بامداد راد
من می ترسم، خیلی می ترسم
آنچه برجای مانده است ترس است، هراسی که یکدم آسودهام نمیگذارد. من از این وضعیت میترسم، از حجم دروغگویی و بیشرمی و ناپاسخگویی، از اینهمه خبر بد، از قتل یک اعتصابکرده تا اینکه به باغی شخصی در اصفهان حمله میشود و دست مردان را میبندند و حبسشان میکنند و به همسرانشان تجاوز میکنند و نیروی انتظامی میگوید دلیل تجاوز بیحجابی زنان بوده و امام جمعهی اصفهان میگوید آنها
آدمهای علیهالسّلامی نبودهاند، از هجوم بیرحم نومیدی و نفرت، از رخنهی موذیانهی بیتفاوتی، میترسم، خیلی میترسم.
آدمهای علیهالسّلامی نبودهاند، از هجوم بیرحم نومیدی و نفرت، از رخنهی موذیانهی بیتفاوتی، میترسم، خیلی میترسم.
من برای آیندهی این کشور نگرانام، خیلی نگرانام. برای آیندهی نهچندان دوری که دیگر حرفی از اصلاح و حرکت در چارچوب قانون اساسی و مبارزهی مسالمتآمیز نیست نگرانام؛ چنین آیندهای جز خون، چیزی جز ویرانی و تَرَکتازی فرصتطلبان کفتارصفتی که منتظراند خشم مردم لبریز شود تا بار خود از این سرزمین بندند، نخواهد داشت. من از روزی که خشم فروخوردهی مردم فوران کند و آتشی به پا شود که هیچکس را یارای خاموشی آن نباشد و عقل خاموش شود و آتش همهچیز را بسوزاند و ویران کند، میترسم.
برای آیندهای که مردم صبر از کف خواهند داد نگرانام؛ مردمی که هرروز سفرهیشان کوچکتر میشود و معاششان تنگتر، همانها که در میوهفروشی و خواربارفروشی هرروز جنس نامرغوبتری میخرند، به بهای بیشتر و مقدار کمتر. من برای آیندهای که با تداوم این اوضاع فقط سیاهیست نگرانام، آیندهای که خیلی دارد نزدیک میشود، آیندهای دردناک و خونبار و دهشتناک.
وحشت من از روزهاییست که هیچچیز جلودار مردم نباشد و حکومت در خون فرو بریزد. ما با سوریه و اردن و بحرین و لیبی فرق داریم، در اردن و لیبی همچنان قبایل هستند که تأثیرگذارترین نهادها در عرصهی سیاستاند، امّا ما، ۲ سال پیش در چنین روزهایی، نخستین جنبش اعتراضی مدرن جهان را آغاز کردیم. در آن کشورها شاید جنگ داخلی علاج ستم و داروی عبور از استبداد باشد، ولی در ایران چنین نیست. این روند، اگر اصلاح نشود، اگر به فوران خشم مردم بیانجامد، چنان بحرانی ایجاد خواهد کرد که حتّی فکرش نیز وحشتناک است.