به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۸

سلطانی یا توتالیتر؟- حسن بهگر

 
اکبر گنجی با توتالیتر بودن جمهوری اسلامی مشکل دارد و ردای عالم علوم سیاسی را بر تن کرده و رژیم را «سلطانی» می خواند. حال سلطانی چیست بعد بدان خواهیم پرداخت ولی در باب اینکه این رژیم چیست، می گوید «نظامی غیر دموکراتیک»* است و می افزاید «منتها بر اساس نظریه های جامعه شناسی سیاسی از مصادیق دیکتاتورهای نظامی و فاشیستی و توتالیتر نیست. شاهد آن جنگ قدرت علنی است.» گنجی جنگ علنی قدرت فیمابین روسای جمهوری با خامنه ای به عنوان ولی فقیه را که ناشی از تناقض های قانون اساسی است، نشانه ی توتالیتر نبودن رژیم می داند . مثالی هم که می زند کره شمالی است که آنجا را نگاه کنید  کسی در کره شمالی یارای جیک زدن ندارد!

اول ببینیم یک سیستم توتالیتر چه مشخصاتی دارد. حکومت توتالیتر یک سیستم سیاسی ضد لیبرال و ضد دموکراتیک است که که کنترل کاملی بر حیات مردم دارد.  اجازه نمی دهد که مردم با آن مخالفت کنند و تقریباً کنترل کامل زندگی شهروندان خود را در دست دارد و به مخالفان  سیاسی و احزاب مخالف امکان فعالیت نمی دهد. این حکومت به عنوان افراطی ترین و کامل ترین شکل استبداد تلقی می شود. از تبلیغات گسترده ی همه جانبه استفاده می کند که توسط رسانه های جمعی تحت کنترل دولت انجام می شود.
رژیم های توتالیتر اغلب با سرکوب سیاسی گسترده ، فقدان کامل دموکراسی، فرقه گرایی و تبلیغات گسترده ی کیش شخصیت، کنترل مطلق بر اقتصاد ، محدودیت گفتار، نظارت و استفاده گسترده از تروریسم دولتی مشخص می شوند. جنبه های دیگر رژیم تمامیت خواه شامل استفاده از اردوگاه های کار اجباری ، پلیس مخفی سرکوبگر، آزار و اذیت مذهبی و نسبت دادن الحاد، اعمال گسترده مجازات اعدام ، احیاناً تقلب در انتخابات (در صورت برگزاری) و قتل گسترده ی دسته جمعی توسط دولت و حتا نسل کشی است. 
کدامیک از این مشخصات را جمهوری اسلامی ندارد؟ 
 انحصارگری آنها هیچ استقلالی را تحمل نمی کند. حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله  با این شعار خمینی بر اریکه خلافت نشست. البته اختلافات هم علنی هست و علت آن افزون بر تناقضات دست و پاگیر قانون اساسی، نداشتن یک حزب قوی از نوع لنینی است. حکومت های فاشیستی یا نازی یا کمونیستی دارای احزاب قوی و آهنین بودند. در سال های نخستین انقلاب نیز رفسنجانی و بهشتی با تأسیس حزب جمهوری اسلامی چنین نقشه ای داشتند که خمینی با آن مخالفت کرد و منحل شد. اکنون در غیاب حزب کمونیست  شورای نگهبان با نظارت برانتخابات و حذف کاندیداها در حقیقت بخشی از کار حزب را برای یکدست کردن حکومت توتالیتر را برعهده دارد.
رژیم های توتالیتر در آلمان، ایتالیا و شوروی نوید یک آینده ی با شکوه را می دادند و جمهوری اسلامی نوید بهشت در آن دنیا می دهد. چند گروه به اسم حزب تشکیل شده که خودی محسوب می شوند و در رژیم های توتالیتر هم سابقه داشته، مانند جبهه متحد خلق در چین کمونیستی و جبهه دموکراتیک برای اتحاد مجدد کره در کره شمالی است.
در یک  کشور استبدادی یا دیکتاتوری و یا به زعم  گنجی سلطانی،  تمامی قدرت در یک دیکتاتور یا گروه واحد قرار میگیرد و  این قدرت تنها سیاسی است اما در رژیم های توتالیتر، رهبری تقریباً تمام جنبه های دولت را از اقتصادی تا سیاسی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی کنترل می کند. رژیم های توتالیتر، علم، آموزش، هنر و زندگی خصوصی ساکنین را تا حدی از اخلاق صحیح کنترل می کنند. اختیارات دولت بی حد و مرز است. آیا جمهوری اسلامی جز اینست؟
ایا با آغاز جمهوری اسلامی ما به دو دسته انقلابی و ضد انقلابی تقسیم نشدیم؟
همه ی انتصابات و انتخابات به ظاهر به رهبر وصل است. 
مگر آقای گنجی خود شما  در مقاله های مکرر از قالیباف و روحانی و احمدی نژاد و غیره اسم نبرده اید که همه با اشاره ی رهبر به مقامی دست یافتند؟ خوب اگر این توتالیتاریسم نیست پس چیست؟
 مارکس شرق را محل استبدادی خاص این خطه می شمرد که با نظام های اروپایی متفاوت بود. ماکس وبر هم برای استبداد شرقی مارکس، اسم سلطانی را انتخاب کرد. خوان لینز سیاست شناس آمریکایی، توتالیتر را بر قامت فرانکو در اسپانیا مناسب نیافت و براساس یک سری جمع بندی ها، حکومت «باتیستا» در کوبا، «محمدرضا پهلوی» در ایران و «دو والیه» در هائیتی را ذیل سرفصل سلطانی  جاداد و برخی مانند گنجی نیز آن را با حکومت ولایت فقیه منطبق کردند.
اما تا آنجا که می دانم نظام سلطانی فاقد ایدئولوژی منسجم است ولی مستلزم یک حزب نیرومند نیز هست درحالیکه جمهوری اسلامی از  اسلام بعنوان یک ایدئولوژی بهره می برد و فاقد حزب واحد است. نبود ساختار قانونی محکم هم یکی از مشخصات ویژه سلطانی است.  شیوه ی اداره ی سلطانی فقط تکیه بر نیروهای سرکوب رسمی ندارد بلکه از نیروهای  غیرقانونی نیز کمک می گیرد که استفاده ی جمهوری اسلامی از لباس شخصی ها نمونه بارز آنست.
البته قبول دارم که  نظریه های ساختارگرانه را نمی توان 100% با جوامع منطبق کرد اما اصرار گنجی بر سلطانی بودن رژیم و این که آن را غیردموکراتیک ارزیابی می کند قاعدتاً از تفکر و تعمق سرچشمه نگرفته است، ناشی از خوشبین بودن او به اصلاح حکومت ولی فقیه است. همین خوشبینی است که ناگهان رفنسجانی ملقب عالیجناب سرخ  پوش تبدیل به عالیجناب سبز پوش می شود که باید از او حمایت کرد. حال که رفسنجانی سر به نیست شده و خامنه ای همچنان خر خود را می راند و با کشتارخرداد 88 و کشتار آبان ماه 98 عزم راسخ خود را به کشتار مردم اعلام کرده است آیاهمچنان بر اصلاح پذیر بودن ولایت فقیه اصرار می ورزد؟
برتر دانستن مصلحت های گروهی و هول و ولای پیش بردن برنامه ی سیاسی خود به هر قیمت، مردم را به این تئوری بافی های مضحک می اندازد. باید از اینها خواست همان برنامه شان را صریح بگویند و با این کارها آلودگی محیط فکری ایجاد نکنند. خیر کوچکی است و خرجش هم زیاد نیست، دریغ نکنند.
365 روز با اکبر گنجی (مجموعه مقالات) چاپ اول ​2014 سوئد
سوم بهمن 1398
2020January  23, Thursday
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده  و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است