به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۴۰۰

میخانه ی مکدّر، رضا مقصدی

 به دوست بزرگ ایران 

دشمن فرهنگ مرگ: 

صادق هدایت 



               میخانه ی مکدّر

با آه وُ آينه 
آری، برابرست.

با لحظه های روشن ِ آبی
ميل اش به دوستی ست .

در واژگان ِ سبز ِ درختی تلخ 
تکرار ِآن هجای بهارين ست.
گيرم خزان، سرود ِ بلند ش را 
غمگين وُسرد کرد.

چشمش به سوی ناب ترين، آب
معنای آشنای غزلهای حافظ ست:
ـ آنجا که عشق را
گلواژه ی معطر ِتيراژه، می کند.

ـ آنجا که آسمان 
آنگونه نا توان ست
غمنامه یِ بلندِ «امانت » را
بر شانه ی شکسته ی شبنم

 گذاشته ست.

**

اينجا نگاه وُ جان ِ فروزانش 
در گُسترایِ هستی 
بر هر چه از مظاهر ِ مستی 
می تابد
تا
ميخانه ی مکدر ِ ذاتش 
آتش، به هر ترانه فرو بارد
شايد که عشق را 
پيغام ِ روشنی 
از مشرق ِ پياله ی پی در پی 
پيدا شود
با هر چه از ستا يش وُ زايش.

جُغدی، هزار با ل 
ـ از تيره ی ترانه ی خيام ـ
باز آمد وُ به شانه ی رعنايش 
منزل کرد
تا وای وای ِهر شبه اش را 
در بغض ِ شامگاهی ِاين «آه»، بشکنَد 
و
اين خیل ِخواب بداند:
هستی ، دمی ست 
بيدار وُ بيقرار.

در گوشهای تاريک
پژواک ِ باستانی ِ «مِهر» ست.
در نبض ِ آب
نجوایِ نازنين ِ درخت ِ سيب.

و
در گلوی خاک
غمناکی ِ صبورترين شعر ِعاشقان.
وقتی گياهواره ی انسان
از شور 
از شکوه ِشکفتن 
خالی ست.

می بينمش
از پشت ِ يک حصار ِ اساطيری 
قد، می کشد به ديدنِ زيبايی. 
بر سينه ی شکسته ی گلدان 
طرحی می افکَنَد
از رمز وُراز ِعشق ِ شکوفنده، از ازل .
عشقی که در جهان ِابد، جاری ست.

.....................
کلن ۱۳۷۵خورشیدی