حالا از شوخى كه بگذريم
مىخواهم بپرسم
اگر مبلغين درون و برونمرز انتخابات، كه تحريم را
كارساز نمىدانستند و به همین خاطر علیرغم ادعای ملیگرائی و وطندوست بودن از
موضع "جبهه ملی ایران" حمایت نکردند،
از مخاطبينشان مىخواستند به جاى راى دادن به تمام افراد دو
لیست موسوم به "ليست اميد"، فقط به کسانی در آن دو لیست رای بدهند که
خودشان شخصا به سلامتشان اعتماد دارند، تمرين بهترى براى دموكراسى پیشنهاد نکرده
بودند؟
شاید بگوئید آن وقت همه
رای سفید میدادند و این عمل به فتوای ولی فقیه کفر میبود!
يادم نمىرود سه سال پيش وقتى حسن روحانى ليست وزراى "دولت تدبير و اميد" را منتشر كرد و نام "مصطفى پورمحمدى" قاتل چند هزار زندانى سياسى در سال ١٣٦٠ در آن بود، اكبر گنجى در مطلبى در "گويانيوز" اين حركت رئيس جمهور را نشانهى "تدبير" او ناميد و نوشت:
"مصطفی پورمحمدی دارای روابط بسیار حسنه ای با خامنه ای، دستگاه قضایی، مجلس و سرکوبگران است. آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از موسوی، کروبی و رهنورد یکی از شعارهای حسن روحانی بوده که در ایام انتخابات چندین بار تکرار شد. گفته می شود که مصطفی پورمحمدی تغییر کرده و به حسن روحانی وعده داده است که پس از آغاز کار به طور جدی مذاکره برای آزادی زندانیان سیاسی را دنبال خواهد کرد. اگر پورمحمدی واقعاً تغییر کرده باشد و اگر او بتواند در آزادی کلیه زندانیان سیاسی روحانی را یاری کند، انتخاب پورمحمدی با "عقلانیت و اعتدال و تدبیر" مورد نظر حسن روحانی سازگار است."
(دوستى پرسيده بود چرا هرازگاهى اشارهای به نظرات اكبر گنجى مىکنی. مگر همفكران او كماند كه بايد حتما از او نام ببرى. مىگويم چون وقتى او در زندان بود در دفاع از مقاومت و افشاگرىهاى او دو سه مطلب نوشتم مىترسم گمان شود با مواضع سالهاى اخير او هم مشكل ندارم. راستش از ترسم اين كار را مىكنم!)
از مطلب دور نيافتم! همين آقاى گنجى اين بار در انتخابات اخير با دعوت به بسيج همگانى براى بيرون راندن سه عنصر منفور در ميان منفورين خبرگان رهبرى، جنتى و يزدى و مصباح، تلاش براى ورود دو منفورتر، رىشهرى و درّى نجفآبادى را ناديده گرفت. منفورترين چهره البته در خبرگان قبلى هم بود اما حالا با حداكثر آرا بعنوان محبوبترين چهره سياسى مردم تهران برای مجلس خبرگان انتخاب شده است!
حالا كه پيشبينى اكبر گنجى درست درآمد و با يارى پورمحمدى وزير دادگسترى دولت روحانى همه زندانيان سياسى و حصرشدگان آزاد شدهاند بايد ببينيم حكمت راى دادن به رىشهرى و نجفآبادى چه بوده است. لابد يارى رساندن به هاشمى رفسنجانى براى حذف اصل ولايت مطلقه فقيه از قانون اساسى جمهورى اسلامى!
در دموكراسى، راى دادن يا ندادن حق هر شهروند است. مخفى بودن آن هم به اين معناست كه كسى حق زير سئوال بردن راى هيچكس را ندارد چون اساسا قرار نیست از محتواى آن باخبر باشد. اما چهرههاى شناخته شدهاى كه به خواست خودشان از اين يا آن كانديدا یا حزب و دسته سیاسی آشكارا دفاع، و ديگران را به راى دادن به آنان ترغيب مىكنند در مقابل جامعه مسئوليت دارند.
یکی از مشکلات سیاسی جامعه ما همواره این بوده است که در ايران با طيفى از مردم روبرو هستيم كه وقتى يكى را قبول دارند اين قبول داشتنشان به شکل مطلق درمیآید. مثلا وقتى "محمد خاتمى" را انسانى سالم مىدانند كه به ناحق مورد خشم و كينهى خامنهای و دارودستهاش است براى دفاع از او چشم بسته به دنبالش مىروند. در همين انتخابات اخير كه خاتمى در پيام ويديوئى از مردم خواست به هر دو ليست مورد نظرش راى بدهند يكى از حاميانش از او نپرسيد كه رفسنجانى و رىشهرى و درى نجفآبادى را چرا در ليست گذاشتيد. اگر كسى را نداشتيد ناچار نبوديد ليست پانزده نفره بدهيد. لیست دوازده نفره میدادید. جالبتر اينكه راى دهندگان حتى در موقع راى دادن سختشان نبود كه اسم جانيان شناخته شدهاى كه محكوميت بينالمللى دارند را در برگه راى بنويسند چون نمیخواستند روی آقای خاتمی را زمین بیاندازند، وگرنه اينان با آرائى بالا انتخاب نمىشدند!
مىگويند اين كار براى تمرين دموكراسى لازم است. نمىدانم منظورشان كدام كار است. توى صف ايستادن و كاغذى را در شكاف جعبهاى انداختن؟ تمرين دموكراسى يعنى ارزش راى خود را شناختن، نه در صف ايستادن و فلهاى راى دادن. تمرين دموكراسى يعنى به فرديت خويش قائل بودن و راى مستقل داشتن، نه همچون شركت در تظاهرات با هر شعارى كه از بلندگو پخش مىشود بىتوجه به محتواى آن، همه با هم دم گرفتن، و از این راه "حماسه" آفريدن!
(راستی، رفسنجانی که در مجلس خبرگان بود، بیرون انداختن یزدی و مصباح و جايشان را به ریشهری و دری نجفآبادی دادن خیلی حماسی به نظر نمیرسد! باقی، چه اینهائی که آمدند و چه آنهائى که رفتند را هم که نمىشناسيم. همانطور كه اكثر غريب به اتفاق منتخبين مجلس شوراى اسلامى برايمان ناآشنايند، و تنها به اعتبار عبورشان از منفذ تنگ نظارت استصوابى شوراى نگهبان مىتوانيم بدانيم كه در "ولايتمدار" بودشان جاى شك نيست!)
روزهاى پساانتخابات، ترسم اين بود كه اگر "لیز یانِسن" تهيهكننده هلندى فيلم "جنايت مقدس" ساختهی خودم، زنگ بزند و بپرسد اين هاشمى رفسنجانى كه وكيل اول مردم تهران شده چه نسبتى با آن كسى دارد كه در فيلممان از نقشش در ترورهاى خارج كشور پرده برداشتيم و در دادگاه برلين هم رسما محكوم شده است، چه جوابى دارم بدهم. بعد فكر كردم بهتر است بگویم این هاشمی برادر کوچکتر آن هاشمی است که با برادر بزرگش از اول مثل کارد و پنیر بودند. دشمنی دو برادر در تاریخ اسلام سابقهاش میرسد به هابیل و قابیل!
حالا كه صحبت از فيلم شد يادم مىآيد در فيلم اخيرم "با من از دريا بگو" كه در مورد كشتار زندانيان سياسى در دههى شصت است حرفهای كوتاهى گذاشتهام از على كشتگر كه به عنوان سخنگوى سابق "سازمان چريكهاى فدائى خلق" با صداقت و تاسف تمام مىگويد: "بچههاى من از من مىپرسند چرا در انقلاب شركت كردى؟ من نمىتوانم به آنها دروغ بگويم. ما آن روزها دنبال خمينى راه افتاده بوديم."
من موقعيت سياسيون مذهبى مخالف خامنهاى را مىفهمم. آنان با اصل ولايت فقيه مشكلى ندارند ولى على خامنهاى را ولى فقيه قابل قبولى نمىشناسند. آرزويشان اين است كه يا او را از راه غلطى كه پيش گرفته به راه راست هدايت كنند يا ولى فقيه مناسبترى براى ملت ايران بتراشند. اما از موضعگيرى غيرمذهبيون سياسى سر در نمىآورم. آن ها چرا تمام مشكلات كشور را در انحراف على خامنهاى مىبينند نه در ساختار نظام جمهورى اسلامى، برایم سئوال بزرگی است؟
على كشتگر، دو روز قبل از انتخابات اخير، مطلبی در ارتباط با آن منتشر میکند که اينگونه آغاز مىشود: "مردم خامنهای و اطرافیانش را نمیخواهند. او و نزدیکانش را مایه فسادهای سیاسی و اقتصادی و فقر و بدبختی ایران میدانند." كشتگر حالا كه دارد از زبان مردم حرف مىزند نمىگويد مردم اين رژيم فاسد جمهورى اسلامى را نمىخواهند. این که مردم برای این یا آن شخصیت متعلق به رژیم اسلامی مثل خاتمی و موسوی و منتظری احترام قائل هستند به این معنی نیست که رژیم اسلامی را در کلیتاش میپسندند و خواهان ادامه عمرش هستند. این اشتباه آشکاری است که فکر کنیم مردم تنها با على خامنهاى و نزديكانش مخالف هستند. کشتگر در نهايت مطلبش را با ترغيب مردم به شركت در انتخابات پايان مىبرد: "مردم فریب نخوردهاند. بلکه برای مقابله با فریب میخواهند یکبار دیگر در انتخابات به خامنهای نه بگویند."
كشتگر، اگر عمرى باقى باشد، لابد يكى دو دهه بعد در مقابل دوربين يك مستندساز ديگر با همان صداقت و تاسف در مورد امروز خواهد گفت: "نمىتوانم به نوههايم دروغ بگويم. ما آنروزها دنبال رفسنجانى راه افتاده بوديم!"
حالا از شوخى كه بگذريم مىخواهم بپرسم اگر مبلغين درون و برونمرز انتخابات، كه تحريم را كارساز نمىدانستند و به همین خاطر علیرغم ادعای ملیگرائی و وطندوست بودن از موضع "جبهه ملی ایران" حمایت نکردند، از مخاطبينشان مىخواستند به جاى راى دادن به تمام افراد دو لیست موسوم به "ليست اميد"، فقط به کسانی در آن دو لیست رای بدهند که خودشان شخصا به سلامتشان اعتماد دارند، تمرين بهترى براى دموكراسى پیشنهاد نکرده بودند؟
شاید بگوئید آن وقت همه رای سفید میدادند و این عمل به فتوای ولی فقیه کفر میبود!
منبع: گویا نیوز