به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۸

محله ای در تهران؛

اینجا به کودکان مشروب و مواد می دهند تا مثل خروس لاری با هم بجنگند
روزنامه «همشهری» نوشت: اینجا محله هرندی است در جنوب پایتخت؛ همانجا که به چرکی‌شدن زخم‌های اعتیاد شهرت دارد. خیابان‌های شوش، علیزاده و محمدی از جمله معابر آن است که در بوستان‌ها و پلاک‌های متروکه‌شان معتادان، کارتن‌خواب‌ها و … جمع می‌شوند تا در کنار استعمال گروهی موادمخدر ‌با قمار روی کودکان معتاد‌شان، خود را سرگرم کنند. گویا محله هرندی هویتش با زایش هرروزه هزاران آسیب گره خورده و این روزها نوع جدیدی از کودک‌آزاری و قمار را نیز تجربه می‌کند.

دنیای افیونی

وارد کوچه باریکی از فرعی‌های خیابان علیزاده در محله هرندی می‌شوم. اغلب خانه‌ها فرسوده یا متروکه‌اند. نایی حتی به آجر و سیمان‌هایشان نمانده است. جلوتر یک دوراهی مقابلم پدیدار می‌شود. سمت چپ، همانجایی است که من را به مقصد اصلی می‌رساند. پیش که می‌روم صداهایی نامفهوم به گوش می‌رسد. عابران اغلب ظاهری ژولیده و کثیف دارند و همه زندگی‌شان را در کیسه سیاهی جمع کرده‌اند و به دوش می‌کشند. حالا صداها واضح‌تر شنیده می‌شود.

انتهای کوچه باریک یک فرورفتگی است. ناگهان در یکی از خانه‌های به ظاهر خالی از سکنه باز می‌شود و چند کودک و نوجوان تلوتلوخوران بیرون رانده می‌شوند. تعدادی مرد هم در همان فرورفتگی نمایان می‌شوند. «اصغر» یکی از نوجوان‌هایی است که به‌واسطه مصرف مشروب و استعمال کمی‌ مواد دست‌ساز قرار است میان گود برود و با پسر همسایه که او نیز شرایط مشابه دارد زورآزمایی کند. ۱۳ بهار را دیده است. پدر و مادرش معتادند و خواهر کوچکش را یک‌ سالی می‌شود که ندیده است.

شرط ببند و بجنگد

میان فرورفتگی را خلوت می‌کنند تا اصغر و پسر همسایه مانند خروس‌های لاری (جنگی) به جان هم بیفتند و سور و سات جنگ برای تماشاچیان فراهم شود. آنها به حاشیه دیوار خزیده‌اند و آرام به شیوه خودشان تشویق می‌کنند.

بساط تزریق و دود هم مهیاست. گلادیاتورهای کوچک یکی دو دور می‌چرخند و کری می‌خوانند. نخستین مشت و لگدها از دستان و پاهای کوچک ولی محکم نثار هم می‌شود.

اصغر بعد از چند ضربه‌ای که به سر و صورتش می‌خورد روی زمین پخش می‌شود. رد خون در بخش‌هایی از صورتش دیده می‌شود و نفس‌هایش گویی به شماره افتاده است. مواد و مشروب از یک طرف جانش را کاسته و ضربه‌ها هم از طرفی دیگر توانش را برده‌اند. با آن همه زخم و سرریز خون که صورتش و چشم‌های نسبتا درشتش را پنهان کرده مدام و دیوانه‌وار می‌خندد و بعد از لحظه‌ای درنگ، به‌آرامی از جایش بلند می‌شود. انگشت اشاره‌اش را به سمت پسر همسایه می‌گیرد و می‌گوید: «خب، بازی بسه. حالا نوبت توئه که کتک بخوری … پس بگیر … نوش جونت …»

اصغر همه قدرتش را توی مشت‌هایش می‌ریزد و یکی پس از دیگری بر سر و صورت رقیب می‌کوبد. یکی از مردها که جوان‌تر به‌نظر می‌رسد و انگار در این قمار سهمی دارد، با دیدن این صحنه کمی‌ نیم‌خیز می‌شود و فریاد می‌زند: «دِ بزن پسر احمق … بزن تا بدبختم نکردی …» اصغر انگار که جان گرفته است، پی‌درپی حمله می‌کند و ضربه می‌زند.

اینجا در این گودهای مبارزه، جنگ تن‌به‌تن این گلادیاتورهای کوچک، تک‌راندی است. پسر همسایه رمقی برایش نمانده؛ بنابراین پیروزی اصغر نزدیک است. البته بخش مهمی از تماشاچیان این نبرد (به‌جز آنها که قمار کرده‌اند) یا خمارند یا نشئه. بعضی خوابشان برده و تعدادی هم در دنیای افیونی خود چیزهایی زمزمه می‌کنند. «لیلا ساقی» هم مشغول فروش بسته‌های ۳ گرمی و ۵ گرمی تریاک بین برخی از تماشاچیانی است که مشخص نیست در خماری چه چیز از این نبرد را نظاره می‌کنند و چه تصویری در ذهن دارند اما در میان گود، جدال خونین کودکان همچنان پابرجاست.

صدای مشت و لگدها و نفس‌نفس‌زدن‌های کودکانه که حالا با فحش و کری و خشم همراه شده، تمامی ندارد. هرکدام از این کودکان به پیروزی فکر می‌کنند و آن مبلغ ناچیزی که قرار است مواد یک وعده مصرف خود یا پدر و مادرشان را جور کند.

اصغر میانه گود را در دست گرفته و مشت‌های محکمش به‌صورت پسر همسایه در یک لحظه او را جوری نقش زمین می‌کند که دیگر توان بلندشدن ندارد. اصغر با خشم چرخی دور بدن پهن زمین‌شده پسر می‌زند و دست خود را به نشانه پیروزی بالا می‌برد.

اما برنده ماجرا در اصل مرد جوانی است که ۳۰ هزار تومان روی او شرط بسته. در سوی دیگر اما پسر همسایه روی زمین چمباتمه زده و از درد به خود می‌پیچد. پدرش آنجاست اما مشغول چانه‌زدن با مرد جوان است تا شاید بتواند از زیر بار پرداخت شرط به‌نوعی شانه خالی کند.

مرد جوان کوتاه نمی‌آید و تهدید می‌کند اگر همین الان پولش را ندهد او را هم مثل سگ می‌زند. پدر، خود را که شکست‌خورده می‌بیند، نگاهی بی‌جان به پسرش می‌اندازد و با عصبانیت نعره می‌کشد: «گورتو گم کن، پسره بی‌عرضه … نبینمت …»

قمار نیست؛ کار است!

ساعتی می‌گذرد تا اصغر کمی ‌به‌ خودش بیاید. چیزی از آثار مواد و مشروب در حالات و رفتارش باقی نمانده. دستمالی به او می‌دهم و می‌پرسم: «چند وقته مواد مصرف می‌کنی؟‌» تلخ می‌خندد و می‌گوید: «خدا لعنت کنه بابامو …»

مرد جوان با فریاد متوجهم می‌کند آنجا نایستم و بروم پی کارم. اصغر را به بهانه غذا دنبال خود می‌کشانم. او نیز آرام و خموده دنبالم می‌آید. می‌گوید: «آبجی غذا نمی‌خوام؛ یه‌کم پول بهم بده …» می‌پرسم: «پول برای چی می‌خوای؟‌» اطرافش را نگاه می‌کند و می‌گوید: «باید تا شب نشده برای خودم و بابام شیشه جور کنم. امشب مهمون داریم، از این مسابقه که نشد چیز زیادی دربیارم. بی‌شرف سهمم رو بالا کشید. به من می‌گه سهمت همون مشروب و مواده که باهاش حال کردی. حسابش رو می‌رسم؛ صبر کن. حالا پول می‌دی یا نه؟‌»

می‌پرسم: «بساط قمارتون هر روز برپاست؟‌» اخم می‌کند و می‌گوید: «چه قماری؟! دارم نون درمیارم. پول مواد نداشته باشم باید برم دزدی. دزدی خوبه؟ هر هفته یه همچین مسابقه‌ای رو راه میندازیم تا چند نفر به نون و نوایی برسن. چهارتا مشت و لگد هم می‌خوریم؛ هیچی نمی‌شه.»

با اینکه حسابی کلافه شده است باز می‌پرسم: «‌ماه پیش یکی از بچه‌های این محله به‌خاطر مصرف همزمان مشروب و مواد مُرد!‌» ابرو بالا می‌اندازد و می‌گوید: «به تو چه آبجی؟ اینجا این‌طوری زندگی می‌کنن. همه هم راضی‌ان. اون خدابیامرز هم می‌خواست حواسش به اندازه مصرفش باشه. از تو به ما چیزی نمی‌رسه! ول‌ کن آبجی …»

خوشبختی یعنی یک‌ میلیون!

کوچه پس‌کوچه‌های اطراف دوراهی را باز قدم می‌زنم. کنار حمام متروک چند نوجوان را با صورت‌هایی که خط چاقو بر آنها جا خوش کرده، می‌بینم. نزدیک می‌شوم. کمی‌ خودشان را جمع‌وجور می‌کنند. یکی‌شان می‌پرسد: «چی می‌خوای؟‌» پاسخ می‌دهم: «دنبال جایی هستم که قمار و بزن‌بزن داشته باشه.‌» آنکه به‌نظر کم‌سن‌وسال می‌آید می‌گوید: «همین‌جاست. خب؟!‌»

یکی دیگرشان ادامه می‌دهد: «زود اومدی. باید بعدازظهر ساعت ۵ بیای. امروز داش‌میثم و رحیم‌کچل مسابقه دارن. بابای میثم روش ۲۰ هزار شرط بسته.» با تعجب می‌پرسم: «۲۰ هزار تومن؟‌» نفر اولی پاسخ می‌دهد: «پس چقدر؟ ۱۰۰ هزار تومن خوبه؟ اینجا برای خاطر هزار تومن همه‌‌چیز‌شان را می‌فروشند. این رقم‌ها برای ما یعنی میلیون! یه وقتایی هم هست که آق‌نادر مهمون ویژه میاره که اون مهمون خیلی بیشتر از این حرفا شرط می‌بنده. رقم‌هایی مثل ۵۰۰ هزار تومن.»

می‌پرسم: «آق‌نادر کیه؟‌» جواب می‌دهد: «رئیس اینجاس. رئیس بچه‌جنگی‌ها!‌ برای این حموم متروک یه راه از پنجره درست کرده که همه از اونجا رفت‌وآمد می‌کنن. یه وقتایی پلیس میاد و پلمب می‌کنه و میره. خیلی‌ها می‌گن آق‌نادر اصلا معتاد نیست، ادای معتادا رو درمیاره! موادی هم که به بچه‌ها می‌ده خودش درست می‌کنه.» سکوت کوتاهی می‌کند و ادامه می‌دهد: «این جمع‌ها جای تو نیست آبجی! به درد اینجا نمی‌خوری، فیلم که نیست؛ واقعی واقعیه، برو.»

رواج نوع جدیدی از کودک‌آزاری

اعتیاد در محله هرندی ابعاد تازه و هولناکی به‌خود گرفته است. لیلا ارشد، مدیر خانه خورشید که سال‌هاست به‌عنوان فعال حوزه آسیب‌های اجتماعی در این محله فعالیت می‌کند، با تأیید شرط‌بندی روی مبارزه کودکان می‌گوید: «متأسفانه مدتی است که شاهد رواج نوع جدیدی از کودک‌آزاری و قمار در پاتوق‌های شناسایی‌شده این محله هستیم. پسران ۸ تا ۱۵ ساله‌ای که اغلب معتاد هستند و به اجبار همین اعتیاد و البته به خواست خانواده‌هایشان تن به مبارزه‌های عجیب و غریب می‌دهند که اساس آن شرط‌بندی است. مددکاران مؤسسه خانه خورشید در قالب اجرای طرح امدادرسانی محلی بسیار سعی کرده‌اند تا هم با آن کودکان و نوجوانان و هم با خانواده‌هایشان ارتباط بگیرند اما در ۸۰‌ درصد موارد موفق نشده‌اند، چون معمولا تمایلی به تغییر وضعیت ندارند که آن نیز به سبب فقر آموزشی است.»

او ادامه می‌دهد: «باید تا قبل از اینکه حوادث ناگوار، آینده محله، جامعه و فرزندانمان را بیش از این تهدید کند به‌جای پاک‌کردن صورت مسئله‌ها و ابراز ایرادات غیرحرفه‌ای، به فکر راهکارهای اصولی باشیم. اینکه نیروی انتظامی ‌بیاید و بساط قماربازان را برای یکی دو روز به‌هم بزند فایده‌ای ندارد، یا اینکه فقط مددسرا راه‌اندازی کنیم به‌خودی خود بی‌فایده است. ما اینجا به بسترسازی برای رونق اقتصادی، مهارت‌آموزی و توانمندسازی اهالی و ارائه آموزش‌های تخصصی درباره آسیب‌ها بیشتر نیازمندیم.»

او معتقد است که تعدد خرده‌فرهنگ‌ها در یک محله و مهاجرت‌پذیری بستر مناسبی را برای بروز انواع آسیب‌ در آن به‌وجود می‌آورد و می‌گوید: «تنوع بافت جمعیتی و فرهنگی، واحدهای مسکونی کوچک و فرسوده، کمبود سرانه‌های شهری، بهداشتی، درمانی و آموزشی به معضل اعتیاد در این محله دامن زده است.»

پلیس: گزارشی تاکنون دریافت نکرده‌ایم

برای پیگیری برخورد پلیس در ارتباط با قمار روی مبارزه کودکان در منطقه هرندی با روابط عمومی نیروی انتظامی تهران بزرگ تماس گرفتیم که اعلام شد باید با سرهنگ عبدالوهاب حسنوند، رئیس اداره مبارزه با مواد‌مخدر تهران گفت‌وگو شود.

سرهنگ حسنوند با رد دریافت گزارش‌هایی مبنی بر قمار با کودکان معتاد در محدوده محله هرندی به نیروی انتظامی می‌گوید: «پاکسازی‌ محور شوش، هرندی و دروازه‌غار از اولویت‌های نیروی انتظامی تهران است که در همه بخش‌های آن از جمله ستاد مبارزه با مواد‌مخدر، پیشگیری از جرایم، پلیس امنیت، سرکلانتری‌ها و کلانتری محله به‌طور مستمر پیگیری و اجرا می‌شود.

آنچه مهم است هماهنگی بین سازمان‌های درگیر با این نوع از معضلات است. مثلا در طرح جمع‌آوری معتادان متجاهر تعداد زیادی به کمپ‌ها معرفی می‌شوند که با توجه به گستردگی گروه سنی آنها (کبر سن و صغر سن) نیاز است بهزستی شیوه و مکان درمانی خاصی در نظر بگیرد. بعداز آن هم سازمان‌های دیگر به ماجرا ورود پیدا کنند تا زمینه مهارت‌آموزی، آگاهی‌بخشی و اشتغال‌زایی فراهم شود.»

حسنوند می‌افزاید: «‌متأسفانه بیشترین آسیب متوجه کودکان معتاد و کارتن‌خواب است که یا بدسرپرست یا رها شده و بی‌سرپرست هستند.»

تقویت همه‌جانبه انجمن‌های مردم‌نهاد

اثربخشی فعالیت نهادهای دولتی و غیردولتی در قالب انجمن‌های مردم‌نهاد مرتبط با معضلات افسارگسیخته محله هرندی زمانی نمایان می‌شود که پیوست‌های کارشناسی در آن در نظر گرفته شود.

الهام فخاری، عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران ضمن بیان این موضوع می‌گوید: «معضلات محله هرندی از جمله معضلات میان‌بخشی است که نیاز به تعامل پویا و پایدار سازمان‌هایی مانند بهزیستی، شهرداری، نیروی انتظامی و کمیته امداد دارد. اما آنچه تاکنون به تجربه اثبات شده، نقش پررنگ انجمن‌ها و خیریه‌ها در رفع آسیب‌های ناشی از مصرف موادمخدر به‌ویژه در حوزه بانوان و کودکان است که ما می‌توانیم با تقویت همه‌جانبه بستر امدادرسانی از سوی این انجمن‌ها و خیریه‌ها، به هدف که همان بهبود شرایط محله است حداقل نزدیک شویم. البته اصلاح زیرساخت‌های اقتصادی محله که طبق آمار غیررسمی بر پایه خرده و عمده‌فروشی موادمخدر است نیز بسیار می‌تواند کارساز باشد.»

فخاری ادامه می‌دهد: «اگر در محله هرندی ظرفیت‌های مثبت محلی آن مورد توجه قرار گیرد و برچسب آسیب‌های متنوع از آن برداشته شود حتما شاهد توان‌افزایی و تغییرات مثبت در آن خواهیم بود. همچنان که باید بدانیم آسیب‌ها در همه محله‌ها و اماکن حتی شمال شهر هم بروز می‌کنند اما طبیعی است که در محله‌ها و مناطق کم‌برخوردار به‌نوعی آشکارتر جولان بدهند.»

اعتیاد به استخوان اهالی رسیده

خیلی از اهالی محله هرندی از وضعیت نامناسب و روند افزایشی آسیب‌های حاشیه‌ای اعتیاد در محله‌شان گلایه‌ دارند.

یکی از اهالی قدیمی می‌گوید: «سال ۱۳۹۴ آمدند چند بوستان مثل میثاق در خیابان شوش ساختند اما چاره نشد و خیلی بدتر از قبل معتادان سروکله‌شان پیدا شد. انگار با ساخت این بوستان‌ها، پاتوق تازه و سرپناه نونوار پیدا کرده بودند. جایی در بوستان میثاق است که به گعده‌نشینی معتادها تبدیل شده. قمار و فساد می‌کنند. بچه‌های خودشان را که اغلب معتادند آنجا به جان هم می‌اندازند. پلیس دائم اینجا طرح‌های جمع آوری معتادان را اجرا می‌کند و آنها هم چند وقتی بازداشت یا در کوچه‌های اطراف گم‌وگور می‌شوند ولی باز همه چیز از اول شروع می‌شود.»

عصرایران