به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۴

نیک آهنگ کوثر: چرا حامیان جمهوری اسلامی و مخالفان آمریکا، به ایران باز نمی‌گردند؟


اکبر گنجی را نخستین بار در تحریریه روزنامه همشهری در سال ۱۳۷۱ دیدم. کسانی دیگر هم آنجا بودند، از جمله مجید محمدی و ابراهیم نبوی و علی‌اصغر رمضانپور و ... از آن گروه، کسی در همشهری نماند. زمان گذشت و گذشت تا اینکه گنجی بعد از سخنرانی‌اش در دانشگاه شیراز در سال ۷۶ بازداشت شد...بعدا در روزنامه‌های دوم خردادی دیدمش و مجله «راه نو» او را دنبال می‌کردم. وقتی ماجراهای قتل‌های زنجیره‌ای پیش آمد، فعال‌تر شد. یادداشت‌های تند و تیز و بعد گزارش‌هایش جزو پرخواننده‌ترین نوشته‌های مطبوعات بودند. البته خواننده روزنامه متوجه زجر حروف‌چینان روزنامه از تایپ مطالب یکی از بدخط‌ترین نویسندگان تاریخ بشریت نمی‌شدند! گنجی البته با تکیه بر دانسته‌های مجموعه حجاریان، به بخشی از ساختار وزارت اطلاعات و نگاه حذفی آن گروه می‌پرداخت، اما به‌نظر می‌آمد در چارچوب یک برنامه برای «زدن» رقیب خاتمی و جناح خاتمی در ساختار امنیتی تلاش می‌کند، نه گفتن همه واقعیت...زیر سایه «واقعیت حق مردم است» تنها چیزهایی منتشر می‌شد که باید منتشر می‌شد...
وقتی اکبر از کنفرانس برلین بازگشت، می‌دانستیم پس از کودتای مطبوعاتی رهبری و همراهی مرتضوی، گنجی مهمان اوین خواهد بود. کتابش در کیفم بود و امضایش را گرفتم که حداقل تاریخ بازداشتش ثبت باشد برای روزگاری دیگر. اما باور کنید داروخانه‌چی‌ها هم نتوانستند خط او را بخوانند. من حدس می‌زنم بخش اعظم محکومیت آن زمان او اگر از پیش تعیین شده نبود، به خاطر ناخوانا بودن خطش بود!
گنجی در زندان تحول شد، یا لا‌اقل اینچنین به نظر می‌آمد. مانیفست بیرون داد...وقتی در سال ۱۳۸۵ برای همیشه از ایران خارج شد، امیدوار بودیم بتواند نقشی قوی‌ در خارج از کشور بازی کند و نظام را به چالشی جدی بکشد. نخستین باری که نا امیدم کرد، وقتی بود که دیدم حاضر نیست در باره همه فعالیت‌های وزارت اطلاعات حرف بزند...گویی فقط قرار بوده به بخشی از اعمال بپردازد. احساس کردم در چارچوب یک پروژه عمل کرده و بس.
بعد از خرداد ۸۸، خیلی‌ها امیدوار بودند صدای معترضان باشد، نه فقط صدای گروهی که به پرچمی با آرم جمهوری اسلامی وفادار هستند.
اما پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، احساس کردم چارچوب ذهنی‌اش، به شدت با چارچوب ذهنی توجیه کنندگان توافق هسته‌ای و مسیر تعیین شده نظام برای گزیدن روحانی به عنوان گفتگوکننده نهایی با ۵+۱ برای دست‌یابی به توافق هماهنگ است. انگار ساز خود را با ساز ساختار قدرت در ایران کوک کرده است. هم‌نوازی با «سلطان»؟
کسی که دروغ قدرتمندان برایش بسیار مهم بود و به آنها گیر می‌داد، ناگهان چنان در برابر دروغ‌های ظریف روحانی دل‌رحم شد که گویی سال‌های قبل با گنجی دیگری طرف بوده‌ایم! جوری نوشت که چون همه دروغ می‌گویند، گیر دادن به دروغ‌های روحانی بی‌مورد است! کوتاه آمدن گنجی در مورد یک امنیتی سابق اندکی محل تردید بود...
الان گنجی می‌نویسد:«مخالفان جمهوری اسلامی ادعا می‌کنند که شرکت در انتخابات و آرای بالایی که به صندوق‌ها ریخته می‌شود، مشروعیت بخش به جمهوری اسلامی است. اما این مدعا کاذب است... اگر می‌نوشت «بخشی از مخالفان»، می‌شد گفت که گنجی خود را هم جزو مخالفان دانسته، اما نه مخالفانی که از تحریم دفاع می‌کنند. اما اینجا می‌گوید: «مخالفان جمهوری اسلامی»...پس قاعدتا اگر کسی که مدعا را «کذب» می‌داند و تبلیغ به حضور در انتخابات می‌کند، احتمالا طرفدار نظام است و دیگر جزو «مخالفان» ارزیابی نمی‌شود!
با مشاهده رفتار برخی از کسانی که خود را «روشن‌فکر دینی» یا «نواندیش دینی» می‌خوانند و هنوز رفتاری شبیه دوم‌خردادی‌ها از خود بروز می‌دهند، احساس می‌کنم جمهوری اسلامی برای شکل نگرفتن یک اپوزیسیون مستحکم، چقدر خوب عمل کرده است. مگر طرح «اسب تروا» را چه کسی داد و چه رسانه‌ای ناشرش بود و به چه جریانی وابستگی داشت؟
مگر دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و خبرگان با منافع نظام جمهوری اسلامی در تضاد است؟
من مانده‌ام معطل که چرا این دوستانی که گویا فقط می‌توانند در اتمسفر ویژه جمهوری اسلامی تنفس کنند، چرا مانده‌اند خارج از کشور؟ تازه خیلی‌های‌شان که گویا دباشی خون‌شان زده بالا، مخالف دخالت نظامی آمریکا در سوریه‌اند اما انگاری موش زبان‌شان را به هنگام حمله روسیه به مبارزان ضد بشار اسد، خورد!
وقتی حرف‌های برخی از این دوستان را می‌خوانم، حس می‌کنم چنان دل در گروی نظام، به عنوان خانه پدری دارند که هر از گاهی گرا می‌دهند تا ببینند کی می‌توانند بازگردند. مهاجرانی که لکه خاکستری مالی در لباس خامنه‌ای نمی‌یابد و آن یکی دچار فراموشی خودخواسته در مورد اعدام‌های دهه ۶۰ می‌شود و تهدید می‌کند که می‌خواهد برگردد ایران، اما سر از ارواین در می‌آورد! قدرت خدا! این قالیچه حضرت سلیمان چه کارها که نمی‌کند!

کوتاه سخن این‌که... با این نخبه‌ها هنوز مردم، باید هم از رونق ملک نا امید باشند!

برگرفته از گویا