«چهارشنبهسوری» به روایت کاوه باغچهبان
چهارشنبهسوری، نام دومین آلبوم ثمین باغچهبان، آهنگساز سرشناس سرزمینمان به همت کاوه باغچهبان در سال ١٣٩٤ به اتمام رسید و زمستان همین سال توسط نشر موسیقی هرمس پخش شد. ثمین باغچهبان که آثاری مانند سوئیت سمفونی بومیوار، آلبوم رنگینکمان، تنظیم ترانههای محلی و آثار منتشرنشده دیگری هم دارد، ترجمه آثاری از عزیز نسین و یاشار کمال را هم در پرونده کاری خود دارد. همچنین آثار بسیاری که هنوز شنیده نشده است از او باقی مانده. چهارشنبهسوری، آخرین روز زندگی باغچهبان بود و او در روز نوروز به خاک سپرده شد. آثاری که در آلبوم چهارشنبهسوری میشنویم، ضبط و چگونگی بهاتمامرسیدنش پس از فوت او سرنوشتی دارد که در این گفتوگو شاهدش هستید. این گفتوگو در فروردین ١٣٩٤ در استانبول انجام شده است.
از چه سالی روی کارهای پدرتان -ثمین باغچهبان- شروع به کار کردید؟
سه، چهار سال آخری که با گروه پاپ آریانا کار میکردم، میدانستم کارهایی که بابا نوشته در قفسهها به صورت کاغذ و پارتیتور مانده و فکر کردم کاری کنیم که بتوانیم این آثار را یکجوری با کامپیوتر دربیاوریم. بعد شروع کردم هفتهای یک روز کارکردن با پدرم روی رنگینکمان دو یا چهارشنبهسوری. هر یکشنبه سه، چهار ساعت با پدرم روی این پارتیتورها کار میکردیم.
خب ما در ایران تا این زمان -پیش از انتشار آلبوم چهارشنبهسوری- دو آلبوم از پدرتان داریم؛ یکی رنگینکمان و یکی هم اجراهای آقای صهبایی است. آیا در تمام این مدت از انتشارات ماهور که مسئوليت نشر و تکثیر این آلبومها را برعهده داشته، خبری یا آماری در مورد تجدید چاپ و هر چیزی مربوط به پخش آلبومها داشتهاید؟
من یادم هست که پدرم با آقای موسوی در ماهور برای رنگینکمان قرارداد بسته بود، من این قراردادها را پیدا کرده و دیدهام. من آن قراردادها را خیلی قبول ندارم چون قراردادی که بسته شده اصلا عادلانه نیست. پدر زیر آن قراردادها همینطوری امضا زده اما بعدا نامههایی برای ایشان نوشته و ابراز نارضایتی کرده که من نامهها را دیدهام.
نارضایتی از چه بابت؟
از اینکه در سری اول که رنگینکمان وارد بازار میشود، تمام حقوق این اثر به ثمین باغچهبان تعلق میگیرد. اما وقتی کار به چاپ و تکثیر مجدد میرسد، این جمله حقوق مؤلف از قرارداد برداشته شده که پدرم هم در این مورد نامهنگاری کرده است. جوابی که برای پدرم آمد این بود که حالا یک اشتباهی شده... اشتباه چاپی!
تا جایی که میدانم رنگینکمان به صورت صفحه و بعد نوار کاست و بعد به صورت سیدی تکثیر شد.
خیر. صفحهها و کاستها در فرانسه درست شد و از آنجا به ایران آورده شد که یک دورهای خصوصی فروش رفتند. چیزی حدود ٤٠هزار عدد بود. ١٠هزار صفحه و ٣٠هزار کاست بود.
خب انتشارات ماهور به صورت قانونی اینها را به شکل سیدی تکثیر کرده است.
بله، من خودم این آثار را به صورت سیدی در آوردم و به آنها دادم.
داشتیم در مورد نحوه تکثیر و چاپ مجدد رنگینکمان میگفتیم که خبر دارید یا خیر.
نه خبردارمان نمیکنند. فقط وقتی پدرم فوت کرد تماس گرفتند و گفتند چیزی در حدود دوهزار دلار باید برای شما بفرستیم و خب فکرش را بکن که این مبلغ برای فروش این همه سال در ایران تعجببرانگیز است. البته من فکر میکردم رنگینکمان چون موسیقی کلاسیک است در ایران به فروش نمیرود اما وقتی که به ایران رفتم، دیدم همه دوستان من که استادهای موسیقی هستند، میگویند رنگینکمان مثل مشق شب یا درس بچههایی است که تازه دارند موسیقی را یاد میگیرند.
پس برای چه باید ٩٠ درصد را ناشر و ١٠ درصد را مؤلف سهیم باشد؟
پول تکثیر سیدی، خود سیدی، چاپ سیدی، توزیع سیدی و هزینههای جانبیاش هم هست و هیچوقت مشخص نیست چقدر مؤلف در این پروسه حق دارد. باید در این مورد واقعا یک کارشناس بیاید و رسیدگی کند اما این اتفاق فقط برای رنگینکمان رخ نداده؛ بالاخره، من اینطور ترجیح میدهم اگر قرار است اینطوری پخش شود و همین رویه را برای ادامه تکثیر پیش بگیرد، هیچ کاری نکند و من خودم قطعهها را به صورت رایگان در اینترنت بگذارم تا همه بتوانند رایگان گوش دهند.
خب برویم سراغ آلبوم چهارشنبهسوری یا رنگینکمان دو، دوست دارم بدانم با توجه به اینکه خانواده شما به ترکیه آمدند و یک گسست حرفهای ایجاد شد، چطور شد که ثمین باغچهبان شروع به نوشتن رنگینکمان دو کرد و اینبار چقدر جمعآوری این قطعات طول کشید؟ این دوری از وطن چقدر در این آثار تأثیر داشت؟
بسیار سؤال خوبی و بجایی است و شما خودتان با سؤالی که کردید جوابتان را هم دادید (میخندد). پدرم در یکی از مصاحبههایش گفته بود اگر شرایط طور دیگری بود و خب ما نمیآمدیم ترکیه، او ١٠رنگینکمان بیرون داده بود.
چرا اسم آلبوم بعدی را به جای رنگینکمان دو گذاشتید (چهارشنبهسوری)؛ پدرتان اینطور خواسته بود؟
من این اسم را عوض نکردم. مادرم همیشه میگفت این مجموعهای که نوشته شده نمیتواند دیگر رنگینکمان باشد چون رنگینکمان خیلی بار مثبت و شادی دارد اما چهارشنبهسوری (رنگینکمان دو) خیلی تاریک است، در آن خیلی درد دیده میشود. درست است که برای بچه است اما به فراخور تغییرِ زمان و رویدادهایش، بچهها هم عوض میشوند و چهارشنبهسوری برای بچههای زمان خودش نوشته شده.
و همه به صورت پارتیتور بوده و هیچ کدامشان هم ضبط نشده است؟
نه، هیچ کدامشان ضبط نشده و فقط پارتیتور بوده است. شاید لازم باشد که در اینجا این توضیح داده شود. خیلیها به من میگویند شما دارید این را میسازید و من باید بگویم که من فقط دارم این آثار را اجرا میکنم و اینها خیلی با هم فرق دارد. ساختن و تنظیمکردن و اجرا، همه یک کار جداگانه هستند. برای آهنگسازی مثل ثمین باغچهبان نمیتوانی بنشینی چیزی را تنظیم کنی، چون به تو یک ملودی نمیدهد که تنظیم کنی؛ او تمام بنای اثر را به تو میدهد و همهچیز به خودی خود تنظیم شده و فقط به صدا درنیامده است.
آیا همه قطعات در این مجموعه هست؟ یعنی چهارشنبهسوری، کبوتر، ستاره دشت، بارون، پینهدوز، عروسک، کشتی.
جز اینها من دو قطعه دیگر هم میخواستم در این مجموعه بگذارم؛ یکی (درخت سرو) بود که از رنگینکمان یک هم قدیمیتر است. دلیلش این بود که میخواستم صدای مادرم مثل رنگینکمان یک در این آلبوم باشد. برایم خیلی دردناک بود که صدای اولین باغچهبان که در رنگینکمان یک بود، در این آلبوم نباشد. شانس این را داشتم که صدای مادرم را در این کار داشته باشم.
چرا (درخت سرو) را در رنگینکمان یک نگنجاندند؟
چون اصلا قرار نبود در آنجا باشد؛ چون کانسپت دیگری دارد که با رنگینکمان یک نمیخواند. من صدای مادرم را که در آن ضبط باقی مانده بود، نجات دادم و قسمتهایی که گفتم دیستورت شده و تکهتکه شده را خودم از نو نوشتم و درواقع ضبط کردم. در مورد اسم چهارشنبهسوری هم باز میخواهم بگویم مادرم همیشه میگفت این آلبوم چیز دیگری شده و شبیه رنگینکمان یک نیست و فضای تلخی دارد و این نبوده که من بخواهم اسم مجموعه را عوض کنم و چون مرگِ پدرم هم در چهارشنبهسوری اتفاق افتاد یکجور انگار این اثر و مرگ با هم مُهر شد. این واقعا خیلی تأثیر گذاشت. برگردان قطعه اینطور بود، ما داشتیم روی همین قطعه کار میکردیم که برگدان ترانهاش این است: (کاشکی هر روز بود روز نوروز... . کاشکی هر شب بود چهارشنبهسوری) خب پدرم روز چهارشنبهسوری وفات کرد و روز نوروز به خاک سپرده شد. برای همین بود که اسم این آلبوم واقعا خودش داد میزند که چهارشنبهسوری است و نمیتواند رنگینکمان باشد.
وقتی ما در ایران گروه کر داریم و ارکستر داریم، چرا نیامدید به ایران و در ایران این کار را انجام ندادید؟
البته امکان این بود و در ایران راحتتر بودم اما من چون خودم از بعضی رابطهها خوشم نمیآید و کمی در این امور تنبل هستم، ترجیح دادم به جای اینکه سروکله بزنم با دیگران، خودم شش سال کار کنم اما اگر کسی بود بهعنوان اسپانسر یا مدیر که در این رابطه کمک میکرد، میتوانستم این کار را کنم اما دستتنها نمیشد که بیایم و با این همه آدم قرار بگذارم؛ شاید کمی به خلق و خوی خودم برمیگردد.
هیچوقت فکر کردید که کارهای پدرتان را به صورت پارتیتور چاپ کنید؟
من واقعا نمیدانم چقدر این کار درست است و اصلا چقدر این کار را کردهاند اما یادم میآید آقای صهبایی به من توصیه کرد هرگز پاتیسیونها را به کسی ندهم و حتما چیزی در این زمینه میدانستند که گفتند. موسیقی طوری است که وقتی پیشروی مخاطب از روی پارتیتور اجرا میشود باید درست اجرا شود چون مخاطب که نمیداند چقدر این اجرا همان چیزی است که آهنگساز نوشته؛ برای همین خیلی مهم است که چه کسی دارد رهبری این کار را برعهده میگیرد. فکر میکنم بهتر است اول سیدیاش بیرون بیاید تا اصل کار شنیده شود تا اگر کسی هم بخواهد بعدا اجرایش کند، این الگو را داشته باشد.
آنطور که میدانم الان هم مشغول جمعآوری کارهای دیگری هستید مثل (متل) و (سپاهیان و پرستندگان). آیا این هم ادامه چهارشنبهسوری و به همان سبک است؟
این سه قطعه را تصمیم دارم در یک آلبوم بیرون بیاورم. این سه قطعه از رنگینکمان خیلی خیلی قدیمیتر هستند. متعلق به دهه ٤٠ هستند. من میخواهم با یک ضبط جدید بیرون بیاورمشان. البته ضبطشان در تالار رودکی انجام شده بود.
یکسری از این کارها هست که ما میبینیم در رادیو آنکارا پخش شده، بعضی توی تالار رودکی و یکسری هم مثل همان رباعیهای یک و چهار هست که فقط یک بار در رادیو اجرا شده، باقیاش هم معلوم نیست کجاست (من عاشقیام) هم همینطور. چرا اینها را در آن آلبوم نمیگنجانید؟
چون فکر نمیکنم کانسپتشان یکی باشد و در یک آلبوم نمیشود اینها را با هم آورد، چون از این کارها هیچ ضبطی هم ندارم، نمیتوانم دقیق متوجه شوم. فقط نتهایشان را میتوانم ببینم و رویشان کار کنم. بتهوون هم نیستم که تا نتها را میبینم موسیقیاش هم توی ذهنم بیاید و بتوانم به آنها گوش کنم برای همین زمان میبرد تا درست شود. در مورد این کارها که اسم بردید پدرم داشته کار میکرده و گذاشته کنار، شاید میخواسته بعضی جاهایش را درست کند اما من نمیدانم چقدر این کاری که انجام میدهم درست است یا نه، ولی فعلا دارم رویش کار میکنم.
میتوانیم بگوییم مثل یک اتوود بوده است؟
نه. اگر پخشی میداشت باز حال و هوایش دستم میآمد اما از این کارهایی که الان نام بردیم هیچ چیزی نیست و من فقط دارم رویشان کار میکنم و واقعا دوباره میگویم که نمیدانم حقش و صلاحیتش را دارم یا نه؛ ولی امتحان خواهم کرد.
ساناز سیداصفهانی
سه، چهار سال آخری که با گروه پاپ آریانا کار میکردم، میدانستم کارهایی که بابا نوشته در قفسهها به صورت کاغذ و پارتیتور مانده و فکر کردم کاری کنیم که بتوانیم این آثار را یکجوری با کامپیوتر دربیاوریم. بعد شروع کردم هفتهای یک روز کارکردن با پدرم روی رنگینکمان دو یا چهارشنبهسوری. هر یکشنبه سه، چهار ساعت با پدرم روی این پارتیتورها کار میکردیم.
خب ما در ایران تا این زمان -پیش از انتشار آلبوم چهارشنبهسوری- دو آلبوم از پدرتان داریم؛ یکی رنگینکمان و یکی هم اجراهای آقای صهبایی است. آیا در تمام این مدت از انتشارات ماهور که مسئوليت نشر و تکثیر این آلبومها را برعهده داشته، خبری یا آماری در مورد تجدید چاپ و هر چیزی مربوط به پخش آلبومها داشتهاید؟
من یادم هست که پدرم با آقای موسوی در ماهور برای رنگینکمان قرارداد بسته بود، من این قراردادها را پیدا کرده و دیدهام. من آن قراردادها را خیلی قبول ندارم چون قراردادی که بسته شده اصلا عادلانه نیست. پدر زیر آن قراردادها همینطوری امضا زده اما بعدا نامههایی برای ایشان نوشته و ابراز نارضایتی کرده که من نامهها را دیدهام.
نارضایتی از چه بابت؟
از اینکه در سری اول که رنگینکمان وارد بازار میشود، تمام حقوق این اثر به ثمین باغچهبان تعلق میگیرد. اما وقتی کار به چاپ و تکثیر مجدد میرسد، این جمله حقوق مؤلف از قرارداد برداشته شده که پدرم هم در این مورد نامهنگاری کرده است. جوابی که برای پدرم آمد این بود که حالا یک اشتباهی شده... اشتباه چاپی!
تا جایی که میدانم رنگینکمان به صورت صفحه و بعد نوار کاست و بعد به صورت سیدی تکثیر شد.
خیر. صفحهها و کاستها در فرانسه درست شد و از آنجا به ایران آورده شد که یک دورهای خصوصی فروش رفتند. چیزی حدود ٤٠هزار عدد بود. ١٠هزار صفحه و ٣٠هزار کاست بود.
خب انتشارات ماهور به صورت قانونی اینها را به شکل سیدی تکثیر کرده است.
بله، من خودم این آثار را به صورت سیدی در آوردم و به آنها دادم.
داشتیم در مورد نحوه تکثیر و چاپ مجدد رنگینکمان میگفتیم که خبر دارید یا خیر.
نه خبردارمان نمیکنند. فقط وقتی پدرم فوت کرد تماس گرفتند و گفتند چیزی در حدود دوهزار دلار باید برای شما بفرستیم و خب فکرش را بکن که این مبلغ برای فروش این همه سال در ایران تعجببرانگیز است. البته من فکر میکردم رنگینکمان چون موسیقی کلاسیک است در ایران به فروش نمیرود اما وقتی که به ایران رفتم، دیدم همه دوستان من که استادهای موسیقی هستند، میگویند رنگینکمان مثل مشق شب یا درس بچههایی است که تازه دارند موسیقی را یاد میگیرند.
پس برای چه باید ٩٠ درصد را ناشر و ١٠ درصد را مؤلف سهیم باشد؟
پول تکثیر سیدی، خود سیدی، چاپ سیدی، توزیع سیدی و هزینههای جانبیاش هم هست و هیچوقت مشخص نیست چقدر مؤلف در این پروسه حق دارد. باید در این مورد واقعا یک کارشناس بیاید و رسیدگی کند اما این اتفاق فقط برای رنگینکمان رخ نداده؛ بالاخره، من اینطور ترجیح میدهم اگر قرار است اینطوری پخش شود و همین رویه را برای ادامه تکثیر پیش بگیرد، هیچ کاری نکند و من خودم قطعهها را به صورت رایگان در اینترنت بگذارم تا همه بتوانند رایگان گوش دهند.
خب برویم سراغ آلبوم چهارشنبهسوری یا رنگینکمان دو، دوست دارم بدانم با توجه به اینکه خانواده شما به ترکیه آمدند و یک گسست حرفهای ایجاد شد، چطور شد که ثمین باغچهبان شروع به نوشتن رنگینکمان دو کرد و اینبار چقدر جمعآوری این قطعات طول کشید؟ این دوری از وطن چقدر در این آثار تأثیر داشت؟
بسیار سؤال خوبی و بجایی است و شما خودتان با سؤالی که کردید جوابتان را هم دادید (میخندد). پدرم در یکی از مصاحبههایش گفته بود اگر شرایط طور دیگری بود و خب ما نمیآمدیم ترکیه، او ١٠رنگینکمان بیرون داده بود.
چرا اسم آلبوم بعدی را به جای رنگینکمان دو گذاشتید (چهارشنبهسوری)؛ پدرتان اینطور خواسته بود؟
من این اسم را عوض نکردم. مادرم همیشه میگفت این مجموعهای که نوشته شده نمیتواند دیگر رنگینکمان باشد چون رنگینکمان خیلی بار مثبت و شادی دارد اما چهارشنبهسوری (رنگینکمان دو) خیلی تاریک است، در آن خیلی درد دیده میشود. درست است که برای بچه است اما به فراخور تغییرِ زمان و رویدادهایش، بچهها هم عوض میشوند و چهارشنبهسوری برای بچههای زمان خودش نوشته شده.
و همه به صورت پارتیتور بوده و هیچ کدامشان هم ضبط نشده است؟
نه، هیچ کدامشان ضبط نشده و فقط پارتیتور بوده است. شاید لازم باشد که در اینجا این توضیح داده شود. خیلیها به من میگویند شما دارید این را میسازید و من باید بگویم که من فقط دارم این آثار را اجرا میکنم و اینها خیلی با هم فرق دارد. ساختن و تنظیمکردن و اجرا، همه یک کار جداگانه هستند. برای آهنگسازی مثل ثمین باغچهبان نمیتوانی بنشینی چیزی را تنظیم کنی، چون به تو یک ملودی نمیدهد که تنظیم کنی؛ او تمام بنای اثر را به تو میدهد و همهچیز به خودی خود تنظیم شده و فقط به صدا درنیامده است.
آیا همه قطعات در این مجموعه هست؟ یعنی چهارشنبهسوری، کبوتر، ستاره دشت، بارون، پینهدوز، عروسک، کشتی.
جز اینها من دو قطعه دیگر هم میخواستم در این مجموعه بگذارم؛ یکی (درخت سرو) بود که از رنگینکمان یک هم قدیمیتر است. دلیلش این بود که میخواستم صدای مادرم مثل رنگینکمان یک در این آلبوم باشد. برایم خیلی دردناک بود که صدای اولین باغچهبان که در رنگینکمان یک بود، در این آلبوم نباشد. شانس این را داشتم که صدای مادرم را در این کار داشته باشم.
چرا (درخت سرو) را در رنگینکمان یک نگنجاندند؟
چون اصلا قرار نبود در آنجا باشد؛ چون کانسپت دیگری دارد که با رنگینکمان یک نمیخواند. من صدای مادرم را که در آن ضبط باقی مانده بود، نجات دادم و قسمتهایی که گفتم دیستورت شده و تکهتکه شده را خودم از نو نوشتم و درواقع ضبط کردم. در مورد اسم چهارشنبهسوری هم باز میخواهم بگویم مادرم همیشه میگفت این آلبوم چیز دیگری شده و شبیه رنگینکمان یک نیست و فضای تلخی دارد و این نبوده که من بخواهم اسم مجموعه را عوض کنم و چون مرگِ پدرم هم در چهارشنبهسوری اتفاق افتاد یکجور انگار این اثر و مرگ با هم مُهر شد. این واقعا خیلی تأثیر گذاشت. برگردان قطعه اینطور بود، ما داشتیم روی همین قطعه کار میکردیم که برگدان ترانهاش این است: (کاشکی هر روز بود روز نوروز... . کاشکی هر شب بود چهارشنبهسوری) خب پدرم روز چهارشنبهسوری وفات کرد و روز نوروز به خاک سپرده شد. برای همین بود که اسم این آلبوم واقعا خودش داد میزند که چهارشنبهسوری است و نمیتواند رنگینکمان باشد.
وقتی ما در ایران گروه کر داریم و ارکستر داریم، چرا نیامدید به ایران و در ایران این کار را انجام ندادید؟
البته امکان این بود و در ایران راحتتر بودم اما من چون خودم از بعضی رابطهها خوشم نمیآید و کمی در این امور تنبل هستم، ترجیح دادم به جای اینکه سروکله بزنم با دیگران، خودم شش سال کار کنم اما اگر کسی بود بهعنوان اسپانسر یا مدیر که در این رابطه کمک میکرد، میتوانستم این کار را کنم اما دستتنها نمیشد که بیایم و با این همه آدم قرار بگذارم؛ شاید کمی به خلق و خوی خودم برمیگردد.
هیچوقت فکر کردید که کارهای پدرتان را به صورت پارتیتور چاپ کنید؟
من واقعا نمیدانم چقدر این کار درست است و اصلا چقدر این کار را کردهاند اما یادم میآید آقای صهبایی به من توصیه کرد هرگز پاتیسیونها را به کسی ندهم و حتما چیزی در این زمینه میدانستند که گفتند. موسیقی طوری است که وقتی پیشروی مخاطب از روی پارتیتور اجرا میشود باید درست اجرا شود چون مخاطب که نمیداند چقدر این اجرا همان چیزی است که آهنگساز نوشته؛ برای همین خیلی مهم است که چه کسی دارد رهبری این کار را برعهده میگیرد. فکر میکنم بهتر است اول سیدیاش بیرون بیاید تا اصل کار شنیده شود تا اگر کسی هم بخواهد بعدا اجرایش کند، این الگو را داشته باشد.
آنطور که میدانم الان هم مشغول جمعآوری کارهای دیگری هستید مثل (متل) و (سپاهیان و پرستندگان). آیا این هم ادامه چهارشنبهسوری و به همان سبک است؟
این سه قطعه را تصمیم دارم در یک آلبوم بیرون بیاورم. این سه قطعه از رنگینکمان خیلی خیلی قدیمیتر هستند. متعلق به دهه ٤٠ هستند. من میخواهم با یک ضبط جدید بیرون بیاورمشان. البته ضبطشان در تالار رودکی انجام شده بود.
یکسری از این کارها هست که ما میبینیم در رادیو آنکارا پخش شده، بعضی توی تالار رودکی و یکسری هم مثل همان رباعیهای یک و چهار هست که فقط یک بار در رادیو اجرا شده، باقیاش هم معلوم نیست کجاست (من عاشقیام) هم همینطور. چرا اینها را در آن آلبوم نمیگنجانید؟
چون فکر نمیکنم کانسپتشان یکی باشد و در یک آلبوم نمیشود اینها را با هم آورد، چون از این کارها هیچ ضبطی هم ندارم، نمیتوانم دقیق متوجه شوم. فقط نتهایشان را میتوانم ببینم و رویشان کار کنم. بتهوون هم نیستم که تا نتها را میبینم موسیقیاش هم توی ذهنم بیاید و بتوانم به آنها گوش کنم برای همین زمان میبرد تا درست شود. در مورد این کارها که اسم بردید پدرم داشته کار میکرده و گذاشته کنار، شاید میخواسته بعضی جاهایش را درست کند اما من نمیدانم چقدر این کاری که انجام میدهم درست است یا نه، ولی فعلا دارم رویش کار میکنم.
میتوانیم بگوییم مثل یک اتوود بوده است؟
نه. اگر پخشی میداشت باز حال و هوایش دستم میآمد اما از این کارهایی که الان نام بردیم هیچ چیزی نیست و من فقط دارم رویشان کار میکنم و واقعا دوباره میگویم که نمیدانم حقش و صلاحیتش را دارم یا نه؛ ولی امتحان خواهم کرد.
ساناز سیداصفهانی