به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۹

        عباس منصوران
یادِ بسیارانِ اسیر
این نوشته، یک یادآوری است، یادآوری به ذهن و ارزش‌های جمعی‌امان ، به خویش، با یاد بسیاران.
کاروان یادها، زیادند، هردم فزاینده و نام‌ها، بسیارتر و همانند، چه آنانی که دستگیر می‌شوند،‌ و با زنجیر آهنین وثیقه با اسیران تازه جای می‌سپارند تا در زندان بیرون در دسترس باشند و آنانی که درون سلول‌ها به گروگان گرفته می‌شوند تا همیشه در دسترس باشند. به گروگان گرفته شدگان، زندانیان زندان بزرگ با اتهام‌ها و جرم‌های کم و بیش همسان و با پسوند و پیشوندی متفاوت. ما با مردمان و جامعه‌ی به گروگان گرفته شده‌ در سرزمینی به اشغال در آمده، دستکم سی سال در سلاخ خانه‌های ایران، همه روزه در قربانگاه‌ها ذبح اسلامی می‌شویم. افزون بر سی سال است با قدرت‌یابی فاشیسم طبقاتی/ مذهبی، با ارودگاه اسیران روبروییم و با اسیران اردوگاه همراه. در آشویتس «نومهدویون»، کارگران بیکار، سندیکاچی‌ها، کارگران دستمزد ربوده شده، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، رفرمیست‌ها، لیبرال‌ها، هواداران سلطنت، مجاهدین، بهاییان، «درویشان»، دانشجویان، فعالین حقوق زنان، نویسندگان،‌ هنرمندان، قوم‌ها و ملیت‌ها ووو به اسارت گرفته می‌شوند. آوردگاهی که یک سویش فاشیست‌ها با خوفناکترین سلاح‌ها و مرگبارترین ایدئولوژی و در سوی دیگرش کاروانی در گستره‌ی ایران.
فاشیسم طبقاتی- مذهبی در آن سوی و جبهه‌ای که دست‌افزارهایشان نه سلاح‌‌های آتشین برای نبرد و دفاع از خود، که رایانه‌ای کوچک و کاغذ و کِلکی است یا گلویی برای بیان خواست‌های اندک انسانی، برای روایت گوشه‌ای و اشاره‌ به جنایات وارده و آوار شده‌ از سوی حکومت طبقاتی برحکومت شوندگان. راویان این جبهه، هریک با نگاهی و زاویه‌‌ی‌ دیدی، متفاوت، هریک چاوش‌گر دادنامه‌ای، هریک از شمار بسیاران با دید و دیدگاهایی متفاوت، اما در یک چیز مشترک؛ در دفاع از حق زندگی در جامعه‌ای برخوردار از اندک حرمت به «انسان» برای آزادی بیان، اندیشه، باور، لبخند،‌ گردهمایی، سازمان‌یابی برای دفاع از حق خویش، برای یک زندگی سزاوار نام انسان. گروهی نام «حقوق بشر» بر آن نهاده‌اند و به این جرم در بند ددان. جدا از اینکه من یا شما مفهوم «جامعه مدنی» دو سده پیش را نقد و با دیدگاهای برخاسته از جایگاه وخاستگاه طبقاتی اینان نا همراستا و در تضاد، اما همه در یک مفهوم و خواست پایه‌ای‌ حق زندگی همراستاییم، که ما انسانیم، که نباید به مانند رمه با ما و با جامعه- هر جامعه در این جهان- رفتار شود. بسته به دوری و نزدیکی‌امان در جایگاه طبقاتی ‌و شناخت‌مان از مفهوم آزادی و رهایی،‌ همه‌ی دربندیان، تمامی شکنجه شدگان وهزاران هزار انسان به قتل رسیده به دست باند قاتل حاکم در ایران، در یک نقطه مشترک بوده‌اند: در حق هستی، حق برخورداری از زندگی و حقوق یک انسان.
در نوشته‌ای زیر نام «منافات حقوق بشر با حقوق انسان» نوشتم [[1]]:
سخن از آزادی سیاسی، به مفهوم مارکسی آن یعنی انحلال جامعه‌ی کهنه، جامعه‌ای که دولت بیگانه با حکومت شوندگان،‌ برآن استوار است. این گونه آزادی، کاهش انسان به عضوی از جامعه‌ی مدنی، به فردی تجزیه شده و خود پرست، و نیز یک شهروند، یعنی شخصیتی حقوق. تجزیه جامعه مدنی به افراد مستقل و تنظیم روابط آنها بر مبنای قانون، ‌انسان‌های خود پرست تجزیه‌شده‌ای را به دست می‌دهد که برای خودرهایی، راهی جز به نقد کشیدن دیالکتیکی این روابط و مناسبات ندارد.
با چنین دریافتی، انسانِ نوعی، زمانی واقعیت می‌پذیرد که این انسان دوباره به خویش بازگردانده شود، و انسان به عنوان یک فرد در زندگی روزانه، به موجود نوعی دگرگون شود، که چون انسان، توانایی‌های ویژه‌اش را چون نیرویی اجتماعی بشناسد و سازمان دهد و به این گونه دیگر نیروهای اجتماعی را از نیروی خویش، به شکل قدر‌ت‌های سیاسی جدا نکند، ‌بلکه تنها در آن زمان است که آزادی انسان، تکمیل خواهد شد. در این تعریف انسان، جزیی از یک کل است و کل مجموعه‌‌‌ای از اجزا‌ء در پیوند و ارگانیک و هماهنگ، ‌نه همچون یاخته‌های جداگانه، مجازی، خود محور و بیگانه از خویش و از دیگران.[2]
توّهم را بزداییم: که تنها آزادی شدنی‌ست که بر پایه‌‌ی آن دیدگاه فلسفی استوار باشد که انسان را موجودی انسانی بشمارد. جز این به هیچ‌روی شدنی نیست که انسان از هرگونه بردگی اقتصادی،‌ سیاسی، ‌طبقاتی،‌ فکری، جنسیتی ووو رهایی یابد.
یادی از همبندان این بسیاران
ابوالفضل عابدینی نصر، او که از کودکی با رنج و کار بردگی در دشت نیشکر هفته تپه و دیگر مراکز استثمار رویش یافت، و تلاش ورزید. هم او که فریاد و خواست کارگران را در خیزش پرشور سال ۱۳۸۵ گزارشگر شد و از همان روز، زیر پی‌گرد مافیای حاکم، مافیای شکر و گاز و نفت و رانت‌، قرار گرفت و ‌بارها بازداشت و در زندان‌های کارون اهواز و سپیدار و خانه‌‌های امن نیروهای امنیتی شکنجه شد.
به جرم افشای مافیای شکر، آخرین بار در نیمه شب ۱۱ اسفند ماه ۱۳۸۸ بود که در رامهرمز دستگیر و پس از چندی به انفرادی بند۲ الف زندان اوین به اسارت گرفته شد تا دیگر گزارشگر آنچه در ایران می‌گذرد نباشد.
برای دستگیری این گزارشگر تنها، بیش از 50 پاسدار مسلح از اطلاعات سپاه رامهرمز و اهواز که برخی از آنان نقاب به چهره داشتند گسیل شده بودند؛ آنها کوی و کوچه و پشت‌بام‌ها را محاصره کردند؛ سرانجام با کندن در با میله‌های فولادی خانه را با شکستن تمام شیشه‌ها و تخریب در و پنجره، اشغال کردند عابدینی را از پای در آوردند و نیمه جان «فاتحانه از این میدان رزم» بردند. ساعت 5 صبح بود و ساکنین از این هجوم، در برابر آدمکشان رژیم اسلامی سراسیمه. سپاه حکومتی «فاتح این حربِ» خیبرگشا، مادر و برادر و همسر برادر عابدینی را نیز به شدت زخمی کردند.
شعبه یکم «دادگاه انقلاب اسلامی اهواز» ابوالفضل عابدینی خبرنگار و کنشگر مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به اتهام‌های «ارتباط با دول متخاصم (۵ سال)، عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر درایران (۵ سال) و تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه‌های بیگانه (۱ سال) » به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم کرد.
از جمله سند جرم عابدینی داشتن کارت ویزیتی است با عنوان "مسئول روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران". چندی بعد محمد اولیایی فر، وکیل وی را نیز، به اوین کشانیدند. محمد اولیایی فرد،‌ به جرم دفاع از عابدینی‌ها هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به اسارت گرفته شده است، همانند نسرین ستوده، ‌وکیل آزاده، که اینک صدمین روز بازداشت خود را در سلول‌های اوین پشت سر می‌گذارد و در اعتصاب غذای خشک هر لحظه به مرگ نزدیکتر می شود.عابدینی اکنون در یکی از سلول‌های اوین، در پی‌آمد دستگیری‌های پیشین و شکنجه‌های بسیار، به آسیب‌های فراوان، از جمله بیماری قلبی دچار شده است.
در اوین، در وکیل آباد، در عادل آبادها و در زندان‌های سراسر ایران و در زندان ایران عابدینی‌ها بسیارند، نام هرکدام در این چکیده نمی‌گنجد، باید هر یک را گرامی داشت و ستود، هر یک را که در برابر فاشیسم، هر کدام به سهم و توان و جایگاه خویش، گوشه ‌و جایگاهی در این مقاومت و پیکار بر دوش گرفته‌اند. مدافعینی که باید دفاع‌گرشان بود و سزاوار ستودن که با مردم‌اند،‌ ایستاده در برابر ستمگران.
با رویکرد به مفهوم دانش فلسفه رهایی انسان، جدا از وابستگی‌ها و جایگاه طبقاتی تمامی همه‌ی اسیران زندان جانکاه ایران، حتی با آگاهی به این واقعیت که پیوند گروهبندی‌‌های طبقاتی برخی، در صورت دستیابی‌گروهبندی‌های سیاسی‌اشان، در سرشت طبقاتی خویش، برای کارگران، رهایی و آزادی در منشور و برنامه و پراتیک نخواهند داشت، از موضع کمونیسم شواریی از همه‌ی آنان دفاع می‌کنم،‌ و خواهان آزاد‌ای‌‌اشان. که «اگر انسانی ‌به انسان زخمی ‌و آسیب‌دیده کمک نکند، هرآینه که به ‌آینه نگاه کند، از دیدارِ خویش شرمنده‌ می‌شود؛ چنین آدمی، تنها باید از خود شرم کند، نه از دیگران.»[3]

عباس منصوران
a.mansouran@gmail.com
۱۷ دسامبر ۲۰۱۰/ بیست و ششم آذرماه ۱۳۸۹

--------------------------------------------------------------------------------
[1]http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=21736, www.communshoura.com, www.didgah.net

[2]یا دریافت از اندیشه مارکس در نوشتار «سهمی در نقد فلسفه حق هگل.


[3] سلاوی ژیژک، از متن کتاب نیچه‌ی زرتشت، چاپ آلفابت ماکزیما، استکهلم، ۲۰۰۹، محمدعلی اسکندری جو.