به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۴

روزهای تلخ آقای خامنه ای، محمد نوری زاد

این روزها، روزهای تلخ آقای خامنه ای است.
وی نه راه پس دارد نه پیش. اگر به خواسته های غربیان تن در دهد، با مردم سیاسی ای که به راحتی آرام نمی گیرند و به سهولت فریب نمی خورند چه بکند؟
نه حال و هوایی با اوست برای تداوم جنگ سرد، و نه تاب و توانی با اوست برای جنگ گرمی که پایانش از همین اکنون پیداست. داراییِ اعتباریِ آقای خامنه ای – برکنار از پولهایی که کسی و دستگاهی نمی داند چقدر است – عمدتاً در لفظ و در عصبیت خلاصه شده.
ترکه های این عصبیتِ بی پشتوانه، این روزها زیادی بر طبل جنگ می نوازند.
با آنکه همه می دانیم: هم خود آقای خامنه ای و هم سردارانش مطلقاً برای ورود به جنگی که حتماٌ یک طرفش آمریکا و همه ی عرب ها و هم پیمانان منطقه ای شان هستند، پایانی جز در هم کوفته شدن ایران و ایرانیان متصور نیستند.
همه ی اشتلم های نظامی سرداران پیر شده ی سپاه، به یک خیز حریف زمین گیر می شود. آقای خامنه ای و سردارانش نیک می دانند که هر چه موشک و توپ و تانک و از اینجور تجهزیزات دارند، طرف، صد مطابق و کاری ترش را دارد.
و نیک تر می دانند که طرف مقابل خیلی کارکشته تر از آن است که از این نظام فرسوده ی اسلامی زخمی بردارد.


مضافاٌ بر این که: این روزها آقای خامنه ای و سردارانش عروس دار و نوه دار شده اند و هر یک برای خود بساطی آراسته اند و اگر جنگی در بگیرد، همه ی ثروت هایی را که با هزار زحمت و ترفند جمع آوری کرده اند دود می شود می رود هوا. مثل ثروت افسانه ای صدام و قصرهای چند بچندش. من با اطمینان می گویم: این روزها هر سخنی که آقای خامنه ای بر زبان سیاست می راند، و هر عربده ای که وابستگان وی بر می کشند به اسم غیرت مندی، درست همانی است که برایشان پیشاپیش نوشته شده و ای بسا ما را درست در نقطه ی جنگی فرود آورد که خرابی اش تا چهل سال بعد نیز ترمیم نشود.
من از همینجا به نمایندگی از جانب خودم به آقای خامنه ای می گویم: بر هرچه رفته و بر هر چه می رود صلوات. آقای خامنه ای، بیایید و بی خیال دانش هسته ای و بشار اسد و سوریه و یمن و حزب الله و لبنان و بحرین و شیعیان عربستان و داستان شیعه گستری بشوید و با نرمش قهرمانانه، مردم ایران را از حادثه هایی که طبق برنامه به سمت شان خیز بر می دارد برهانید. 
در عوض ما قول می دهیم هیچ به کارهای کرده و ناکرده ی شما نپردازیم. فرو بردن مردم به قعر نگرانی های روز به روز، کارِ بخردانه ای نیست. هنر، در روفتنِ غبار نگرانی از چهره ی مردم است.
بقول یک جوان: چی می شد ما مثل مردم مالزی، هم مسلمان بودیم هم کاری به کار اسراییل و لبنان و سوریه و دانش هسته ای و شیعیان هر کجا نداشتیم، و هم دنیا روی فهم و ادب و دارایی های انسانیِ ما حساب می کرد؟
محمد نوری زاد