وقتی دقیق میشویم میبینیم سه شرطی که داگلاس نورث (برنده نوبل اقتصاد) به عنوان شرایط آستانهای توسعه مطرح کرده است همان «هوا»، «نور» و «آب» مناسب برای توسعه است. شرط اول او «دوری نظامیان از اقتصاد و سیاست» است که به منزله ایجاد هوای مناسب و معتدل برای جوانهی توسعه است. حضور نظامیان در این دو حوزه، محیط اقتصادی، فضای کسبوکار و کنشهای سیاسی را به سمتوسوی هوای یخبندان میبرد و همه چیز را متوقف میکند. شرط دوم نورث، «تمکین مقامات به قانون» است. یعنی وضعیتی که حاکمان مانند ناموس خودشان از قانون و حرمت آن مراقبت کنند. فقط در چنین صورتی است که فساد و ناکارآیی اداری قابل کنترل خواهد شد. در این شرایط، حاکمیت قانون افقهای زندگی اقتصادی و اجتماعی را روشن میکند، یعنی برای جوانهی توسعه نقش نور را بازی میکند. و شرط سوم، شکل گیری نهادها و سازمانهای بلندمدت است، که این به منزله روان شدن آب بر روی بذر توسعه است.
یعنی از سوی حکومت، لازم است قوانین و رویهها و سازوکارها (نهادها) با ثبات باشند و تغییر در آنها بسیار ناچیز و بسیار تدریجی باشد؛ و از سوی جامعه نیز مردم باید بتوانند موسسات و بنگاهها و فعالیتهای (سازمانهای) مشترکی را راهاندازی کنند و به صورت بلندمدت در آنها همکاری و فعالیت کنند. ثبات بلندمدت نهادهای عمومی قواعد بازی را در جامعه تثبیت میکند و ثبات بلندمدت سازمانهای خصوصی، خودِ بازی را تداوم میبخشد و موجب انباشت یادگیری و تکثیر انواع سرمایهها در جامعه میشود. بدون ثبات بلندمدت، آبی بر روی بذر توسعه روان نخواهد شد.
یعنی از سوی حکومت، لازم است قوانین و رویهها و سازوکارها (نهادها) با ثبات باشند و تغییر در آنها بسیار ناچیز و بسیار تدریجی باشد؛ و از سوی جامعه نیز مردم باید بتوانند موسسات و بنگاهها و فعالیتهای (سازمانهای) مشترکی را راهاندازی کنند و به صورت بلندمدت در آنها همکاری و فعالیت کنند. ثبات بلندمدت نهادهای عمومی قواعد بازی را در جامعه تثبیت میکند و ثبات بلندمدت سازمانهای خصوصی، خودِ بازی را تداوم میبخشد و موجب انباشت یادگیری و تکثیر انواع سرمایهها در جامعه میشود. بدون ثبات بلندمدت، آبی بر روی بذر توسعه روان نخواهد شد.
از این سه شرط، شرط سوم از همه مهمتر و سختتر است. همچنان که گیاهان در هوای تا حدودی سرد یا گرم و در کم نوری هم رشد میکنند اما هیچ گیاهی در بیآبی رشد نمیکند، برای بذر توسعه هم شرط سوم، مهمترین است و تحقق آن نیازمند غنیسازی و توانمندسازی هم در حکومت و هم در جامعه است. حکومتی که توانایی ایجاد ثبات بلندمدت در زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم را ندارد و مردمی که توانایی مشارکت و همکاری بلندمدت عقلانی و سازمان یافته را ندارند رنگ توسعه را نخواهند دید.
دو گروه به توسعه ایران خیلی ضربه زدند؛ یکی گروهی که فکر میکند با پول نفت و با برنامهریزی حکومتی چند ساله میتواند توسعه بیافریند (در سال ۵۵ شاه تصمیم گرفت و اعلام کرد که میخواهد ایران را ده ساله به ژاپن برساند؛ سند چشمانداز ۲۰ ساله هم میخواست ما را ۲۰ ساله به ژاپن اسلامی تبدیل کند) و گروه دیگری که گمان میکند با شورش و انقلاب سیاسی یعنی براندازی میتوانند ظرف چند سال کشور را به دروازههای توسعه و دموکراسی رهنمون شود (انقلابیون ۵۷ و براندازان امروزی اینگونه میاندیشند). هر دو گروه نمیدانند که توسعه مثل جوانه زدن یک دانه است در خاک یک جامعه، که هم هوای معتدل، هم نور مناسب و هم آب کافی می خواهد.
مناقشه اتمی ایران بیست سال است با ایجاد بیثباتی مستمر، آب را بر روی بذر توسعهی ایران بسته است؛ و با گشودن راه ورود نظامیان به همه عرصهها، هوای توسعه را آلوده کرده است؛ و با گسترش راههای مخفیکاری و فرار از قانون (به بهانه مشکلات حقوقی، سیاسی و اقتصادی تحریم) و در واقع با بیحرمت کردن قانون، بذر توسعه را از نور هم محروم کرده است.
چهارده سال پیش (یعنی وقتی اوباما برای دور اول، کاندیدای ریاستجمهوری آمریکا شده بود و هنوز انتخاب نشده بود ولی پیشنهاد شروع مذاکره بدون پیششرط با ایران را داده بود)، من در مهر ۱۳۸۷ طی یک نامه غیرعلنی ۶۶۱ صفحهای به مقام معظم رهبری (که پنج سال بعد بدون هیچ تغییری، با عنوان «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» به صورت کتاب انتشار یافت)، پیشنهاد دادم که قبل از این که اوباما بیاید و درگیر تحریممان کند ایران برای ده سال به صورت داوطلبانه غنیسازی را متوقف و شروع به اعتمادسازی با جهان کند. در آن نامه پیشبینی کردم که اگر اوباما در انتخابات پیروز شود، به ایران حمله نمیکند اما به سرعت و خیلی شدید ما را به سوی تحریم میبرد. گفتم که اگر وارد تحریم شویم بین ده تا ۲۰ سال درگیر انواع تنشها و بیثباتیها خواهیم بود و فرصتهای زیادی از اقتصاد ایران و نسل جوان ایران خواهد سوخت.
من در آن کتاب حرفهای زیادی درباره خسارتهای مناقشه اتمی برای ایران زدهام و ده پیشبینی کردهام که تا کنون ۹ مورد از آنها محقق شده است. (اینجا را ببینید).
اما وقتی که پریروز مصاحبه اخیر یکی از استادان برجسته فیزیک کشورمان را خواندم (دکتر رضا منصوری استاد دانشگاه شریف) دود از سرم بلند شد. او می گوید پافشاری ما بر «صنعت هستهای» باعث شده است که ما از «علم هستهای» روز دنیا عقب بمانیم. می گوید آنچه ما اکنون داریم نه علم هستهای بلکه یک صنعت قدیمی هستهای با فناوری مربوط به ۸۰ سال پیش است. او میگوید ما اکنون هیچ دانشمند هستهای نداریم و از مرزهای علم هستهای دنیا بسیار عقبماندهایم. میگوید با پولی که صرف صنعت هستهای کردیم میتوانستیم ۵۰ شتابگر ذرات بنیادی بسازیم و خود را در مرز جهانی علوم هستهای نگهداریم و صنایع مدرن بسیاری را پیرامون این علم گسترش بدهیم؛ بدون آنکه این همه هزینه بر کشور تحمیل کنیم.
در کتاب اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی گفتهام که اگر ده سال غنیسازی را به طور داوطلبانه متوقف کنیم برای ما کمهزینهتر از ادامه غنیسازی است؛ اما اکنون می گویم اگر آنچه دکتر منصوری میگوید درست باشد، در مذاکرات احیای برجام در وین، اگر برای سی سال هم به غرب تضمین بدهیم که غنیسازی نخواهیم کرد و به سرعت خودمان را از بازی اتمی خارج کنیم، جلوی خسارت بیشتر را گرفتهایم. مثل این است که به غرب تضمین بدهیم که کارخانه سایپا برای سی سال پراید تولید نخواهد کرد، معلوم است که به نفع کشور است. در همان کتاب در چند جا نشان دادهام (بویژه با نظریه بازیها) که ماندن در بازی مناقشه اتمی به هر شکلی (چه موفق به غنیسازی بشویم یا نشویم)، بازی در میدان غربیهاست و نهایتاً به سود غرب و به زیان ماست. من آن زمان فقط از منظر اقتصادی تحلیل کردهام و اکنون بعد از ۱۴ سال از ارسال آن نامه، یک دانشمند فیزیک آن حرف را از منظر علم فیزیک تکرار میکند.
اکنون فرصتهای این نسل به سرعت در حال سوختن و پنجره جمعیتی کشور به سرعت در حال بسته شدن و مغزها و سرمایههای فکری و سرمایه های انسانی ما به سرعت در حال تخلیه یا فرسوده شدن است؛ این ها اصلیترین سرمایههای ماست که باید تضمین کنیم ماندگاریشان را. پافشاری بر غنیسازی اتمی، توان و فرصتهای ما برا ی غنیسازی خودمان را بیش از این میستاند. هماکنون غنیسازیِ چند نسل از دانشآموختگان و جوانان و مادران و کودکان متوقف مانده است. اینها هستند که انرژی بنیادین برای جهش یک ملت به سوی توسعه را فراهم می کنند؛ که در شرایط کنونی کاملا فراموش شدهاند.
کاهش رشد جمعیت هیچ خطری برای آینده توسعه ایران ندارد، چون تحولات فناوری مشکل را حل می کند. این از همان جنس ترسهای مالتوسی است که اول قرن بیستم نیز دامن جهان را گرفته بود. آن وقت از انفجار جمعیت وحشت داشتند و حالا ما از کمبود جمعیت نگرانیم. این ترس مال کسانی است که تحولات فناوری را خطی و ایستا میبینند. امروز خطر اصلی، از دست رفتن فرصت شکوفایی این همه استعداد جوانان دانشآموخته و متخصص است که بخش بزرگی از منابع کشور را صرف رشد و آموزش آنها کرده ایم و اکنون بیش از ده میلیون نفر از آنها بیکارند و به سرعت دارند در دریای ناامیدی و خستگی و فرسودگی مستهلک میشوند (رقم ده میلیون دقیق و حداقل است و بر اساس محاسبه به دست آمده است، گرچه آمار رسمی حرف دیگری میزند). اگر این نسل را دریافتیم و غنیسازی کردیم، آینده کشور قابل بازسازی است؛ اگر این نسل را فراموش کردیم باید هم از آینده ایران بترسیم.
منبع: وبسایت نویسنده