري قوي نيستيم تا بازتواني اجتماعي بهتر انجام شود؟» از نظر او يكي از راهكارها ايجاد پرونده اجتماعي است تا زماني كه فرد مجرم با گذراندن مراحل قانوني از زندان آزاد ميشود، حمايت لازم هم از او به عمل آيد تا به دليل طردشدگي دست به انتقام نزند: «بسياري از كساني كه سابقه زندان دارند پس از بازگشت از سوي خانواده و جامعه طرد ميشوند، نميتوانند كار پيدا كنند و به مشكل برميخورند و ديواري ميان آنها و جامعه سالم كشيده ميشود كه در مواردي سبب انتقامگيري آنها از جامعه ميشود. بايد با تشكيل پرونده اجتماعي اين موارد را مورد بررسي قرار داد تا زمينه براي جامعه سالمتر فراهم شود.»
اعتماد