به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۲

توپولف این بار نیفت 
دوستِ فرنگ‌نشینی دارم که وقتی در جمعی می‌خواهد مودبانه سرتاپای یکی را بشوید می‌گوید؛ مردک روس! زنیکه روس! حال اینجا مجبورم هشدارش را درباره خطرناک بودن وضعیت فعلی و آدم‌هایی که در این موقعیت اضطراری سروکله‌شان پیدا شده است بسط دهم و به شما بگویم مراقبِ روس‌هایی که این‌روزها در صحنه حاضرند، باشید.

چند سالِ پیش وقتی هنــــوز «توپولـــف» در ناوگان هواپیمایی ایران در حالِ پریدن و نشستن بود، علاوه بر کمربندِ ایمنی ذکر رایجی زیرِ لبِ مسافران از هنگام پرواز تا وقتِ فرودِ هواپیما دایم تکرار می‌شد و آن هم این بود؛ «توپولف، این‌بار نیفت». وقتی وضعیت اضطراری است به نسخه‌ای هم که اثر ندارد وابسته می‌شویم، نقلِ امروز و دیروز نیست وضعیت همیشه اضطراری بوده است. حالا در همین موقعیت در تازه‌ترین رشته سوگنامه‌های سیاسی عده‌ای برای برون‌رفت از موقعیت اضطراری درست مثل وقتِ سقوط «توپولف» مدعی تغییر شده‌اند. دوستِ دکتری در فلسفه دارم، آخرین‌باری که عازم سفر هوایی بود بعد از خداحافظی مفصلی به فرودگاه رفت. بعد از یک ساعت برگشت خانه! دلیل واضح بود، «توپولفی» در کار نبود، اما به محضِ برخاستن هواپیما از باند فرودگاه بعد از پنج دقیقه تکان‌های شدید شروع می‌شود، اول سرمهماندار مسافرانِ بیچاره را به آرامش دعوت می‌کند، بعد از چند دقیقه از آنجا که ذکر «توپولف، این‌بار نیفت» کارآمد نمی‌شود کمک‌خلبان به جای خلبان که فارسی بلد نیست و از روسیه به ایران آمده است برای پریدن، می‌گوید به دلیل شرایط نامساعد جوی به تهران بازمی‌گردیم و البته در کنار این شرایطِ نامساعد احراز می‌کند که رادارهای هواپیما هم البته از کار افتاده‌اند! این‌روزها وضعیت، اضطراری است فرقی ندارد با «توپولف» روسی بپری یا با خلبان روسی. هشت سال دیر به این نتیجه رسیدیم که این «توپولف»ها جایی در آسمان و شرایطِ جوی ما ندارند و دیرتر به این نتیجه خواهیم رسید که خلبان روس هم جایی در زندگی ما ندارد. البته غافل نشویم که این شرایطِ برآمده از موقعیت اضطراری است که به شما حقِ انتخاب نمی‌دهد، تنها حقِ این را دارید که با «توپولف» پرواز کنید یا نه. نه این‌که هواپیمای دیگری را برای پریدن انتخاب کنید. حالا این موقعیت از کجا پدید می‌آید؛ ما همه گمان می‌کنیم تنها با انتخابِ پریدن یا نپریدن با «توپولف» می‌توانیم یا می‌توانستیم در پریدن و پرواز تغییر ایجاد کنیم، اما ما جامعه جهانِ سومی محکوم هستیم تا زمانی که پرواز می‌کنیم این وضعیت اضطراری را متحمل شویم، البته که این مسیر رو به انحطاط و سقوط هم می‌تواند ما را پیش ببرد. حالا نسخه برون‌رفت از این وضعیت چیست؟ این‌که اگر می‌خواهیم با ترس از سقوط نپریم باید تغییر کنیم. آن‌قدر که از پریدن با پرنده روسی و روس‌ها در آسمان هزینه و کشته دادیم در جاده‌ها و حوادث رانندگی و روی زمین کشته ندادیم. دست‌کم برای احترام به خونِ کشته‌شدگان حوادث «توپولف» یک‌بار برای درست پریدن درست انتخاب کنیم! دوستِ فرنگ‌نشینی دارم که وقتی در جمعی می‌خواهد مودبانه سرتاپای یکی را بشوید می‌گوید؛ مردک روس! زنیکه روس! حال اینجا مجبورم هشدارش را درباره خطرناک بودن وضعیت فعلی و آدم‌هایی که در این موقعیت اضطراری سروکله‌شان پیدا شده است بسط دهم و به شما بگویم مراقبِ روس‌هایی که این‌روزها در صحنه حاضرند، باشید.
حمید جعفری