به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

   عبدالحسین مختاباد ـ مهرداد اوستا
شِکوه

وفا نکردی و کردم، خطا نديدي و ديدم
رمیدی و نرمیدم، بریدی و نبریدم

عبدالحسین مختاباد                                 مهرداد اوستا
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می‌گذارند.  

دختر جوان به دلیل رفت‌و‌آمد‌هایی که به دربار شاه داشته، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد.

دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می‌شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می‌کنند عقیده او را در ادامه ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی‌شود .

تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه‌ای از اوستا بوده، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می‌بیند...

مهرداد اوستا ماه‌ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم‌حرف می‌شود.

سال‌ها بعد از پیروزی انقلاب، وقتی شاه از دنیا می‌رود، زن‌های شاه از ترس فرح، هر کدام به کشوری می‌روند و نامزد اوستا به فرانسه. در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می‌شود و در نامه‌ای از مهرداد اوستا می‌خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه او تنها این شعر را می‌سراید.

 ویدئو:  شِکوه با صدای مختاباد را در بالا گوش کنید


وفا نکردی و کردم، خطا نديدي و ديدم/
رمیدی و نرمیدم، بریدی و نبریدم/

اگر ز جمله ملامت،‌ شنيدم از تو شنيدم/
وگر ز کرده ندامت، کشیدم از تو کشیدم/

شکوه دارم شکوه دارم با دل بی غمگسارم/
مُردم ای مهتاب بسوزی همچو شمعی در مزارم/

بعد از این یا گردبادم، یا در این صحرا و بادم/
تا رسم در رهگذارت، یا رسی در رهگذارم/

...

تا رسم در رهگذارت، یا رسی در رهگذارم/
تا رسم در رهگذارت، یا رسی در رهگذارم/

***

گذشتی و نگذشتم،شکستی و نشکستم/
بریدی و نبریدم، گسستی و نگسستم/

اگر که خانه به دوشم، اگر که باده پرستم/
کجا که با تو نبودم، کجا که بی تو نشستم؟

شکوه دارم شکوه دارم با دل بی غمگسارم/
مُردم ای مهتاب بسوزی همچو شمعی در مزارم/

بعد از این یا گردبادم، یا در این صحرا و بادم/
تا رسم در رهگذارت، یا رسی در رهگذارم/