به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی
سهشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۶
«رضاشاه سعودی»
«رضاشاه سعودی»
عربستان در حال پوستانداختن است. بیگمان در این تطور و تکامل، ولیعهد ۳۲ ساله سعودی در کانون مجادلات و منازعات سیاسی و اجتماعی قرار دارد.
محمدبنسلمان عزم آن کرده تا خود و سعودی را در نقطه عطف تاریخی جای دهد؛ اگرچه تاریخ در تمامیت و به اجزای تشکیلدهندهاش تنها یک بار پای به صحنه میگذارد و به همین دلیل هم تکرار نمیشود، اما برای فهم تحولات و تغییرات سیاسی و اجتماعی میتوان بر سمفونی مُردگان دمید و زندگان را در جایگاه گذشتگان قرار داد. از این حیث محمدبنسلمان را باید “رضاشاه سعودی” خواند. همانطور که سردار سپه از بستر سنت برآمد ولی پس از صعود از نردبان قدرت، به بخشی از همان سنتها پشت پا زد، محمد نیز در حال طی همین طریق و شیوه زمامداری است. البته در این ستیزش و جدال، سنت در کلیتاش به کنار گذاشته نمیشود؛ به همین دلیل هم آنها که تحولات جاری در سعودی را انقلاب میخوانند، ره به تُرکستان میبرند. عربستان این روزها نه میزبان انقلاب است و نه میهمان کودتا؛ بلکه دگردیسی رادیکالی در حال شکل گرفتن است که بر تمایز نسبی نه مطلق، امروز بر گذشته پای میفشارد. شاید بهتر باشد نظام سیاسی در عربستان با زمامداری محمد را در حال گذار بخوانیم؛ گذاری از پدرسالاری کلاسیک به پدرسالاری مدرن. این دو از حیث جوهر، سرشت مشابهی دارند. چه پاتریمیونالیسم در نسخه کهنش و چه در ورژن جدیدش به اقتدارگرایی و شخصی شدن قدرت دامن میزنند. چنین گوهری خصلت های رفتاری تقریبا یکسانی هم بهدنبال خود میآورد: ساخت عمودی قدرت، ارادتسالاری، قداست حاکم و نگرش تعبدی به تصمیمات حاکم. اما با همه این تقارن و توازنها، یکی به عصر قدیم و ماقبل دولتملتهای مدرن تعلقخاطر دارد و دیگری به نوعی پدیدهی واکنشی به مدرنیته است. از همین رو، پدرسالاری جدید با دنیای مدرن و قواعد دولتملت نسبت مییابد و از همین رو پروژه توسعه و نوسازی را در کانون رویاهای خویش قرار میدهد. اگر در پدرسالاری قدیم حاکم توسط سنت، نهاد مذهبی و ساخت قبیلهای محدود و مضیق میشد، در سلطانیستم قدرت شخصیتر و سرکشتر میشود و بهصورت دلبخواهانهتری اعمال میگردد. از همین رو، مهمترین نقطه تمایز و تفریق میان این دو مدل از اقتدارگرایی، دوز و اندازه اقتدار شخص حاکم است. در یکی حاکم حکومت میکند و در دیگری به سلطنت تقریبا مطلقه میرسد. حال با این مقدمه نظری به داستان محمد و رضا بازگردیم؛ اگر رضاشاه نزدیک به یک قرن پیش توانست تحت لوای ناسیونالیسمش، به حکومت ملوکالطوایفی قاجاریه پایان دهد و پایههای ارتش مدرن، دستگاه بوروکراسی در خدمت میل و اراده سلطان و بسط سیطره و نفوذ خود را به ثمر بنشاند، این بار پس از ۹۷سال محمد فرزند سلمان عهد آن کرده تا به چنین پروژهای در سرزمین خاندان سلطنتی سعودی جامه عمل بپوشاند. از همین رو، ضروری است تمام رقبای در قدرت از ساحت سیاستورزی رانده شوند تا زمینه برای اقتدارگرایی شخصی در حد اعلای خود فراهم شود. در راستای چنین پروژهای، پلیس نهی از منکر به بایگانی تاریخ میرود و دست مفتیان وهابی از قدرت کوتاه میشود تا بسط حوزه نفوذ فراهم شود. در گام بعدی به بهانه مبارزه با فساد، تمام شاهزادههای ناراضی از صدارت محمد از امیر محمد بن نایف تا ولید بن طلال به بازداشتگاه یا حبس خانگی میروند تا دوز اقتدارگرایی غلظتش افزونتر از پیش شود و در گام آخر پروژه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در چارچوب برنامه جاهطلبانه ۲۰۳۰ تنظیم و تدوین میشود تا رویای توسعه و نوسازی بهعنوان ابزار بقاء و ثبات نسبی در کنار قدرت سرکوبگر سلطان فراهم آید. البته این رویا بهدلیل بوروکراسی و قدرت شخصیشده هیچگاه مجالی برای ظهور و بروز کامل و مطلق نمییابد؛ پس به جای نوسازی، توسعه نامتوازن سربرمیآورد. درهمتنیدگی منفعت شخصی شاه با منافع عمومی هم جاهطلبی اقتصادی در حوزه داخلی را ناکام میگذارد و هم بوالهوسی در حوزه خارجی را. واقعیت تلخ باشد یا شیرین؛ محمدبنسلمان میخواهد جا پای رضاشاه ما بگذارد. هادی خسروشاهین، تحلیلگر مسایل بینالملل و دبیر گروه خارجی هفتهنامه «صدا»