در تلويزيون اندرز ميدهيم؛ در مدرسه و دانشگاه نصيحت ميكنيم؛ در سمينارها و جلسات وعظ ميكنيم؛ در انواع و اقسام رسانههاي سنتي و مدرن پند ميدهيم؛ حتي مسوولان و مديران و كارشناسان هم قبل از اينكه بخواهند گزارش كار بدهند و از عملكردشان دفاع كنند درس اخلاق ميدهند و بايدها و نبايدهاي اخلاقي را يادآور ميشوند...
با اين همه بيشتر اين نصايح كارگر نميافتند و در جان مخاطبان اثر نميكنند.
به قول سعدي «دگر نصيحت مردم حكايتي است به گوشم.»
ظاهرا اين طبع نصيحتگوي نصيحتپرور، مسبوق به سابقه است و از قرون ماضي، پير و جوان عشق به نصيحتگويي داشتهاند، هر چند از بالا تا پايين نصيحتشنو نبودهاند و گوششان بدهكار اين حرفها نبوده و نيست...
بياييد فعلا به قديم كار نداشته باشيم و همين روزگار فعلي را بحث كنيم و از خودمان بپرسيم چرا اين حجم كثير نصيحت بياثر است و در جان خلايق نمينشيند؟
فيالمثل همين حجاب. اين حرف من نيست، حرف علماست و بسياري از معممين روي منبر، علنا شكايت كردهاند كه در اين سالهاي اخير نهتنها بدحجابها محجبه نشدند بلكه محجبهها هم بدحجاب شدند.
يا در مورد غربزدگي، نهتنها اين همه برنامه تلويزيوني و سخنراني و نصيحت جواب نداده بلكه نتيجه عكس هم داده و بر شمار غربزدهها افزوده شده.
الان سالهاست كه جناب استاد رحيمپور ازغدي در تلويزيون بحث اعتقادي- اخلاقي ميكند و درباره مضرات تفكر غربي- الحادي حرف ميزند.
فكر كنم بعد از آقاي قرائتي، آقاي رحيمپور پركارترين استاد صاحب تريبون باشد.
شما همين تلويزيون را نگاه كنيد. قبلا گروه معارف يك گروه لاغر و كمبضاعت بود كه فرعي و تشريفاتي به نظر ميرسيد. الان اما به اندازه فيلم و سريال قدرت دارد و بيشتر از هر گروه ديگري كونداكتور تلويزيون را به خود اختصاص داده است.
با اين همه هيچ فرمولي در دست نيست يا هيچ مكانيسمي نداريم كه بفهميم اين چند من ماست چقدر كره ميدهد.
هيچ پژوهشكدهاي نيست – اگر هم هست ما از كار و بارش خبر نداريم- كه بگويد سخنرانيهاي آقاي رحيمپور ازغدي در قبل از خطبههاي نماز جمعه يا در عصرهاي جمعه تلويزيون، در دانشكدههاي ايران و در مساجد و محافل چقدر موثر است و چقدر توانسته و ميتواند در تغيير رويكرد جوانان موثر افتد.
البته اگر به چشم سر اعتماد كنيم و همين مشاهدات دم دستيمان را ملاك بگيريم، به نظر ميرسد كه گوش جامعه به روي اين نوع سخنان – چه از آقاي رحيمپور باشد و چه از حجتالاسلام ماندگاري باشد و چه نصايح آقاي مهندسي و امثالهم باشد- بسته است و جامعه چندان اعتنايي به آنها ندارد.
اجر استادان را ضايع نميكنم و زحماتشان را نديده نميگيرم بلكه ميگويم وقتي شما در دانشگاهها قدم ميزنيد، وقتي با دانشجوها صحبت ميكنيد، وقتي تمناها و مطالبات عمومي را ميشنويد، نشاني و اثري از آموزههاي رحيمپور ازغدي و همفكرانش نميبينيد.
البته كه روي بچه حزباللهيها اثر دارند و مباني فكري گروههاي نزديك به خود را سامان ميدهند. اما عرض من متوجه گروه كثيري از مردم است كه مخاطب تلويزيونند.
احتمالا هدف آقايان هم چيزي بيش از بچه حزباللهيها و گروههاي همفكر است.
آنها ميخواهند صداي خود را به جامعه برسانند و بر ذهن و ضمير جامعه – خاصه جوانان- اثر بگذارند. اما نميگذارند.
لااقل طبق شكاياتي كه خطباي جمعه از جامعه دارند نصيحت نصيحتگوها هبا و هدر شده و موثر نيفتاده... چرا؟
مگر نه اينكه سخني كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند؟ مگر نه اينكه خداوند نميگذارد حرف حق باد هوا شود و از بين برود؟
مگر نه اينكه خداوند به حرف حق بركت ميدهد و آن را به گوش مشتاقان و طالبان ميرساند؟
مگر نه اينكه حرف دردمندان در ضمير اهل درد مينشيند؟
من پژوهشگر نيستم، ساز و كاري هم ندارم كه بررسي كنم كه تاثير و تاثر اين عمليات فرهنگي چقدر است، اما به اين سوالات بسيار فكر ميكنم و دايم از خودم ميپرسم كه چرا در اين ٤٠ سال سركنگبين صفرا ميآورد و روغن بادام خشكي ميفزايد؟
دايم از خودم ميپرسم چرا از اين همه تير نصيحت يكي كارگر نميافتد و يكي از اين هزار پروژه به ثمر نمينشيند؟...
اخيرا در همين شبكه مجازي به جوابي تلخ رسيدم كه تا حدودي قضايا برايم روشن شد.
حرفي كه از سر «عجب» بيان شود نهتنها به دل نمينشيند بلكه تاثير عكس دارد.
اين حرف قابل تامل است كه بزرگواري به عنوان تئوريسين جريان ارزشي به صراحت بگويد
«راي مردم برايم پشيزي ارزش ندارد.» آيا شما توقع داريد جامعه از اين استادان با چنين رويكردهايي نصيحت بشنود؟
شما همين تكه از سخنراني آقاي رحيمپور ازغدي را در شبكه مجازي بشنويد تا دستتان بيايد كه چرا اين حجم كثير نصيحت حكايتي است به گوش ملت.