چهار کتاب از تراجم و تألیفات این کمینه به تفاریق دوسال و سه سال و پنج سال و ١٠ سال به ممیزی گرفتار گشته که به شرح مختصر معروض میدارد:
اول کتاب محبوبالقلوب «زندگی در پیشرو» که در سنه ١٣٥٣ خورشیدی به طبع رسید و در سنه ١٣٥٨ به بند درآمد و در سنه هشتاد به چاپ و چاپ چندباره افتاد و از سنه هشتادوچهار تا هذالیوم به صوابدید آن وزارتخانه جلیله در محاق ماند
لکن از غرایب آنکه همواره در شمایل مختلفه برابر اصل در دکاکین معتبره رویت شده و به دست طالبان غافل رسیده، حتی در بلاد خارجه صاحب «پارانسیپ» و متعهد به حقالتألیف (یا کاپیرایت)، توسط معروفان شهره به عباس معروفی در دارالکتابش گردون به چاپهای مکرر با کاورهای سخیف و سقط افتاده که در توصیفشان معاذالله میتوان گفت افسد در افسد یا به تعابیر حالیه افست در افست بوده بیآنکه مرتکب ترجمه نقشی و سهمی داشته باشد یا آن وزارتخانه عالیه خبری و نظارتی.
لکن از غرایب آنکه همواره در شمایل مختلفه برابر اصل در دکاکین معتبره رویت شده و به دست طالبان غافل رسیده، حتی در بلاد خارجه صاحب «پارانسیپ» و متعهد به حقالتألیف (یا کاپیرایت)، توسط معروفان شهره به عباس معروفی در دارالکتابش گردون به چاپهای مکرر با کاورهای سخیف و سقط افتاده که در توصیفشان معاذالله میتوان گفت افسد در افسد یا به تعابیر حالیه افست در افست بوده بیآنکه مرتکب ترجمه نقشی و سهمی داشته باشد یا آن وزارتخانه عالیه خبری و نظارتی.
دوم کتاب شاعرانه و شورانگیز «میرا» که در سنه ١٣٥٢ به زیور طبع آراسته گشت و فیالفور مطبوع طبع همگان واقع شد، اما با کرورها اسف از بخت سیاهاش که در سال ١٣٥٨ به دام همان فوقالذکران افتاد و به مدت بیستودوسال مترجم میرای «میرا» را در حسرت چاپ مجدد با مجوز معطل نگهداشت درحالی که به مشاهده میدید «میرا»اش در سنههای متواتره به چاپ چاپ است و عمر این کمینه درگذر و رو به انتها.
سوم نمایشنامه اوندین است که نخستینبار در سنه ١٣٦٦ خورشیدی به چاپ رسید اما بیستوچهار سال در محاق مجوز رسمی باقی ماند، حال آنکه خدا گواه است که در آن کتاب هیچ واقعهای خلاف عرف حتی در بلده کفرآلود افرنگ نمیافتد.
چهارم کتاب گفتوگویی است با مرتکب یک سانحه در باب شرحهشرحهکردن سنت دیرینه قالیبافی که در سنه ٨٨ اتفاق افتاد و در ممالک راقیه به آن «پرفورمانس» میگویند. سانحهای که در آن مراجعان گویی که بر سر میز «سلف سرویس» فرود آمدهاند، هریک بنا به سلیقه و مزاج خویش تکهای از آن «قالی» به خونبافته را قیچی کرده و میبرند. اما البته وقتی به خلوت میرسند و به کار بیمعنای خویش میاندیشند به ندامت میافتند و تکههای بریده قالی را زاریکنان بازمیگردانند، که این میتواند برای بر شاخهنشستگانی عبرتآموز باشد که بن میبرند.
جناب وزیر جنتآمیز جلیلالقدر:
اکنون که در آستانه نمایشگاه کتاب نود و چهار و انتصاب مدیر جدید دارالکتاب آن وزارتخانه جلیله هستیم امید دارم که در سایه تدبیر فعلیه این کتب اربعه از محاق درآید و با انوار درخشان این زمانی به رویت مشتاقان برسد.
با آرزوی توفیق من البد و الی الختم
کمینه کمترین لیلی گلستان