رضا علامه زاده
پایان
پرویز ثابتی |
آن خِشت بُوَد که پُر توان زد (بخش آخر)
(از دور بر آتش)
در دامگه کدام حادثه؟
در آخرین بخش از مرور و بررسی کتاب پر حجم "در دامگه حادثه" میخواهم سعی کنم بفهمم اشارهی عنوان کتاب به کدام "حادثه" میتواند باشد. شاید منظور تدوین کننده از انتخاب این عنوان، "حادثه"ی مقام امنیتی شدن یک دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران باشد؛ شاید هم "حادثه"ی انقلاب، که او را از دایره قدرت برای سه دهه به مخفیگاه فرستاد. بعید هم نیست اشاره اش به "حادثه"ی در دام انداختن ثابتی برای قبول پیشنهاد مصاحبه بوده باشد؛ کاری که بیتردید به سادگی از عهده هر تاریخنگاری بر نمیآمد، و از این زاویه باید به قانعیفرد دست مریزاد گفت.
پاسخ به این پرسشِ ذهنی هر چه باشد، بخش قابل ملاحظهای از کتاب به ابراز نظرات ثابتی به "حادثه" انقلاب، زمینهها و تاکتیکهای دو سوی "حادثه"، و در نهایت خروج ایشان از کشور، و سقوط پادشاهی اختصاص یافته است.
این قسمت از کتاب که بر ۲۵۰ صفحه بالغ میشود از زوایای مختلف قابل بررسی است که هر یک فرصت بسیاری میطلبد. من فقط به یک زاویهی حساس آن، یعنی موضع آقای ثابتی در برخورد با "حادثه" انقلاب، میپردازم.
اگر بخواهم جملاتِ خود او را به شهادت بگیرم، ده ها صفحه هم برای نقل قولها کفایت نمیکند. به ناچار به خلاصه میگویم که ثابتی تلاش میکند نشان دهد که از وقتی شاه تحت فشار کارتر موضع نرمتری نسبت به مخالفینش گرفت، و مخالفین هم با آگاهی به این نقطه ضعف بر شدت مخالفتشان به اشکال مختلف افزودند، این ثابتی بود که به شکل پیگیر و مداوم بر خطرات این سیاست تازه به رئیس ساواک، نخست وزیر، شاه و ملکه تاکید ورزید ولی شاه در اثر برخوردهای غلط ملکه و مقدم (آخرین رئیس ساواک) و آموزگار (نخست وزیر) و... به سیاست غلط مماشات با مخالفین ادامه داد و ساواک را از انجام وظیفه قانونیاش بازداشت. وگرنه با دستگیری ۱۵۰۰ نفر در زمان آموزگار، آسیاب به روال سابق برمیگشت.
"...[به آموزگار] گفتم: ما پاسخگو به محافل بینالمللی نیستیم، ما باید پاسخگو به قانون مملکت باشیم... آموزگار گفت: این استدلالها پذیرفتنی نیست و ما نمیتوانیم به سیاستهای گذشته برگردیم." صفحه ۴۱۶
"من مجددا با مقدم وارد بگومگو شدم و گفتم کارهائی را که اکنون اعلیحضرت دنبال میکنند و میبینم شما هم صد در صد صحیح میدانید نوعی انتحار است، و من آماده برای انتحار نیستم و نمیتوانم کورکورانه دستور اجرا کنم." صفحه ۴۲۹
"[مقدم در سمینار روسای ساواک] گفت: ما سالها به خواستههای مردم بیاعتنائی کرده و اعمال قدرت نمودهایم، و اکنون زمان آن فرا رسیده که به مردم احترام گذارده و اعتماد آنها را جلب ... کنیم." صفحه ۵۱۰
"... گفتم: من با این کارهائی که شما میکنید موافق نیستم! ولی الان شما رئیس سازمان شدهاید و حقِ شماست،... و من هم ناچارم به دستورات شما عمل کنم." همان صفحه
اما علیرغم قولش به اجرای دستورات مافوق، از پاپوشدوزی برای رئیس خودش هم ابائی ندارد:
"... برای شاه پیغام فرستادم که مقدم با مخالفین رژیم همدردی نشان میدهد و ارتباطات مشکوک و مضر به مصالح ملی برقرار کرده، و باید از ساواک کنار گذاشته شود، که شاه گفته بود که مرا احضار و حرفهایم را خواهد شنید ولی به جای احضار از کار برکنار شدم!" صفحه ۵۱٣
ثابتی در عین حال حواسش هست که دفاع از موضع تندروانهاش موجب نشود که مخالفینش او را غیردموکرات و موافق کاربُردِ زور بخوانند. لذا جابجا تاکید میکند که "معتقد به اصلاحاتی در ساختار سیاسی کشور و دادن آزادیهای سیاسی بیشتر، ولی به صورت تدریجی و ابتدا به موافقین و سپس به مخالفین رژیم" بوده است. (ص ۴۲٨)
و در این اعتقاد جالب توجهاش، یعنی "دادن آزادی به موافقین رژیم"، نمونههای جالبی ذکر میکند که برخی بیشتر به جوک شبیه است:
"شهبانو مرا احضار کرد و گفت: شنیدهام شما در جلسات کمیسیون میگوئید اول به طرفداران رژیم آزادی بدهید بعد به مخالفین. کدام طرفدار رژیم آزادی ندارد؟ گفتم: خود من! آزادی بیان ندارم!" صفحه ٣۴۹
در اواخر نخست وزیری آموزگار، و آمدن شریف امامی به جای او، ثابتی به تفصیل از تزلزل شاه و احتمال کناره گیریاش از سلطنت در گفتگوی با مقامات سخن میگوید، که برخی از نقل قولهایش برای درک تراژدی شاه، به عنوان یک پادشاه مستبد اما متزلزل، برای هنرمندانی که روزی بخواهند زندگی آخرین شاه ایران را در یک اثر هنری منعکس کنند، بسیار حائز اهمیت است.
"... [آموزگار] گفت: شاهنشاه از نمکناشناسی مردم خسته شدهاند و اگر وضع به این ترتیب ادامه یابد ممکن است ایشان اصولا این مردم را رها کنند و بروند!" صفحه ۴۴۲
"... [ارتشبد فردوست] گفته بود: شاهنشاه همه این تحریکات را از ناحیه دول بزرگ میدانند و حتی تصمیم داشتهاند که از سلطنت کنارهگیری، و کشور را ترک گویند." صفحه ۴۴٣
"... [والاحضرت اشرف] گفته بود: شاه از حق ناشناسی این مردم خسته شدهاند و ممکن است سلطنت را رها کرده و کشور را ترک کنند." همان صفحه
ثابتی از نگاه خود، تمام رخدادهای روزهای انقلاب را یکی یکی بر می شمرد و مخالفتش را با هر تصمیمی از سوی هر کسی که بوی انعطاف داشته اعلام میکند. او وقتی خبر احتمال موافقت شاه با آزادی هزار زندانی سیاسی را در دورهی شریف امامی میشنود، در گزارشی می نویسد:
"آزادی زندانیان باقی مانده از زندان خیانت به کشور است و هر کس در این شرائط دنبال آزاد کردن کسانی باشد که دشمن قسم خورده رژیم هستند یا خائن است و یا عوامفریب..." صفحه ۴۶۱
با شرمندگی باید بگویم که من، راقم این سطور، یکی از آن هزار نفر بودم!
ثابتی فقط چهار روز پس از آزادی من از زندان، در روز نهم آبان ۱٣۵۷، به دلائلی که خودش شرح میدهد و من به آن اشاره خواهم کرد کشور را به بهانهی استفاده از مرخصی ترک میکند، و شاه و دستگاه رو به نابودیاش را تنها میگذارد.
"به هویدا گفتم: ... من یک مرخصی طولانی در پیش دارم و به علاوه شنیدهام که شاه و شهبانو و شریف امامی و مقدم قصد دارند عده بیشتری از وزرا و مقامات و مسئولان سابق را بازداشت کنند که ارتشبد نصیری نیز جزو آنهاست و ممکن است که نام مرا نیز در لیست منظور نمایند، لذا هر چه زودتر عازم خارج خواهم شد." صفحه ۴۷۲
هویدا مدتی بعد، در دوره ازهاری دستگیر شد، و ثابتی میگوید وقتی در بازداشت ساواک بود برایش به خارج از کشور پیغام فرستاد که: "مبادا به وعدههای شاه و مقدم اعتماد کرده و به کشور بازگردی." صفحه ۴۷۴
برای پایان دادن به این مرور نسبتا شتابزده، که اگر جلوی خودم را نگیرم بیش از اینها میتواند وقت من و شما را بگیرد، یک پرسش و پاسخ کوتاه از صفحه ۴۹۹ را انتخاب کردهام که نشانهی کامل چشم بستن ثابتی به واقعیت، حتی پس از گذشت سه دهه است:
"قانعی فرد: به نقش ساواک در فروپاشی حکومت پهلوی باور دارید؟
ثابتی: نخیر! چه نقشی؟ میشود گفت مقدم نقش داشت نه ساواک."