گوگوش
نمیدونی
نمی دونی نمیدونی ...
تو که حال منو نمیدونی ...
تو که حال منو نمیدونی ...
نمی مونی نمیمونی ...
عاشق میشی اما نمی مونی
عاشق میشی اما نمی مونی
درد دل مرا اگر فریاد نمی شوی
راه نجات من از این بیداد نمی شوی
راه نجات من از این بیداد نمی شوی
عاشق شدن تنها فقط دل باختن که نیست
با شیره شیرین گفتن از فرهاد نمی شوی
با شیره شیرین گفتن از فرهاد نمی شوی
نمیدونی
از عاشقی دوری اگر نکن بازیگری
از فکر بردن دلم ای کاش که بگذری
تازه رسیده ام به این آرامشی که دارم
برپا نکن در دل من آشوب دیگری
همدل اگر که نیستی نشکن دل مرا
مرهم اگر نمیشوی زخم نزن دل مرا
نمی دونی نمیدونی ...
تو که حال منو نمیدونی ...
نمی مونی نمیمونی ...
عاشق میشی اما نمی مونی
درد دل مرا اگر فریاد نمی شوی
راه نجات من از این بیداد نمی شوی
عاشق شدن تنها فقط دل باختن که نیست
با شیره شیرین گفتن از فرهاد نمی شوی
از فکر بردن دلم ای کاش که بگذری
تازه رسیده ام به این آرامشی که دارم
برپا نکن در دل من آشوب دیگری
همدل اگر که نیستی نشکن دل مرا
مرهم اگر نمیشوی زخم نزن دل مرا
نمی دونی نمیدونی ...
تو که حال منو نمیدونی ...
نمی مونی نمیمونی ...
عاشق میشی اما نمی مونی
درد دل مرا اگر فریاد نمی شوی
راه نجات من از این بیداد نمی شوی
عاشق شدن تنها فقط دل باختن که نیست
با شیره شیرین گفتن از فرهاد نمی شوی