به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۰

مهدی اصلانی
رجبعلی مزروعی را با سياهکل چه کار؟


چرا پيراهن خونين يوسف را با سياه‌جامهٔ زنجيرزنان و چاه‌کنانِ تاريخ تاخت می‌زنيد؟
چرا حرمت می‌شکنيد و قامتِ قدرت‌ستيزانِ جنبش فدايی را هم‌قدِ قدرت‌پذيری‌ سياسيتان پايين می‌آوريد؟
به همه چيز چوب حراج زديد. ديگر سياهکل را در راه ائتلاف سياسيتان سر نبريد

به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت 
بهمن ماه امسال مصادف بود با چهل‌و‌يکمين سال‌گشت «حماسهٔ سياهکل» از اين‌رو بر اساس سنت همهٔ ساليان تبعيد، همهٔ شاخه‌ها و نحله‌های فدايی که خود را ميراث‌دارِ جنبشِ فداييان خلق ايران می‌پندارند با برگزاری مراسم‌های ويژه در گرامی‌داشت اين رُخ‌داد تاريخی کوشيدند.
۴۱ سال پس از آن رُخ‌داد تاريخی، ترجمانِ مفهومِ زنده‌گی‌ حماسه‌سازانِ سياهکل را شايد بتوان در «نه» گفتن به قدرت پيدا کرد. يکی نه که مرگ، عقوبت داشت. قدرت‌ستيزانی که در دورانِ بی‌عملی و رخوتِ سياسی‌ حاکم بر شرايط آن روزگاران مقابلِ زور سر خم نکرده و شجاعت را وسيلهٔ بيان آرزو کردند. هم از اين‌ رو است که رُخ‌داد سياهکل را حماسه می‌خوانيم. قهرمانان «حماسهٔ سياهکل» ‌ با حذفِ خود، به انکارِ هم‌نوايی با قدرت برآمدند. آنان دل‌بسته‌گان اردوی نيکی بودند که در راه رسيدن به انديشهٔ آرمانيشان رسمِ خويش‌کاری به جا آورده و بر خاک بوسه زدند. آئينی که مانده‌گاری‌ فدايی در آن متبلور است. حذفِ خود به بهای عدم کرنش مقابلِ زور.
در می‌انِ سازمان‌های سياسی‌ برون‌مرز، از جمله جريان‌هايی که در معنا و مفهومی تؤامان تراژيک و کميک هنوز خود را وام‌دارِ آرمان‌های سياهکل می‌پندارد سازمان فداييان خلق (اکثريت) می‌باشد. موضوع اين نوشته نه نقدِ سازمان اکثريت که نگاهی است به برگزاری‌ مراسمِ سياهکل توسط شاخهٔ -غرب آلمان- اين جريان، البته با حضورِ مهمانِ ويژهٔ مراسمِ امسال رجبعلی مزروعی.
به ظاهر و در مدعا سازمان اکثريت با فاصله گرفتن از نظرياتِ فاجعه‌آميزِ خود به ويژه در سالِ سياه ۶۰، امروز خوانشی ديگر از سياست ارائه می‌دهد. اما آن‌چه در اين سازمان هم‌چون بيماری لاعلاج، مانده‌گاری‌ سی‌ساله يافته فلسفهٔ سياسی‌ حاکم بر آن است. زير‌ساخت و جان‌مايهٔ فکری‌ اين جريان با کمترين تغيير نسبت به گذشته هم‌چنان راهنمای عمل اين سازمان است. رهبران خطا‌پيشهٔ اين جريان در دههٔ ۶۰ با گفتمانِ غالب در جهان، با دفاعِ بی‌قيد و شرط از سوسياليسم واقعاً موجود و خط‌ِ امام و نظريهٔ راهِ رشدِ غير‌سرمايه‌داری، جنبشِ عظيم و توده‌ای‌ فداييانِ خلق را به خفت‌بار‌ترين طريقِ ممکن در آستانِ خطِ امام سر بريدند و بخشی بزرگ از آن‌را به سربازان «امام خمينی» بدل کردند. سياستِ خانمان‌براندازی که بيشترين لطمه را به جنبش نوپای آزادی‌خواهی‌ آن روز وارد کرد. سازمان اکثريت بيش از سه دهه با کمترين تغيير هماره خوانشی از سياست را نماينده‌گی کرده که بن‌مايهٔ آن دفاع از جناحی از قدرت در مقابل بخشِ ديگرِ آن بوده است.
به موضوع و بهانهٔ اصلی‌ اين نوشته بر می‌گردم. خبر آن بود: برگزاری‌ی مراسم سياهکل، توسط شاخهٔ غرب اين سازمان در آلمان با حضور رجبعلی مزروعی، سخن‌گوی شاخهٔ برون‌مرزی!! سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، عضو جبهه مشارکت ايران اسلامی و رئيس انجمن صنفی‌ی روزنامه‌نگاران. (؟!) که در چهل‌و‌يکمين سال‌گشت سياهکل افتخار حضور در مراسم بر اکثريتی‌ها ارزانی داشتند. ايشان يکی از اعضای اصلی‌ جريانی قلب با نام مجاهدين انقلاب اسلامی هستند که نظامِ امنيت و سرکوب پس از انقلاب با اينان آغازيدن گرفت. تجربهٔ تاکنونی به ما می‌گويد که اکثريت چهره‌های امنيتی‌ نظام به ويژه پس از سال ۶۰ در پوشش کارهای فرهنگی به تکليف! عمل نموده‌اند. از برادر حسن و حسين، (حسين شريعتمداری و حسن شايانفر) سردمداران کارِ فرهنگی! گرفته تا فريدون وردی‌نژاد رياستِ سابقِ خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی و عباس عبدی معاونتِ سابقِ سياسی دادستان کل کشور و محسن امين‌زاده محسن آرمين و خسرو تهرانی و... اکثريت اعضای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی که هريک به فراخورِ موقعيتشان دستی در فرهنگ!؟ داشته‌اند. ليستِ چهره‌های فرهنگی! نظامِ اسلامی چنان بلند است که می‌توان تعدادی مازاد بر نياز را به خارج صادر کرد. برای آشنايی بيشتر با مهمانِ ويژهٔ مراسم سياهکلِ سازمانِ اکثريت، جناب رجبعلی مزروعی، همين بس که ايشان از اوان سربازی در سال ۱۳۵۹ و در محل خدمتشان ادارهٔ عقيدتی سياسی پايگاه هشتم شکاری اصفهان به تکليف عمل می‌نمودند پس از خدمت سربازی و به دليل علاقهٔ وافر به کارهای فرهنگی به وزارت ارشاد نقل مکان نموده و سپس با فرنگی‌کاری سمت‌هايی هم‌چون رايزن فرهنگی جمهوری اسلامی در نيجريه (۱۳۶۵-۱۳۶۳)، وابستهٔ فرهنگی در کراچی (۱۳۶۸-۱۳۶۵)، معاون مديرکل اداره مطبوعات و رسانه‌های خارجی (۱۳۷۰-۱۳۶۸)، مدير کل مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه‌ها (۱۳۷۰-۱۳۷۱)، مشاور مديرکل مرکزِ مطالعات و تحقيقات رسانه‌ها (۱۳۷۴-۱۳۷۱) و... را عهده‌دار بوده و پس از اخراج از چرخهٔ قدرت و حکومت (نه حتا کناره‌گيری) در حال حاضر سخنگوی شاخهٔ برون‌مرزی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی می‌باشند. تا اين‌جای کار شايد حضور جناب رجبعلی مزروعی در کنار اکثريتی‌ها موضوعی چندان پراهميت نبوده و بتوان آن‌را نوعی تعامل سياسی ارزيابی کرد. سازمانی که با سماجت هنوز آرمان‌های خود را آرمان سياهکل می‌داند دست در دست اصلاح طلبانی می‌گذارد که با توسل به علم ژنتيک از کارهای امنيتی و اطلاعاتی به مقام شامخ روزنامه‌نگار آن هم از نوع اصلاح‌شده و استادی چه و چه استحاله يافته‌اند. اما چرا سياهکل؟
در بيانيهٔ هيئت سياسی سازمان اکثريت به مناسبت چهل‌و‌يکمين سالگشت سياهکل آمده است: «امروز ما به نگرش، استراتژی و تاکتيکی دگرگون دست يافته‌ايم. اما آرمان‌های ما‌‌ همان آرمان‌هايی است که در سرمای بهمن ۱۳۴۹ يارانِ ما جانِ خود را مشعل آن کردند» پرسش مشخص و ساده از اعضای هيئت سياسی سازمان اکثريت و در راًس آن آقای بهروز خليق، اين است: رجبعلی مزروعی را با سياهکل چه کار؟
مگر می‌توان سياهکل را با کسانی آلود که حضورشان از اساس انکار فلسفهٔ سياهکل است. اين دعوت در کجای سياست جا دارد؟
آقای خليق! نمی‌توان حتا با مفهومِ کج‌سليقگی سياسی عملی که بدان مرتکب شديد را توضيح داد. که عمل‌کردی اين‌گونه ديگر حتا معنای اعوجاج سياسی را هم درنورديده. به راستی در ميان سازمان‌های سياسی شما ديگر «نوبرش را آورديد.» تمامی تلاشِ سازمانی که شما بر راًس آن تکيه داده‌ايد نوعی ائتلاف سياسی را هدف می‌گيرد. شما کماکان در هرم قدرت متحد جست‌و‌جو می‌کنيد. نوشِ جان و مفتِ چنگتان. اما يک‌بار هم شده دست از سرِ سياهکل بر داريد. مگر نه آن‌که هر کوشندهٔ سياسی که تنه‌اش به سازمانی که شما مسئول اول آن می‌باشيد خورده باشد زخمی سياستی است که در سال سياه ۶۰ پيش گرفتيد؟ مگر معتقد به مفهومی با عنوان ترميم نمی‌باشيد؟ اين چه ترميمی است که با دعوت از رجبعلی مزروعی می‌خواهيد بدان فعليت بخشيد؟ اين گونه و با اين شکل سياست کردن چنان‌چه در بيانيهٔ اخيرتان آورده‌ايد می‌خواهيد: «همگام با ديگر نيروهای چپ دموکرات و سوسياليست نقش برجسته‌ای در راه شکل‌دهی چپِ بزرگ ايفا کنيد»
از جمله ميراثِ پربهای سازمانِ فدايی آثار به جاماندهٔ فداييان خلق است. کلت کمری و نوارِ صوتی حميد اشرف. نقاشی‌های بيژن. و يادگارهايی اين‌گونه. آقای خليق! شايد در ویترين لباس‌های به جا مانده از آن دوران پيراهنِ خونين و يخ‌زدهٔ سياهکلی‌ها را که هنوز مايهٔ ارتزاقتان است حفظ کرده باشيد؟ آقای خليق! به چه بهايی در مراسمِ سياهکل پيراهنِ صفايی فراهانی را بر تن رجبعلی مزروعی پروو کرديد؟ به چه قيمت پيراهنِ خونينِ ابراهيم را تن‌خورِ مهمان و متحدِ سياسيتان نموديد؟ اين‌ها که دستشان تا مرفق به خون فدايی و مجاهد آغشته است. فکر نمی‌کنيد پيراهن برادرتان بهايی بيش از ده يورو ورودی ناقابل مراسمتان برای زيارت رجبعلی مزروعی داشت؟ چرا پيراهن خونين يوسف را با سياه‌جامهٔ زنجيرزنان و چاه‌کنانِ تاريخ تاخت می‌زنيد؟ چرا حرمت می‌شکنيد و قامتِ قدرت‌ستيزانِ جنبش فدايی را هم‌قدِ قدرت‌پذيری‌ سياسيتان پايين می‌آوريد؟ به همه چيز چوب حراج زديد. ديگر سياهکل را در راه ائتلاف سياسيتان سر نبريد. رجبعلی مزروعی را با سياهکل چه کار؟