به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۰

            آیدا سعادت

سحابی‌ها: یک جنازه، دو تشییع

«هاله سحابی به زمین افتاد، ماموران امنیتی گفتند صحنه سازی است و تمارض می کند. با لگد بر پهلوی او کوفتند، او دیگر برنخاست».



«هاله سحابی درگذشت».

«هاله سحابی به شهادت رسید».

کمیته گزارشگران حقوق بشر؛ هاله سحابی، بیش از یک روز مرگ پدر را تاب نیاورد و به او پیوست. او در پی خشونت ماموران امنیتی در مراسم تشییع پدرش بر زمین افتاد و دیده از جهان فرو بست. می‌گویند ماموران امنیتی ساعت‌ها در منزل مرحوم سحابی حضور داشتند و خانه را محاصره کرده بودند. می‌گویند هاله تا صبح از بیم دزدیده شدن جسد پدر بر بالین او قران خواند و در سکوت با پدر راز و نیاز کرد. می‌گویند هاله در مراسم تشییع جنازه، عکس پدر را بر سینه فشار می‌داده و ماموران امنیتی، برای برقراری امنیت، عکس پدر را از او گرفته‌ و پاره کرده‌اند. می‌گویند ماموران امنیتی بر پهلوی او که خود همواره دغدغهٔ صلح و آرامش داشت لگد زده‌اند.

«هاله سحابی به زمین افتاد، ماموران امنیتی گفتند صحنه سازی است و تمارض می کند. با لگد بر پهلوی او کوفتند، او دیگر برنخاست».

«هاله سحابی درگذشت».

«هاله سحابی به شهادت رسید».

«هاله سحابی قربانی خشونت پلیسی در مراسم تشییع جنازه پدر شد».

منابع دولتی گزارش دادند «او بر اثر شوک ناشی از درگذشت پدرش دچار تشنج و ایست قلبی شده است». فریدون سحابی، برادر مرحوم سحابی در گفتگویی با جرس گفت: «اینطور نیست، ضرب و شتم در منتهای درجه بوده است و نیروهای امنیتی در منتهای درجه سختی و بی‌رحمی و نامردی نسبت به هاله رفتار کردند». احمد منتظری گفت: «مرگ هاله سحابی دقیقا ضرب و شتم همراه با هتاکی بود و من که در چند متری ایشان بودم، از قول تمام حضار که در کنار وی بودند متوجه شدم که بر اثر اعتراض و مقاومت وی دربرابر اقدام یکی از ماموران امنیتی برای کشیدن تصویر بزرگ مهندس سحابی از دستان او، آن مامور با آرنج خود محکم به پهلوی هاله زد و او را نقش بر زمین کرد». علیرضا جانه، مدیر کل امنیت انتظامی استانداری تهران علت درگذشت هاله سحابی را «فوت پدر و گرما و سابقه بیماری قلبی» اعلام کرد.

و تمام این گزاره‌ها یک پیام تلخ را تکرار می‌کنند:

هاله سحابی قربانی نیروهای امنیتی برای برقراری امنیت شد.

هاله سحابی سال گذشته و در تجمع میدان بهارستان، در اعتراض به تحلیف محمود احمدی نژاد، توسط ماموران امنیتی دستگیر شده و بهمن ماه گذشته، با حکم دو سال زندان و پرداخت جریمه نقدی بدل از شلاق، برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان رفت. او برای ملاقات با پدر که در بیمارستان بستری بود به طور موقت آزاد شده بود.

پانزدهم اردیبهشت ماه ۸۸ با هاله سحابی در تهران و در منزل‌اش گفت و گو کردم. از زندگی خود و خانواده‌اش و از مبارزات «سحابی‌ها» گفت. از یدالله سحابی و از عزت الله سحابی پدرش گفت. هاله، صمیمی و صبور و مهربان بود و دغدغهٔ انسان مداری داشت. هاله، صرف‌نظر از اینکه از نزدیکان دکتر سحابی بود، در سال‌های آخر عمر او برای جمع آوری خاطرات ایشان، حشر و نشر زیادی با او داشت و راوی منصفی بود که فرصت نیافت تا اندیشه‌های مرحوم سحابی را بازگو کند. این مصاحبه دو سال پیش در مجله چشم انداز به چاپ رسیده است که با توجه به درگذشت هاله سحابی و مهندس عزت الله سحابی بازنشر می‌شود.

گفتگو با هاله سحابی را در ادامه بخوانید:

هاله سحابی کار‌شناسی فیزیک خوانده بود. در بارهٔ خود می‌گوید: «سالهای آخر تحصیلم با ازدواج و سپس انقلاب فرهنگی همزمان شد و به دلیل فعالیت‌های سیاسی از تحصیل محروم شدم. بعد از مدتی در حالی که صاحب فرزندی شده بودم نامه‌ای آمد که توانستم برای ادامه تحصیل به دانشگاه بروم. پس از اتمام تحصیل در دانشگاه از طرف آزمایشگاه فیزیک دانشکده منابع طبیعی کرج دعوت به کار شدم اما به دلیل گزینش‌هایی که وجود داشت اجازه ندادند. اجازهٔ کار در آموزش و پرورش هم به من داده نشد و دلیل همه این‌ها محدودیت‌هایی بود که با سختگیری فراوان در مورد فعالان سیاسی همراه بود. اما همواره به امور تحقیقاتی می‌پرداختم و با مجله چشم انداز ایران همکاری مستمر داشته‌ام. در تدوین و ویرایش کتابی که با همت آقای میثمی در محل چشم انداز در حال تهیه بود همکاری داشتم و در زمینه تاریخ اسلام و ویرایش مطالب با مجله همکاری می‌کردم و پژوهش در متون قرآنی یکی دیگر از برنامه‌های جدی زندگی‌ام بوده که به صورت مستمر به آن پرداخته‌ام».

شاید انتظار صحیحی نباشد که مسائل زنان با معیارهای رایج جامعهٔ کنونی را به دورهٔ زندگی دکتر سحابی تعمیم دهیم اما با توجه به اینکه اندیشه‌های ایشان در زمان حیات‌اش و پس از آن بزرگ مردان و بزرگ زنان زیادی را متاثر کرده است، ویژگی‌های رفتاری ایشان با زنان پیرامونشان به خصوص زنان خانواده چگونه بود؟

البته نمی‌توان به خاطر جو موجود در جامعهٔ کنونی روایت غیر واقعی ارائه کرد. در خانه با افراد تحت تکفل و همسر و فرزندانش به این دلیل که مسئولیتشان را بر عهده داشت بسیار سختگیر بود و همواره از کمترین لطف او برخوردار بودند. اما به حقوق برابر و سرشت یکسان و والای انسان‌ها باور داشت. شاید از نظر مذهبی و شرعی در زمینه حقوق زن و مرد هم‌‌ همان باور‌ها و قوانین رایج را قبول داشتند به عنوان مثال اگر قوانین در زمینه ارث نابرابر هستند و مرد ارث بیشتری نسبت به زن دریافت می‌کند ایشان تاکیدی نداشتند که ارث به گونهٔ دیگری تقسیم شود. از نظر شرعی به‌‌ همان مسائل پایبند بود اما بر هم سرشتی زن و مرد تاکید داشت و این مساله در عمل و رفتارش کاملا مشهود بود.

ویژگی‌های رفتاری هر فردی از دوران کودکی شکل می‌گیرد و این مساله در مورد آقای دکتر سحابی هم صدق می‌کند. ایشان بسیار تحت تاثیر مادرشان بودند و علاقه و احترام بسیار زیادی برای او قائل بودند و حتا در زمانی که برای تحصیل به خارج از کشور رفته بودند با وجود اینکه ازدواج کرده بودند و دو فرزند هم داشتند همه مسائل را با مادرشان در میان می‌گذاشتند. نامه‌های طولانی که ایشان برای مادرشان می‌نوشتند هم این مساله را تایید می‌کند. ایشان یک خواهر و یک برادر هم داشتند و همین ارتباط را با خواهر خود هم داشتند. در کل می‌توانم بگویم که ایشان نسبت به زنان اطراف خود نقش کاملا حمایتگرانه‌ای را ایفا می‌کردند. البته در مورد همسرشان شاید به دلیل آنکه نزدیک‌ترین فرد به ایشان بود شاید ملاحظاتی که برای دیگران داشتند را در مورد او کمتر رعایت می‌کردند اما علاقهٔ بسیار زیادی به ایشان داشتند. به رشد فرهنگی و فهم و شعور سایر اعضای خانواده اهمیت می‌داد. بار‌ها از مادرم که عروس بزرگ ایشان محسوب می‌شد می‌شنیدم که از ایشان با همین ویژگی یاد می‌کردند. به تحصیل دختران خود بیش از اندازه‌ای که در آن زمان مرسوم بود بها می‌داد و این امر را گاهی از طریق اعمال نظارت‌های کنترلی سختگیرانه و غیر منتظره پیش می‌برد. به امور تحصیلی دختران بسیار بیش از پسران توجه می‌کرد. عمه‌ام تعریف می‌کند که دفتر‌هایمان را مرتب می‌دید و اگر تکالیف دقیق و درست نوشته نشده بودند باید دوباره می‌نوشتیم. همین امر باعث شد که دختران در درسشان بسیار مصر باشند. به رشد شخصیتی زنان پیرامون خود بهای زیادی می‌دادند چه در خانه و چه در محیط آموزشی به شکلی سختگیرانه رفتار می‌کردند.

مهم‌ترین خاطره‌ای که از ایشان در ذهن دارید چه بوده؟

من این شانس را داشتم که چون پدرم پسر بزرگ ایشان بود و بخشی از سالهای کودکی ما را در زندان سپری کرد بیشتر در منزل ایشان زندگی می‌کردیم. از کودکی و سن پنج سالگی به یاد دارم نزدیک عصر که می‌شد اگر مه‌مان و یا کار دیگری نداشت مرا صدا می‌کرد و کنارم می‌نشست و از من در مورد مسائل مختلف سوال می‌کرد و بعد هم داستان‌های زندگی پیامبران را تعریف می‌کرد. از آن روز‌ها خاطره‌های شیرینی برای من به جا مانده است. ممکن بود داستانی را بار‌ها تکرار کرده باشد. به طوری که در دوران مدرسهٔ من این کار او انعکاس زیادی داشت. من هر چه که از ایشان یاد گرفته بودم را منتقل می‌کردم. در مدرسه‌ای فرانسوی یونانی به اسم مادام ماری درس می‌خواندم و اکثر اداره کنندگان آنجا مسیحی بودند. در کنار بچه‌هایی درس می‌خواندم که یا فرزندان سفرا بودند یا افرادی که مدام در غرب و سفرهای خارجی بودند. من یادم می‌آید که کلاس دوم دبستان که بودم روزهای پنج شنبه دو ساعت آخر بیکاری داشتیم و بایستی نقاشی می‌کردیم یا کارهای دیگری از این دست. معلمی داشتم که می‌گفت در این دو ساعت هر کسی داستانی بلد است برای بچه‌ها تعریف کند. من هم داستان‌هایی که از پدربزرگ شنیده بودم بازگو می‌کردم. از جمله داستان‌هایی که تعریف می‌کرد داستان آدم و حوا بود و می‌گفت که این حرف مردم عامی که می‌گویند حوا از دنده چپ آدم آفریده شده تحریفی بیش نیست. خداوند هر دوی آن‌ها را برای آرامش هم آفریده است.

از توجه سخت‌گیرانه‌ای که ایشان به تحصیلات عالی برای زنان پیرامونشان داشتند گفتید. دلیل این درجه حساسیت ایشان نسبت به این موضوع چه بود؟ چه نگاه و انگیزه‌ای از این رفتار داشتند.

البته ایشان در عین حال که سختگیر بودند برای زنان خانواده آزادی عمل قائل بودند. به عنوان مثال وقتی مادرم با توجه به شرایطی که بود مدرسه‌ای را برای ما در نظر گرفت مخالفتی نداشتند. اما خب دختران خود را به مدارس خوبی فرستاده بود.

به نظر من دلیل ایشان این بود که عقب ماندگی که در جوامع می‌بینیم به مسائل تربیتی و فرهنگی برمی گردد. ایشان استاد دانشگاه بودند اما معتقد بودند که این تربیت پیش از ورود زنان به این عرصه شکل می‌گیرد. بنابراین برای دوران کودکی و آموزش و پرورش اهمیت زیادی قائل بودند. دوران کودکی هم زنان هستند که اولین مسائل را به کودکان آموزش می‌دهند. ایشان معتقد بودند که زنان هستند که اخلاق و فرهنگ و انضباط را به دختران و کودکان خود می‌آموزند با وجود اینکه افکار مذهبی داشتند و به حجاب بها می‌دادند اما بیش از آن برای فرهنگ و شعور و آگاهی زنان اولویت قائل بودند. مثال‌هایی از این مساله برایتان می‌گویم. ایشان علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بودند در یک مدرسهٔ دخترانه هم تدریس می‌کردند. (انوشیروان دادگر) دخترانی می‌آمدند که پدرمادرهای صاحب نفوذی داشتند و حجاب هم نداشتند. در مورد بی‌حجابی این دختران ایشان باسکوت یا در‌‌نهایت با نصیحت موضوع را گوشزد می‌کردند اما در مقابل بی‌احترامی یا بی‌انضباطی آن‌ها به شدت برخورد می‌کرد.

احترام خاصی برای زنان موفق درجامعه قائل بودند. ایشان در دانشسرای تربیت معلم دینی هم تدریس می‌کردند. در‌‌ همان مقطع هم تلاش زیادی داشتند که مسائل دینی درست آموزش داده شود قران و شرعیات به جای خودش اما آنچه برایشان مهم بود این بود که باورهای غلط در مورد مسائل دینی وارد مباحث آموزشی نشود. یکی از زنانی که به خاطر می‌آورم دکتر سحابی برایش خیلی ارزش و احترام قائل بود خانم پازارگادی مدیر مدرسهٔ ژاندارک بود که با وجود اینکه از نظر عقیده با پدربزرگم تفاوت داشتند اما ایشان تاکید داشتند که ما زیر نظر ایشان دوران تحصیل دبیرستان را بگذرانیم. و این احترام متقابل بود. با وجود اینکه خانم پازارگادی شاهدوست هم بودند اما رفتار ما در زمان اعتصاب و اعتراض‌های آن زمان را به دیدهٔ اغماض می‌نگریست.

بعد از دوران کودکی در دوران تحصیل و دانشگاه که وارد اجتماع شدید و همینطور ازدواج چقدر از ایشان تاثیر می‌گرفتید؟

باور‌ها و اندیشه‌های ایشان روی ذهن خود من بسیار موثر بود. درواقع تربیت اصلی زندگی‌ام را از ایشان داشته‌ام. من قرآن پژوه هستم و پایهٔ تمام دید و برداشت‌هایی که دارم از مسائلی بود که ایشان مطرح کرده‌اند. البته تحت تاثیر عبدالعلی بازرگان، برداشت‌های خاص پدرم از روی آیات اجتماعی قران هم هستم اما پایهٔ اولیه را از دوران کودکی و از ایشان دارم. من ازدواج کرده بودم سال ۸۱ که ایشان فوت کردند پسرم دانشجو بود. اما در اواخر عمر ایشان با ایشان محشور بودم چون می‌رفتم و از ایشان خاطرات می‌گرفتم.

ایشان نگاهی حامیانه داشتند. فقدان پدرم در دوران کودکی بسیار مشهود بود. هفت سال بعد از دوران سال ۵۰ هم پدرم در زندان بودند و ایشان در زندگی ما بسیار موثر بودند. سال ۵۷ که شلوغی‌ها و تظاهرات خیابانی بود ما را به خارج از کشور فرستادند و برای این مساله تلاش زیادی کردند. سه روز بعد از اینکه من از ایران به فرانسه رفتم آقای خمینی را از عراق اخراج کردند و چهارده مهر که ایشان به پاریس آمدند جو پاریس هم مثل ایران بود. من در آن زمان ارتباط تلفنی داشتم و خبرهای ایران را از ایشان می‌گرفتم و خبرهای ایران را در محافل مختلف مطرح می‌کردم. در دوران دانشجویی هم نشست و برخاستم با پدربزرگم بسیار زیاد بود. چون بیشترین اخبار و تحلیل‌های سیاسی را داشتند من رابط ایشان با دانشکدهٔ علوم بودم. در عمل من تمام مدت در فعالیت‌های ایشان از جمله قرار‌ها و برنامه‌های تظاهرات و اینطور مسائل درگیر بودم و مشارکت می‌کردم.

در فعالین طیف ملی و مذهبی تاثیر اندیشه‌های دکتر سحابی و احترام به ایشان همواره دیده می‌شود. نگاه جدید و قرائت برابر خواهانه و به روزی از اسلام ارائه می‌شود چطور در این حوزه جاری شد؟ نوع فعالیت ایشان چقدر در ریشه و بنیاد این نگاه تاثیر داشته است؟

زنانی که اطراف ایشان فعالیت‌های مدنی و سیاسی مشغول بودند بیشتر تحت تاثیر آموزه‌های اخلاقی بودند. در آن زمان بحث برابری‌های حقوقی شاید به طور واضح مطرح نمی‌شد اما یک نوع آزادی خواهی و عدالت طلبی در منش و رفتار ایشان نسبت به افراد پیرامون وی وجود داشت که تاثیر چشمگیری داشت. این نگاه بی‌آنکه بیان شود تبدیل به آموزش عملی و اخلاقی شده بود که زنانی که در کنار ایشان فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی می‌کردند را متاثر می‌کرد. شاید در آن زمان به طور مستقیم صحبتی از برابری مرد و زن مطرح نبود اما از نظر رفتار و اخلاق این فرهنگ در روابط ایشان نهادینه شده بود.

من شاید در رفتار ایشان قرائت امروز نسبت به مسائل زنان را نتوانم به آن شکل که باید عنوان کنم. چیزی که در ذهن من نقش بسته است آزادی خواهی و عدالت طلبی بود که همه را متاثر می‌کرد. قرائت‌هایی که در حال حاضر در بازگویی مسائل زنان رایج است مانند فمینیسم و یا تبعیض جنسیتی یا برابری حقوقی در آن زمان به این شکل مطرح نبود اما در عمل روح آزادی خواهی که بر رفتار ایشان حاکم بود در تفسیر روایات قرآنی از ایشان می‌شنیدم. به عنوان نمونه ایشان علاقهٔ زیادی به سورهٔ مریم داشتند و تفاسیر بدیعی از این سوره به من ارائه می‌کردند به عنوان مثال آیهٔ «لیس الذکر کالانثی» را بار‌ها از ایشان شنیدم و این تاکید را به نوعی نشانگر توجه خاص ایشان به این موضوع تلقی می‌کنم. واژگان جدیدی وارد فرهنگ اجتماعی شده‌اند اما همین واژه‌ها در بطن جامعهٔ امروز مفاهیم و پیش زمینه‌هایی دارند که منشاء آن در منش و کردار و گفتار بزرگ مردان و بزرگ زنانی بوده است که تبدیل به آموزه‌هایی برای نسل جدید شده است.

دکتر سحابی فرقی بین انسان‌ها نمی‌گذاشت و این نگاه که می‌خواست همه رشد علمی و اخلاقی و فرهنگی پیدا کنند در خانواده هم به شکلی سختگیرانه‌تر پیاده می‌شد. از نظر اخلاقی ایشان در خانواده سختگیر بود اما هیچ وقت تبعیضی بین زنان و مردان قائل نمی‌شدند. گاهی اوقات از ماست مو می‌کشیدند و شاید این وجهه‌ای بود که بین ایشان با مهندس بازرگان که همواره همراه هم بودند تا حدود زیادی متفاوت بود. مهندس بازرگان کاملا دموکرات بود و افراد خانواده را آزاد می‌گذاشت. اما در مورد دکتر سحابی ایشان سختگیری عجیبی داشتند.

آیت الله طالقانی که یکی از دوستان نزدیک ایشان بودند حجاب را به عنوان نوعی فضیلت و نه اجبار برای زن می‌انگاشتند. آیا این نگاه را در باورهای دکتر سحابی هم می‌توان یافت؟

ایشان شاید در مورد خانواده که مسئولیت آن را به دوش داشتند در این خصوص اجبار اعمال می‌کردند اما در محیط پیرامون و اجتماع با وجود اینکه به این نکته باور داشتند و این نکته را پنهان نمی‌کردند اما به عقاید مختلف هم احترام می‌گذاشتند. به عنوان مثال به نظر من نگاه ایشان در مورد حجاب هرگز مبتنی بر اجبار نبود و به این مساله باور قلبی داشت. ایشان اعتقاد داشتند که یک زن نباید گوهر وجودی خود را ناچیز بشمارد و از این زاویه به حجاب به عنوان راهی برای حفظ این گوهر و تعالی زن نگاه می‌کردند.

اندیشهٔ ایشان در زمینه باورهای سیاسی و مذهبی و فعالیت‌هایشان چقدر در خانواده منعکس می‌شد؟

یکی از خصوصیات بارز ایشان این بود که خرافات و روایاتی که با عقل جور در نمی‌آمد را رد می‌کرد و اصرار داشت همه چیز بر اساس واقعیات مستدل دینی و روایت‌های صحیح و معتبر تفسیر شود. ایشان تاکید داشتند که جلسات قران خانوادگی داشته باشیم. و این جلسات به شکل گردشی در خانواده برگزار می‌شد. در این جلسات ایشان تاکید می‌کردند که خود ما قرآن را ترجمه کنیم و اصرار زیادی داشت که خانم‌ها درجلسات حتمن حاضر باشند. از اینکه زنان را در این طور مواقع مشغول پذیرایی و تعارفات معمول می‌دید برمی آشفت و می‌گفت که اولویت در این شرایط پرداختن به رشد آگاهی در حوزهٔ مسائل مذهبی است.

در میان دوستان ایشان به عنوان مثال از دوستان جبهه ملی شخصیت‌های زن که به عنوان الگوی موفقی برای زنان خانواده مطرح باشد وجود داشت؟ چقدر تمایل داشتند که زنان را در فعالیت‌های سیاسی مشارکت بدهند.

ایشان تمایل خاصی که دال بر ارجحیتی برای حضور و مشارکت زنان در مسائل سیاسی باشد نداشت اما تشویق می‌کرد. اگر می‌دیدند که زنی کار می‌کند که نماینده شود حمایت و ترغیب ایشان را در پی داشت. ایشان علاقه واحترام ویژه‌ای برای پروانه اسکندری (فروهر) قائل بودند. روابط نزدیکی با هم داشتند. پروین اعتصامی را بسیار احترام می‌گذاشت.

پدربزرگ شما زندگی متلاطمی داشتند. چهار سال زندان و فعالیت‌های سیاسی که قطعا تاثیراتی در زندگی خانوادگی برجا گذاشته است. از آن دوران چه خاطراتی در ذهنتان نقش بسته است؟

مادر بزرگ من بسیار صرفه جو بود و مسائل مالی خانواده را کاملا مدیریت می‌کرد. البته سختگیری‌های اقتصادی ایشان در زمانی که هنوز زندان نرفته بودند هم بی‌تاثیر نبود وشاید ایشان به این ترتیب خانوادهٔ خود را برای روزهای سخت آماده می‌کردند. اما همه پذیرفته بودند و ایشان را در موضعشان همراهی می‌کردند. من وقتی که ایشان بازداشت شدند ۵ ساله بودم و زمانی که آزاد شدند کلاس سوم بودند. پدر من هم همراه ایشان بازداشت شده بودند.

خاطرم هست که سرسختانه مقاومت می‌کردند. بیرون از زندان نیز از طرف خانواده هرگز فشاری نبود که به ایشان منتقل شود و همه پذیرفته بودیم و به مقاومت ایشان احترام می‌گذاشتیم. البته این دوره برای همه خانواده‌ها اینطور بود. از سال‌های ۴۱ تا ۴۵ که بقیه در زندان بودند ایشان آزاد شدند که دکتر مصدق به رحمت خدارفت. بسیاری از دوستان و همفکرانشان در آن زمان در زندان بودند به طوری که ایشان به همراه دوستان کمی شخصا ایشان را غسل و کفن دادند و با کمک اهالی احمدآباد قبر را کندند. بیشتر نهضتی‌ها در آن زمان در زندان بودند.

در آن سال‌ها وحدت زیادی بین مخالفان شاه وجود داشت. تا پیش از سال ۵۱ که مبارزات مسلحانه شروع شد وبین خود گروه‌ها جنگ‌هایی پیش آمد و مسائلی که باعث شکستن خانواده‌ها شد این همراهی بین گروه‌های سیاسی آن زمان از جمله حزب توده، نهضت آزادی و جبهه ملی مطرح بود اما بعد از آن با تشدید فشار‌ها و برخورد‌ها مسائلی پیش آمد که وضع به گونهٔ دیگری شد.