به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۳

جهان ــ فروغ فرخزاد ــ آفتاب

خواننده: زنده یاد جهان قشقائی
نگاه کن 
شعر از زنده یاد فروغ فرخزاد

آفتاب 
نگاه کن 



آفتاب

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود 
چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود 
نگاه کن تمام هستیم خراب می شود 
شراره ای مرا به کام می کشد به اوج می برد مرا به دام میکشد 
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود 
تو آمدی ز دورها  ز سرزمین عطر ها ز سرزمین نورها 
نشانده ای مرا به زورقی ز عاجها ز ابرها و نورها 
مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شورها 
به راه پر ستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام 

نگاه کن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم 
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم 
چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان 
کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان 
نگاه کن که من کجا رسیده ام به کهکشان به بیکران 
به جاودان کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها مرا بپیچ در حریر بوسه ات 

مرا بخواه در شبان دیر پا مرا دگر رها مکن از این ستاره ها  
نگاه کن که موم شب براه ما چگونه قطره قطره آب میشود 
صراحی سیاه دیدگان من به لالای گرم تو لبالب از شراب خواب می شود 
به روی گاهواره های شعر من نگاه کن تو می دمی و آفتاب می شود

فروغ فرخزاد