به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۸

ای هرگز و همیشه، شعر از استاد شفیعی کدکنی در ستایشِ حافظ


ای هرگز و همیشه

مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریک‌روشنی

هرکس درون شعر تو جویای خویش و تو
آیینه‌دار خاطر هر مرد و هر زنی

در پایتخت سلسلهٔ شب، که شهر ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی

نشناخت کس تو را و شگفتا که قرن‌هاست
حاضر میان انجمن و کوی و برزنی

این سان که در سرود تو خون و طراوت است
صدبیشه‌ ارغوانی و صدباغ، سوسنی

ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟

در مسجدی و گوشهٔ میخانه‌ات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی

هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبح روشنی

نشگفت اگر که سلسلهٔ عاشقان دهر
امروز خامُش‌اند و تو گرم سرودنی

آفاق از چراغ صدای تو روشن است
خاموشیت مباد که فریاد میهنی!

محمد رضا شفیعی کدکنی 
شهرستان ادب