دکتر مجید محمدی، تحلیلگر امور ایران و جامعهشناس ساکن آمریکا، در یادداشتی به بررسی گروهی از بهرهمندان از امکانات جمهوری اسلامی پرداخته است. در بخشی از این یادداشت که در سایت اتحاد برای دموکراسی منتشر شده، محمدی به بررسی نحوهی استفاده جواد ظریف از امکانات و روابط برای نرفتن به سربازی پرداخته است:
«ظریف در بخشی از کتاب آقای سفیر (مصاحبهی محمد مهدی راجی با وی) در رابطه با دوران خدمت سربازی خود می گوید: “تا مرداد ۶۷ از معافیت تحصیلی استفاده میکردم اما در مرداد ۱۳۶۷ و پس از گرفتن دکترایم به ایران آمدم. اوایل مذاکرات ایران و عراق بود. آقای ولایتی به رئیس جمهور وقت که رئیس شورایعالی دفاع نیز بودند نامهای نوشت تا مرا در وزارت خارجه مامور کنند. به این صورت از تاریخ ۸ آبان ۱۳۶۷ مامور به خدمت سربازی در وزارت خارجه شدم. حتی وقتی به عنوان سفیر و نفر دوم آقای دکتر کمال خرازی به نیویورک اعزام شدم هنوز سرباز بودم. دکتر خرازی شرط رفتن شان به نیویورک را پذیرش سفارت و نفر دومی بنده اعلام کرده بودند. "توجیه نزدیکان ظریف آن است که وی داشته در جبههی دیپلماسی میجنگیده است. اما جبههی دیپلماسی در آسمان خراش رو به روی ایستریور و رو به منهتن کجا و جبههی طلایه و فکه و خرمشهر؟ در کدام جبههی جنگ افراد روزانه سه سیگار برگ میکشند در حالی ظریف در خاطراتش از این کار آن هم به دلیل تحت فشار قرار داشتن سخن میگوید؟ در آن دوره هزاران نفر از انقلابیها در همان حد ظریف با دنیا آشنا بودند اما با ولایتی و روحانیون ارتباط نداشتند تا برای سربازی به منهتن نیویورک فرستاده شوند.»
محمدی، در ابتدای مقالهی خود، مسوولان نظام را به سه دسته تقسیم کرده است:
۱) آنها که خود را هنوز انقلابی و مبارز میدانند و میخواهند با تمسک به زور ترتیبات موجود قدرت در ایران و دنیا را دستکاری کنند یا تغییر دهند (عمدتا سپاهی و بسیجی و امنیتی و لباس شخصی) و هر روز “هل من مبارز” میگویند و گاه تا آنجا پیش میروند که اعلام میکنند میخواهند ناوهای آمریکایی را غرق کنند یا پایتختهای منطقه را تحت تصرف بیاورند (قلدرها)؛ اینها با سرکوب منتقدان حکومت در ایران مطرح شده و با سرکوب و گردن کشی به مقامات بالا رسیدهاند؛
۲) آنها که برای تاسیس و حفظ نظام زحمت کشیدهاند (در دوران انقلاب و جنگ) اما امروز با دنیا سر جنگ ندارند و به سهمی از قدرت و کسب و کار خود در ایران راضیاند (اهل کسب و کار)؛ و
۳) آنها که برای برقراری نظام سختی چندانی نکشیدهاند، همیشه در ناز و نعمت نظام بودهاند و کارهای اداری و مدیریتی و دیپلماسی نظام را به دلیل ارتباط خویشاوندی یا صنفی با مقامات انجام میدهند و اطو کشیدهترند و میان عملگراها و نظامیگراها- بسته به جهت باد- نوسان میکنند و منابع هم همیشه بدون هیچ زحمتی و حتی کسب و کاری به سوی آنها سرازیر میشده است (نُنُرها). این گروه مدام در هتلهای پنج ستارهی دنیا با هزینهی مردم در حال گذران زندگی هستند و در داخل نیز خودروی دولتی و رانندهی دولتی و همه جور امکانات رفاهی در اختیار آنهاست. البته از دههی هفتاد به کاسبی هم مشغول شدهاند و بخشی از رانتها را از طریق کسب و کار مرتبط با دستگاههای حکومتی و دولتی به دست میآورند.
بر اساس این تقسیمبندی، محمدی به گروهی از ننرها اشاره میکند:
«محمد جواد ظریف و برخی همکاران وی در دفتر ایران در سازمان ملل (مثل صادق خرازی، غلامعلی خوشرو، و محمد خزایی)، برادران لاریجانی و اعضای خانوادهی مهدوی کنی یا طبسی مَثَل اعلای گروه ننرها هستند. هزاران خانوادهی روحانی در کشور صرفا به دلیل ارتباطات خانوادگی در دوران خمینی و خامنهای از مزایای دولتی و دلارهای نفتی بدون هیچ شایستگی خاصی برخوردار بودهاند یا سربازی خود را در مقام مدیر کلی و وزارت و معاونت وزیر گذراندهاند. در ایران از این افراد با عنوان “آقازاده” یاد میشود. در دههی شصت ارتباطات محفلی نیز می توانست به این گونه امتیازات منتهی شود اما بعدا این امتیازات به ارتباطات خانوادگی و صنفی محدود شد.»
خودنویس