گفت و گوی فرزانه بذرپور با حسین شاه حسینی
دختر در کنار پدر در یک روز دفن شد
«سحابی همه جا مصدق را به عنوان رهبر سیاسی خودش و آقای طالقانی را رهبر مذهبی خودش عنوان می کرد و بدان افتخار می کرد.»
جناب شاه حسینی شما فکر می کنید چرا چنین اتفاقی افتاد وماموران امنیتی این طور خشن و با نفرت مراسم تشییع جنازه مهندس سحابی را بر هم ریختند و هاله سحابی را به شهادت رساندند؟
این مسائل به طور کلی در ظرف این یک سال و نیم اخیر سابقه دارد. از سال قبل چهاردهم اسفند هر ساله به مناسبت وفات دکتر مصدق و 29 اردیبهشت هم به مناسبت زاد روزشان برنامه میگذاشتیم اما در دو سال اخیر نه 14 اسفند را به ما اجازه دادند ونه 29 اردیبهشت را. همینطور سالهای قبل برای مراسم وفات مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی کسی که اولین رئیس مجلس شورای اسلامی بعد از انقلاب بود و اکثر آقایان در حاکمیت و متصدیان امر از صدر تا ذیل پشت سر او نماز می خواندند و اعتقاد به او داشتند؛ حتی برای ایشان هم از اینکه اجازه سالگرد دهند مضایقه کردند و همینطور برای سالگرد مرحوم طالقانی که یکی از ستون های اصلی انقلاب ایران بوده است . برای سالروز او هم ممانعت کردند. ازهر گونه اجتماعاتی حاکمیت موجود در واهمه است حال چه برسد به تشییع جنازه مرحوم مهندس عزت الله سحابی.
این خشونت و حصر و بند چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
ضعف حاکمیت موجود به حدی است که در مقابل این مسائل بیمناکند وگرنه من در گفت وشنودهایی که با مقامات امنیت داشتم گفتم این 2000 یا 5000 نفری که در این اجتماعات حضور می یابند عناصری منضبط ، قانون گرا و معتقد به دموکراسی و آزادی هستند و خودشان را سهام داران انقلاب می دانند و سالها مبارزه کردند که حکومت آزاد و مستقل در قالب قانون به دست آید و همواره بر مبارزه مدنی مسالمت آمیز تاکید دارند اما اقایان به همین عناصر هم اجازه کوچکترین حرکتی نمی دهند . ترس از هر اجتماعی سرلوحه حاکمان موجودست و از این جهت برای مراسم تشییع مهندس سحابی هم چنین مشکلاتی ایجاد کردند. وگرنه مهندس سحابی شخصیتی است با خانواده قدیمی و از مبارزین قدیم ستم شاهی و به دفعات به زندان افتاد و این آقایان هم در حاکمیت نسبت به او شناسایی کامل دارند و با تمام این ها حق یک تشییع جنازه که می توانست حکایت کند که مردم این مملکت به آنهایی که آمدند و قانون اساسی اول را گذاشتند و رای دادند و رفتند چقدر وفادار هستند . این حکایت از این می کرد اما حاکمیت اجازه نداد. در لواسان راهها را می بندند و وقتی آمدند آن مشکلات را ایجاد میکنند و آن مشکلات ایجاد کردند جز اینکه وضع خودشان را در جامعه مطرح کنند مسئله ای دیگری نیست. اتفاقی که برای هاله افتاد، دلسوزانه ترین اتفاقی است که می توانست بیافتد. یک پدر و دختر در یک روز در کنار هم به خاک سپرده شوند . این ضعف حاکمیت را می رساند که حتی نمی تواند آن 13 میلیونی هم که به قول خودش رای ندادند و انتقاد داشتند،حتی آنها را هم تحمل کند .
جناب آقای شاه حسینی در روز تشییع جنازه مرحوم سحابی حضور داشتید؟ چه زمانی برای مراسم رسیدید و آیا شاهد حادثه ای که منجر به درگذشت هاله خانم شد، بودید؟
من به دلیل اینکه با مهندس 60 ساله تمام دوست بودم،روز قبل هم از بیمارستان برای تشییع ایشان به خانه مهندس سحابی در لواسانات رفتم . در همان خانه که به دفعات مهمان شده بودم . روز بعد که قرار شد ساعت 7.30 جنازه تشییع شود من از ساعت 6 صبح آنجا بودم. آقای خسرو سیف شاهدست که هاله خانم آمد در روی میزی که برای صبحانه گذاشته بودند صبحانه تعارف کرد. خانمی که اینچنین بر اعصابش مسلط است که جنازه پدرش را آنطرف غسل میدهند اما این سو مهمانان پدر را پذیرایی میکند. وقتی جنازه را حرکت دادند در آستانه حرکت ناظر این بودیم که تعداد 20 نفر از عناصر ناشناخته در کنار یک آقای معمم وارد منزل آقای سحابی شدند و ما احساس کردیم همه دور و بر جنازه را گرفتند. من یک مطلبی را گفتم آنها توفیق پیدا نکردند که در داخل خانه جنازه را بگیرند . برای خودشان این برنامه را تنظیم کردند که در بیرون خانه این کار را بکنند . جنازه بر دوش مشایعت کنندگان بود و تنها با شعار لا اله الله . بدون هیچگونه تظاهراتی حرکت کردند. حدود 150 عکس کوچک مهندس سحابی در دست عده ای از آقایان و خانم ها بود همه حرکت کردند تا به سر خیابان که منتهی می شد به آرامگاه آنجا تحویل آمبولانس دهند. به مجردی که حرکت تشییع کنندگان آغاز شد، هنوز فاصله ای نگذشته بود که این آقایان به داخل جمع رفتند و چون متحد و برنامه ریزی شده بود خودشان را به جنازه رساندند .
دختر مهندس سحابی آن لحظه کجا بودند؟
دختر آقای مهندس سحابی هم جزو مشایعین بود و یک دسته گل در دست داشت و در جلوی جنازه مرحوم سحابی همراه سایرین حرکت می کرد. ماموران و لباس شخصی ها برای گرفتن جنازه فشار آوردند آنها که زیر جنازه بودند مقاومت کردند و برخورد مختصری شد و جنازه تا زمین هم آمد . دختر مرحوم مهندس سحابی اعتراض کردند. یک مامور عکس پدر را از دستش گرفت و گل را پرت کرد و ایشان در مقابل این رفتار اعتراض کرد. افسر پلیس گفت خانم معترض را بگیرید. همراهان گفتند ایشان دختر مهندس سحابی است اما در این شلوغیها طبق گفته آقای دکتر شامخی- همسر هاله- که ناظر بر این صحنه بود تعریف میکند که " یک جوانی با ته آرنج به سینه دختر زد و هاله بر زمین افتاد" آقای شامخی و دکتر پیمان و چند نفر دیگر آمدند و با ماشین شخصی ایشان را به سمت درمانگاه حرکت کردند.
آیا کادر پزشکی و جراح در درمانگاه حضور داشت و آیا هاله خانم تحت درمان سریع قرار گرفت؟
آقای شامخی تعریف میکردند که درب درمانگاه بسته بود، در زدند، اصلا کسی نبود. آنقدر در زدند که عاقبت کارمندان درمانگاه آمدند. تا کارمندان آمدند و به مجرد اینکه آمدند، اصلا ایشان را تکان ندادند. در داخل ماشین معاینه پزشکی کردند و درهمان جا اظهار کردند که ایشان فوت شده است. دکتر پیمان و چند نفر از اطبای دیگر هم که آنجا بودند مشترکا آمدند اظهار نظر کردند که گفتند بله فوت شدند اما آنجا جراحی یا درمانی بر روی هاله خانم انجام نشد. اما اینکه علت فوت به چه نحو بوده قابل بحث است.
جناب شاه حسینی شما در لحظه فوت هاله خانم در میان جمعیت بودید پیکر مهندس سحابی چگونه دفن شد؟
ما می خواستیم وارد قبرستان شویم در را بسته بودند و آمبولانس را برده بودند داخل و هر چه من فریاد می زدم که خانمی که همراه من است باید باشند طبق ضوابط شرعی ، با شدت جمعیت مجبور شدند در را باز کنند. شما حساب کنید که زنی که پنجاه سال با شوهر زندگی کرده است را نمی گذارند بیاید بر سر مزار شوهر. به هر حال سر قبر رسیدیم و آقای دعایی تلقین خواندند و دفن صورت گرفت. بعد مامورین را ه افتادند که بروید و کاری ندارید و پلیس شهری و هم پلیس جلیقه دار و هم ماموران خودشان مانور می دادند که رعب و وحشت ایجاد کنند. مردم با شعار لااله الا الله و یازهرا جنازه را دفن کردند و آمدند بیرون. وقتی آمدیم بیرون مساله هاله خانم را شنیدیم.
پیکر خانم هاله سحابی را شبانه و کمتر از 12 ساعت بعد از فوتشان دفن کردند. لطفا از مراسم تدفین ایشان بگویید. چطور شد که خانواده به چنین شرایطی تن دادند؟
پیکر مرحوم هاله را با ماشین آقای دکتر پیمان به منزل دکتر شامخی آوردند و به مجرد آن پلیس آمد و گفت جنازه را نباید می آوردید اینجا و در حین اینکه گفت و شنود می شد، ماموران امنیتی هم آمدند و این طور که آقای شامخی صریحا می گفتند که وقتی ماموران زیاد شدند گفتند که باید جنازه را همین الان بروید دفن کنید . گفتند که مامورین هستند و نمایندگانی از پزشک قانونی و امنیتی جمع شدند و فشار می آوردند که باید ببرید پزشک قانونی . خود آقای شامخی و آقای دکتر افتخاری مصلحت اندیشی کردند و به این نتیجه رسیدند که اصلا بردن به پزشکی قانونی ضرورتی ندارند چون به هرحال آنها آنچه خود میخواهند را گواهی میکنند. در حالی که جنازه منزل آقای شامخی بودند عده ای را تجهیز کردند که بیایند جنازه را ببرند. ماموران امنیتی گفتند که در تهران حق ندارید دفن کنید و ببرید لواسان همین امشب دفن کنید. با فشار ما را وادار کردند و حرکت کردیم آمدیم لواسان که خود من وقتی خبر را شنیدم ، وسط جاده لواسانات دیدم که آمبولانس را دارند می برند. رسیدیم منزل مهندس سحابی خواهش کردیم جنازه را حداقل بیاورید در خانه که خانواده و دختران و پسران و مادر هاله در آخرین لحظات دیداری داشته باشند . گفتند فقط ده دقیقه فرصت دارید، جمعیت هم زیاد شده بود، جنازه را در حدود صد قدمی تشییع کردیم و به مجردی که آمبولانس حرکت کرد رفت غسالخانه که دو کیلو متری راه است. متاسفانه غسالخانه نور هم نداشت و مجبور شدند ماشین ها را در صحن غسالخانه پارک کنند و چراغها را روشن کردند تا جنازه را شستشو بدهند. آقای انصاری راد بر جنازه نماز خواند. عناصر انتظامی و امیتی و پلیس ضد شورش بسیار زیاد شدند و داخل قبرستان هم آمدند و تمام راهها را بسته بودند. جنازه بر دوش ساعت نه شب به سمت قبرستان بردند جنازه را با گفتن یا زهرا و لااله الا الله بردند. جنازه را در شرایطی دفن کردند که تعداد خانمها و آقایان بسیار زیاد شده بود و شمع های روشن را کنار قبر گذاشته بودند و دختر در کنار پدر در یک روز دفن شد. مامورین همچنان اذیت و هتاکی کردند و تعدادی را گرفتند و تعدادی را زدند تا ایجاد رعب کنند ما از داخل صحن و ستون نظامی ها خارج شدیم.
شما در مراسم ختم در مسجد سهروردی بودید وضعیت آنجا چه طور بود؟ چه کسی و چه وقت لغو مراسم را به شما اعلام کرد؟
از قبل اعلامی نشده بود. تاریخ و ساعت مراسم در روزنامه چاپ شده بود. من ساعت 2 رسیدم به مسجد حجت ابن الحسن که دیدم در مسجد بسته است و کاغذی بر درب زده شده که به علت تعمیرات بسته است؛ در حالی که ساعت چهار بعد از ظهر آگهی یک ختم دیگر بر درب مسجد بود. خانم ها پشت در نشستند و با صدای بلند فاتحه خواندند و مردم هم همراهی کردند. در این حال پلیس بسیار زیاد با تجهیزات ضد شورش آمدند و خود من دم در بودم که صدایم کردند که باشما کار داریم. من را بردند داخل مسجد، دیدم حامد برادر هاله خانم هم آنجاست.آقای مدنی را هم آوردند، رفتیم در اتاق دیدیم بله آقایان نشستند و می گویند چرا ختم گذاشتید و حرفهای غیر مودبانه ای زدند و در این شرایط صبر و بردباری کردیم. در خیابان خانواده متوفی ، خانواده مهندس سحابی را گرفتند و بردند و ما چند نفر را هم با ون بردند و یک عده دیگر را هم بردند. البته من ، آقای حامد و آقای مدنی را ساعت چهار بعد از ظهر رها کردند. عده ای از این آقایان آمدند گفتند که بین گروه شما گلوله و اینها کشف کردیم . این آن چیزی است که برای من این روزها اتفاق افتاد.
شنیده ایم که عده ای در روز مراسم ختم و مقابل مسجد ضرب و شتم شدند از جمله عروس خانواده طالقانی و همسر آقای حامد سحابی آیا این واقعه را شما دیدید؟
آنچه شنیدیم تعداد زیادی را ضرب و شتم کردند و من شنیدم که آقایان دکتر فروزان و سیف و بسته نگار و تعدادی از این آقایان را حتی رعایت سن و سابقه را نکردند و ضرب و شتم کردند، و بامردم با الفاظ رکیک حرف می زدند.
در گفتگو هایی که با یحیی شامخی و حامد سحابی داشتیم، با نجابت و بردباری بسیاری این شرایط سخت را تحمل میکردند. حتی با اتفاقات بدی که برای آنها افتاده، شما با سابقه طولانی دوستی که دارید این خانواده را چگونه دیده اید و شناخته اید؟
همینطور است . خود جناب سحابی هم چون خدا گونه فکر می کرد، حاضر نبود که ناراحتی بروز بدهد چون کفران نعمت دانست. منِ شاه حسینی می گویم ، هر وقت باایشان برخورد و سختی پیش می آمد می گفت که حکمتی دارد و می گفت ما برای خدا کار می کنیم و قصد ما رضایت خدا و خلق خداست. در مورد مهندس عرض می کنم شصت سال از ایشان صداقت و درستکاری و فداکاری دیدم و همیشه و به خصوص هفت هشت سال اخیر این جمله را می گفت که من دغدغه دارم مردم گرفتارند. مردم چه از نظر اقتصادی و فرهنگی و جهانی گرفتار هستند و دلم می سوزد که با این همه تلاشها در مرحله اول هستیم. ایشان با ارقام آشنایی داشت و این ارقام سر سام آوری را درباره فساد حاکمیت در شاخه های مختلف بر می شمرد. ایشان دلسوز انقلاب بود و از نظر مکتب مذهبی دنباله روی مرحوم آیت الله طالقانی و حاج سید رضا زنجانی بود و از نظر سیاسی تابع نعل به نعل و پیرو مکتب دکتر محمد مصدق بود و برای همین در کمیته سازمان متولیان قلعه احمد آباد تصدی داشت و کمک های بسیار ی می کرد و چندین نطق مفصل کرده و همه جا مصدق را به عنوان رهبر سیاسی خودش و آقای طالقانی را رهبر مذهبی خودش عنوان می کرد و بدان افتخار می کرد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.