جعفر مدرس صادقي
اندر آداب نوشتار
هفتهي پيش، سخن کشيد به اين که در زبان فارسي تلفظ دو صامت متوالي در ابتداي يک کلمه امکانپذير نيست و به همين دليل است که کلمههاي بيگانهي متداول در زبان فارسي مانند «کِلاس»، «بُرُس»، «دِرام» و «کِراوات» که در زبان اصلي با دو صامت متوالي اوّل کلمه تلفظ ميشوند در زبان فارسي به صورت اصلي ادا نميشوند:
ما به کاف «کلاس» يک کسره اضافه ميکنيم و به «ب»ي «برس» يک ضمّه اضافه ميکنيم و به دال «درام» و کاف «کراوات» هم يک کسره اضافه ميکنيم و هيچ اصراري هم به تقليد تلفظ اصلي نداريم. و اين اتفاقيست که در همهي زبانها ميافتد: هر زباني کلمههاي بيگانهاي را که پذيرفته است به همان صورتي درميآورد که در درون ساختار خودش جا ميافتد و با شيوهي بيان آن زبان سازگاري هر چه بيشتري دارد. جناب آقاي علي شمسبرهان در يادداشتي که دوشنبهي هفتهي پيش (15 آذر 1389) در همين صفحه به چاپ رسيد، نوشتهاند «کلمات فارسي زيادي داريم که دو حرف اوّل آنها... بيصداست، اما درست تلفظ ميشوند...» و از اين حُکم به اين نتيجه رسيدهاند که پس ما ميتوانيم کلمههاي بيگانهاي را هم که با دو حرف بيصدا شروع ميشوند «درست»، يعني عين خود اصل، تلفظ کنيم و بنا بر اين «اسميت» را بايد با «س» و «م» ساکن ادا کنيم و بگوييم «سميت» و نه «اسميت» و «استاندارد» و «استرس» غلط است و بايد بگوييم «ستاندارد» و «سترس». و اما ببينيم منظور ايشان از تلفظ «درست» چيست. مثالهايي که از زبان فارسي زدهاند از اين قرار است: «ستبر»، «سترگ»، «سگرمه» و «سترون». و تلفظ اين چهار کلمه را در پرانتز به اين صورت نقل کردهاند: stabr، storg، sgirmah و starvan. و اما همه ميدانند و نيازي به هيچ توضيحي نيست که هيچ فارسيزباني اين چهار کلمه را به اين صورت تلفظ نميکند. (و کاري هم به تلفظ پهلوي «ستبر» و «سترگ» نداريم – که در بحث ما نميگنجد.) اين مثالهايي که ايشان زدهاند بار ديگر اين نکتهي بديهي را به اثبات ميرساند که تلفظ دو صامت متوالي در ابتداي يک کلمهي فارسي امکانپذير نيست. در تلفظ معمول و متداول اين کلمهها با گوش خودمان ميشنويم و در راهنماي تلفظي که در فرهنگهاي فارسي ضبط شده است به چشم خودمان ميبينيم که يک حرکت مابين دو حرف صامت اوّل کلمه قرار ميگيرد تا اين حروف صامت قابل بيان باشد: «ستبر» را setabr تلفظ ميکنيم و «سترگ» را setorg يا sotorg و «سگرمه» را segerme و «سترون» را satarvan. و درست به همين دليل، آن دسته از کلمههاي بيگانهي دخيل در زبان فارسي هم که با دو حرف صامت متوالي شروع ميشوند فقط در صورتي قابل ادا هستند و در ساختار زبان فارسي جا ميافتند که يا اين که يک حرکت مابين آن دو حرف صامت اضافه کنيم (که «مُصوّت ميانجي»اش ميناميم) و يا اين که يک «الف» پيش از حرف صامت اوّل بگذاريم. تقليد از تلفظ زبان بيگانه و تلاش براي ارائهي يک تلفظ رسا و بليغ و نزديک به اصل فقط وقتي معني پيدا ميکند که پاي مکالمه به آن زبان يا نقل يک عبارت يا جملهي کامل در ميان باشد. پيداست که در صورت نقل قول مستقيم، عبارت نقل شده به همان صورتي که در زبان اصلي آمده است ادا ميشود و عين عبارت بدون کم و کاست و بدون يک ذرّه اعوجاج و تحريف در ميانهي متن فارسي قرار ميگيرد. اما سخن ما بر سر نقل قول مستقيم و نقل عبارت نيست، سخن بر سر کلمههاي بيگانهايست که در قالب نوشتار فارسي به کار ميبريم. ما هيچ کار عجيب و غريبي نميکنيم. ما درست همان کاري را ميکنيم که عربها و اروپاييها با کلمههاي فارسي و با هر کلمهي بيگانهي ديگري که در قالب زبان خودشان به کار ميبرند ميکنند. در مورد «اسميت» هم ما فقط داريم يک «الف» ناقابل به اوّل اين اسم اضافه ميکنيم تا آن را به شيوهي خودمان ادا کنيم و انگ خودمان را به سر آن بکوبيم. اين طور که پيداست، دوباره مجبوريم گريزي بزنيم به مبحث اعتماد به نفس - که به علت تنگي جا، ميماند براي بعد. اما به هر حال و تا اينجاي کار: «اسميت»، نه «سميت»! «استرس»، نه «سترس»! و «استاندارد»، نه «ستاندارد» يا «ستندرد»!