رنج نامه ی رضا شهابی خطاب به ملت ایران
متن کامل این رنجنامه به شرح زیر است:
نسل امروز تاوان سکوت نسل دیروز در برابر انحراف را می پردازد
از قصه پر غصه آزادی ستیزی و حکایت پر شکایت عدالت گریزی در این دیار گویی گزیری نیست. نسل امروز تاوان سکوت نسل دیروز در برابر انحراف از آزادی، استقلال و عدالت را می پردازد. پس فریاد بر آوریم تا نسل فردا ما را به عتاب خطاب نکنند. این باغ ویران را هر روز بری و زندان ایران را هر روز میهمان تازه تری می رسد.
اکنون من کارگر در بند و بی گناه به این رای دادگاه انقلاب اعتراض دارم. اما به چه کسی اعتراض کنم و از چه کسی دادستانم که دادستان خود به میدان آمده است! فرشته ای که بر سر در دیوان قضا چشم بسته ایستاده است. گویی بجای ترازو، تیغ به دست گرفته تا بجای داد مظلوم، داد از مظلوم بستاند.
از قصه پر غصه آزادی ستیزی و حکایت پر شکایت عدالت گریزی در این دیار گویی گزیری نیست. نسل امروز تاوان سکوت نسل دیروز در برابر انحراف از آزادی، استقلال و عدالت را می پردازد. پس فریاد بر آوریم تا نسل فردا ما را به عتاب خطاب نکنند. این باغ ویران را هر روز بری و زندان ایران را هر روز میهمان تازه تری می رسد.
همکاران، فعالین کارگری و تشکل های مستقل کارگری ایران و جهان، من به جرم مطالبه حداقل حقوق هم طبقاتی هایم در همین کار با اتوبوس شرکت واحد در جنوبی ترین منطقه تهران توسط ماموران وزارت اطلاعات در دیدگان شهروندان و مسافران اتوبوس به اتهام دزدی دستگیر شدم.
چه کسی است نداند من تنها به جرم اینکه برای بهبودی وضع کارگران و ایجاد سندیکا و تشکل خواهی پای در راه نهادم و مورد فشار های روحی و روانی و جسمی قرار گرفته و از ناحیه گردن، دست چپ و کمر و پای چپ دچار بی حسی و تبدیل به یک آدم از کار افتاده شدم و در نهایت برای تعیین تکلیف پرونده و درمان دیسک گردن و بی حسی و عدم تحرک در دست و پای چپ در اول آذر ماه سال ۹۰ دست به اعتصاب غذا زدم و به علت ضعف جسمانی و وخامت حالم به بیمارستان منتقل و تحت درمان قرار گرفتم.
اینها قسمتی از عواملی بود که باعث شد خانواده ام از همه لحاظ تحت فشار های روحی و روانی قرار بگیرند و در نهایت منجر به فوت مادرم که تا آخرین لحظه در انتظار دیدار فرزندش بود، گردید و بالاخره بعد از ۲۳ ماه بلاتکلیفی به شش سال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی و پنج سال محرومیت از فعالیت های سندیکایی و هفت میلیون جزای نقدی توسط قاضی صلواتی رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران محکوم شدم.
چه کسی است نداند این امر یعنی نقض آشکار حقوق انسانی که به صراحت در ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تاکید شده است که هر شخصی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران سندیکا یا هر تشکل مستقل دیگری تشکیل دهد. آیا سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران جز تشکل های کارگری برای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان این مرز و بوم است؟
اکنون من کارگر در بند و بی گناه به این رای دادگاه انقلاب اعتراض دارم. اما به چه کسی اعتراض کنم و از چه کسی دادستانم که دادستان خود به میدان آمده است! فرشته ای که بر سر در دیوان قضا چشم بسته ایستاده است. گویی بجای ترازو، تیغ به دست گرفته تا بجای داد مظلوم، داد از مظلوم بستاند.
آقای دادستان من تنها به در بند بودن فعالین کارگری و خودم اعتراض نمی کنم، آری من به همان شدت و با همان قوت به زندانی شدن فعالان آزادیخواه و شخصیت های مردمی، روزنامه نگاران، دانشجویان و زنان آزادیخواه اعتراض می کنم، به نقض حقوق اولیه زحمتکشان اعتراض می کنم، به استثمار و بهره کشی از کارگران اعتراض می کنم. من به فقر و تبعیض مخصوصا برای طبقه فرودست جامعه اعتراض می کنم و در یک کلام به نقض حقوق بشر اعتراض می کنم.
آقای دادستان اعتراض من تنها به نقض حق آزادی تشکیل انجمن ها (ماده ۲۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر) نقض حق آزادی عقیده (ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر) نقض آزادی بیان (ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر) نقض حق اداره عمومی (ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر) نیست، بلکه علاوه بر آن من به نقض حقوق اولیه کارگران (ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر) و وجود تبعیض علیه زنان، نقض حقوق کودکان (ماده ۱ پیمان نامه حقوق کودک) نقض حق بهداشت و سلامت کودکان (ماده ۲۴ پیمان نامه) نقض حق برخورداری از آموزش برای کودکان (ماده ۲۸ پیمان نامه) و بسیاری از مسایل دیگر که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت اعتراض دارم.
اما و صد اما که روی سخن من نه با قدرتمندان که با مردم ایران است تا بدانند و قضاوت کنند در مورد صحت و سقم ادعای منادیان ظهری عدالت و مدافعان شعاری محرومان تا در عمل بیازمایند ادعای مهرورزی را، تا به محک تجربه بسنجند ادعای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض را، تا به عیان ببینند معنای ادعای مبارزه با مفاسد اقتصادی را، تا بشناسند آنان را که شعار مبارزه با رانت و باندشان گوش فلک را کر کرده، اما در عمل کارگران را به بند می کشند، آنان را که عدالت ادعائیشان تنها از میان محرومان قربانی می گیرد، آنان را که شعار سادگی می دهند، اما در زمان حکومتشان اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی صورت می گیرد و بالاخره آنان را که شرایط سخت معیشت کارگران را می بینند، اما با دفاع بحق یک کارگر سندیکایی زندانی از حقوق حقه کارگران برخورد قهر آمیز می کنند.
در چنین شرایطی است که می توان صحت ادعای کسانی را آزمود که خود را جنبش عدالتخواه می نامند، اما در برابر نقض صریح عدالت دم فرو می بندند و در چنین اوضاعی است که می توان دانست که چقدر کارگران فقیر و بی خانه اند. آری این است معنای عدالت در قرائت رسمی آقایان از دین و این است دولت مهرورزی و عدالتخواه؟
مسئولین نظام دو صد گفته چو نیم کردار نیست، زندانی شدن فعالین کارگری و سندیکایی، معلمان، زنان، دانشجویان، روزنامه نگاران و شخصیت های مردمی حجت موجه بر ادعای شماست.
رضا شهابی کارگر در بند
عضو هیات مدیره و مسئول مالی سندیگای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
هفتم اردیبهشت ماه سال ۹۱
زندان اوین بند ۳۵۰ سالن ۱ اطاق