به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

نامه زندانیان سیاسی به مادران شان
مادر عزیزم! به تو افتخار می‌کنم که با بردباری مادرانه من را روسفید کردی ، می‌دانم در این هفته‌ها که از دیدنت بی‌نصیب مانده ام رنج بسیاری بردی، ولی نمی‌خواهم با بیان رنح هایم تو را بیش‌تر برنجانم... تو خوب می‌دانی که در عالم عاشقی رنج فراق نیز عالمی دارد، ما رندی می‌کنیم و ملامت می‌کشیم اما هرگز تن به خواری نمی‌دهیم چرا که نه خس و خاشاک و نه دشمن این خاک پاکیم. 
جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین در بلند ترین شب سال، شب یلدا، برای مادران شان نامه ای نوشته اند . چرا که شب یلدا در زندان به جز بلندترین شب سال برای زندانیان معنای دیگری هم دارد . این شب برای آنها یاد آور دلتنگی های شان است دلتنگی برای کسانی که دوست شان می دارند و اکنون از دیدن شان محروم شده اند .شب یلدا همچنین به انها یاد آوری می کند که حتی بلندترین شب ها نیز به پایان می رسد. زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اما دلتنگی هایشان را در این شب بر کاغذ آوردند و برای عزیزترین شان نوشتند . اکنون ماه هاست که تماس تلفنی این زندانیان با مادران شان قطع شده است و آنها تنها به دوشنبه هایی دلخوش کرده اند که چه دیر می آیند و چه زود می گذرند . آنها در این نامه از دغدغه ها یشان گفته اند : «مادر عزیزم! به تو افتخار می‌کنم که با بردباری مادرانه من را روسفید کردی ، می‌دانم در این هفته‌ها که از دیدنت بی‌نصیب مانده ام، رنج بسیاری بردی، ولی نمی‌خواهم با بیان رنج‌هایم تو را بیش‌تر برنجانم»

آنها همچنین خطاب به مادرشان یک بار دیگر با او تجدید پیمان می کنند: «هرگز تن به خواری نمی‌دهیم چرا که نه خس و خاشاک و نه دشمن این خاک پاکیم. »
به گزارش کلمه، متن نامه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ خطاب به مادران شان به این شرح است:

به نام خدای مهربان مادران
مادر عزیزم! قلبم با شنیدن خبر سلامتی و تندرستی تو آرام می‌گیرد و زندان برایم قابل تحمل‌تر می‌شود و امید به بهاری شدن تاریخ ایران در دلم موج می‌زند، چرا‌که نام تو دیگر فقط تداعی‌گر نسبت فرزندی و مادری نیست، نام تو مام میهن ، تولد و زایش ، تحمل و صبر ، بزرگی و فداکاری را تداعی می‌کند.
وقتی تو را به یاد می‌آورم به یاد تمام مادران این مرز و بوم خواهم افتاد؛ مادرانی که قهرمانان واقعی تاریخ ایران هستند، چون اگر یک قهرمان تاریخ می‌سازد یک مادر قهرمان می‌پرورد و او در این راه، هم‌چون شمع می‌سوزد تا جهل و تاریکی رخت بر بندد و راه از نور وجودش چون روز روشن شود .
مادرم، این روزها عشق مادر در زندان چه معجزه‌ها که نمی‌کند، هر هفته مردان دربند۳۵۰ پیر و جوان انتظار می‌کشند تا زمان دیدار فرا رسد، تا از چشمه ناب محبت مادرانه سیراب شوند، چه زیباست وقتی جوانان دانشجوی رها شده از بند هواهای نفسانی و دام‌های دنیوی و گرفتار شده دربند بی‌عدالتی با شور و احساس از شعور مادرانه سخن می‌گویند، شعوری که در بردباری مادران این روزها بیش‌از پیش خودنمایی می‌کند.
اما هزاران افسوس و دریغ که بیش از ۵ ماه است تنها وسیله ارتباط این قفس با پروانه‌های زندگی شان قطع شده است و دلهره یک هفته بی‌خبری جان‌ها را به لب می‌آورد تا دوشنبه‌ها فرا رسد و هنگام فرارسیدن لحظه دیدار در لرزش دل و دست یار، فقط می‌توان از پشت شیشه چشم بر چشم یک‌دیگر دوخت و آهنگ هق‌هق شادی را به‌گوش نشست، شاد از دیدار دوباره و امید به فردایی بهاری، بهاری سبز و خرم و ایرانی آباد و آزاد.
گویا زندانبان‌ها می‌دانند درآغوشهای گرم خانواده‌ها چه مبادله می‌شود که از آن هراس دارند و دیدارهای حضوری را ممنوع و محدود کرده اند ، چه پر‌طنین است و چقدر لرزه می‌اندازد آن تپش قلب‌ها در دیدارها بر دیوارهای استبداد و بی‌رحمی و چه آتش می‌زند بر خرمن یاغیانی که از غارت و چپاول شکم فربه ساخته‌اند.
مادر عزیزم! به تو افتخار می‌کنم که با بردباری مادرانه من را روسفید کردی ، می‌دانم در این هفته‌ها که از دیدنت بی‌نصیب مانده ام رنج بسیاری بردی، ولی نمی‌خواهم با بیان رنج‌هایم تو را بیش‌تر برنجانم. هم‌چنان بردبار باش که هر خاطره دیدار تو برای یک عمر زیستن مرا توانا ساخته و تو هم‌چنان در قلبم خانه داری که با هر تپش قلب دیداری عاشقانه را تجربه می‌کنم و تو خوب می‌دانی که در عالم عاشقی رنج فراق نیز عالمی دارد، ما رندی می‌کنیم و ملامت می‌کشیم اما هرگز تن به خواری نمی‌دهیم چرا که نه خس و خاشاک و نه دشمن این خاک پاکیم .

با درود به تمام مادران ایران
گروهی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین