جای من اینجا نیست
هم اطاقی دارم باصفا ، باوفا
بادلی چون دریا
چشمه ای که فقط
عشق از آن می جوشد
روحش انگار
که از مهر فلک سیراب است
آن فلک
که تو از رویت آن محرومی
جنسش انگار
که از جنس خدا منشعب است
آن خدایی که تو نشناخته ای
سروکارش با سیاهی ها نیست
https://www.youtube.com/watch?v=ha7YvjscTgY
پروین باوفا
جای من اینجا نیست
جای من اینجا نیست
جای من آن بالاست
خانه ام اینجا نیست
خانه ام ناپیداست
جای من تنگ است بر روی زمین
اینهمه وسعت خاک
اینهمه اقیانوس
اینهمه جلگه و دشت
اینهمه جنگل و کوه
نه، جای من اینجا نیست
جای من آن بالاست
از زمین بالاتر
از مه و خورشید هم بالاتر
*******
توی میدان سپهر
راه شیری را که یک دور زدی
نرسیده به چهارراه اورانوس
کوی اول کیوان
خم دوم ناهید
ته بن بست ثریا
درهفتم
خانه ی "پروین" است
*******
هم اطاقی دارم باصفا ، باوفا
بادلی چون دریا
چشمه ای که فقط
عشق از آن می جوشد
روحش انگار
که از مهر فلک سیراب است
آن
فلک
که تو از رویت آن محرومی
جنسش انگار
که از جنس خدا منشعب است
آن خدایی که تو نشناخته
ای
سروکارش با سیاهی ها نیست
تاب نادانی باد
کینه ی ابر
و دغل بازی موج را ندارد پروین
درنگاهش نرم وآهسته
طلوع باید کرد
آن نگاهی که درآن
روح آب منعکس
است
چشم او آینه ایست
که اگر زیبایی،
مست
از رویت خود خواهی شد
و اگر زشت، روبرویش منشین
در
پی سنگ مباش
دل آیینه زدیدارتو، خود می شکند
*******
دست او خالی است اما
طبق ایثار است
هرچه در خانه ما میروید
به زحل, زهره و ناهید , مشتری
می بخشد
نه جای او حتا اینجا هم نیست
جای او شاید کهکشانیست
که هنوز
نطفه ی خورشیدش
توی زهدان فلک نامرییست
دسامبر، ۱۹۹۹