به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹

۸۰ تا ۹۰ درصد کودکان خيابانی را 
کودکان کار تشکيل می دهند  
کودک کار به کودکی گفته می شود که بين پنج تا ۱۴ سال سن داشته باشد و برای افرادی غير از خانواده خود و در ازای دستمزد نقدی يا غيرنقدی کار مي‌کند و در کسب و کار يا در اداره امور منزل بيش از چهار ساعت در شبانه روز مشارکت دارد
اصفهان - خبرگزاری مهر: تنها چيزی که صبح به آن زودی توی خرابه زوزه می کشد و می رود باد است که دستهای فتح اله را بدجور سرخ کرده، هر لحظه سوز سرمای پاييزی سردتر می شود تا بی رحم تر بر صورت کودک هشت ساله سيلی بزند.  
به گزارش خبرنگار مهر در اصفهان، با حالتی از استيصال نگاهت می کند، برگهای زرد و خشکيده‌ تک درختهايی که توی خرابه روئيده اند اطرافش ريخته و آفتابی که تابيدنش ابدا گرم نمي‌کند، به شهر و چهره‌ها حالتی مغموم داده. عابران به کندی گام برمي‌دارند تا شايد از سيلی بي‌رحم باد در امان بمانند.
پسرک بس که لاغر است پنج‌ساله به نظر مي‌رسد و حالا که آن گوشه مي‌لرزد خيلی کوچکتر به نظر مي‌آيد.چمباتمه زده و لای آشغالها و از بين آنها پلاستيک و آهن پاره و قوطيهای فلزی و پلاستيکی مي‌جويد. با چشمهای مغولی و موهای لخت دو زانو روی لبه‌ فرقان مي‌نشيند و خيره مي‌شود در حالی که پا‌هايش در دو طرف روی زمين چيزی مي‌کشند.
فتح الله از وقتی چشم باز کرده پدرش مريض بوده و مادر قاليبافی می کرده دستهای او هم گره مي‌خورده به گاری که روی آن پر بوده از نان خشک و پلاستيک.
صورت فتح الله پر است از لکه‌های دايره‌ای که به فاصله از هم، چهره‌اش را کنده کاری کرده به اندازه پول خردهايی که گاهی تاکسيها ندارند .انگار با 25 تومانی صورتش را داغ زده اند. گويی همه چيز دست به دست هم داده تا اين هارمونی غم کاملتر شود. قاسم هم کم از او ندارد وقتی می خواهد لبه نان را پاره کند نظرت جلب مي‌شود به کاپشن کهنه‌ای که ديگر رنگ بر رخ ندارد و لبه آستينهايش سوخته و دندانه دندانه شده، همانطور که گاز می زند روی چند آجر مي‌نشيند. کف دستش را به فتح الله نشان مي‌دهد: "اين بخيه رو حال ميکنی ؟ يه موش گازگرفت، چرک کرد داشتم ميمردم" هشت ساله است و چهار ماه است که در چهارراهها به همراه خواهرش کار مي‌کند، پدرش از کار افتاده است و مادرش در خانه‌ها کار مي‌کند.
درباره درآمد روزانه اش مي‌گويد: گاهی مردم دلشان می آيد پول بدهند بعضيها 200 تومان می دهند و بعضيها هزار تومان و پولدارا کمتر!
مدرسه را خيلی وقت پيش وقتی نشتر چاقو را توی صورت همکلاسيش گرفت ترک کرده يعنی اخراج شده، پدرش معتاد است، مادرش هم با هفت سرعائله نمي‌تواند شکم بچه‌ها را پر کند، طاقتش تقريبا طاق شده وقتی سقف خانه‌شان توی باران سال پيش چکه کرد و قاسم ديگر هر چه کتاب و درس بود را بوسيد گذاشت کنار. حالا به قول خودش همه کار مي‌کند از پاک کردن شيشه ماشينها گرفته تا واکس زدن و آدامس فروشی يا دعا و فال هر چه دم دستش بيايد، نيشخندی مي‌زند و مي‌گويد: پول حلال.
نوع حرف زدنش به يک بچه 9 ساله نمی خورد سيلی روزگار بدجور بزرگش کرده گويی خيلی وقت است از دنيای کودکی رخت بربسته تا در دنيای کثيف و بزرگ فقر جايی برای خودش فرض کند.
از اين فتح الله ها و قاسمها توی شهر خيلی هستند کافی است پايت را کمی آن طرفتر بگذاری يا نگاهت را ببری پايين شهر آنجا که از آشغالها پول در مي‌آورند و مواد مخدر در دستها رد و بدل مي‌شود.
به تنوع غصه‌های گوناگون کودکان خيابان، رمز و راز چشمهايشان هم رنگ به رنگ است چشمهای غبار آلود، چشمهای گرد و اخم آلود، چشمهای خيس، چشمهای ... و اما فصل مشترک همه اين چشمها فقر است، فقری که آنها را وادار مي‌کند در لابه لای اتومبيلها بلولند، زهرا همچنان به تو چشم دوخته است تا از او فال بخري، توی چشمهای زهرا که نگاه می کنی با سوگواره زندگيش دمخور مي‌شوی. آن وقت که مادرش خانه نشين شد و مرد، آنوقت که پدرش معتاد شد و مرد و حالا که با مادر بزرگش زندگی مي‌کند و خرج خانه را با برادرش در می آورد، زندگيش خلاصه ای از درد است. حالا کودکان اعتياد با خيابان اخت شده اند .
زهرا و برادرش را که به سردی خيابان بسپاری دو سه ايستگاه ديگر تا انتهای شهر، اتوبوس تقريبا نيمه خالی است و پسرک از خستگی روی يکی از صندليها ولو شده به طرفش مي‌روی فال را به سمتش دراز مي‌کنی و مي‌گويی: بيا ديگر نمي‌خواهمش، بگذارش لابه لای فالهای ديگر و دوباره بفروشش. کلاهش را تا ابرو بالا مي‌کشد و چشم مي‌دوزد به برگه سفيد فال که دست نوشته‌های کج و معوج زندگيش سياهش کرده مثل عقابی که مترصد شکار است و از اضطراب ديده شدن و لو رفتن پلکهايش مي‌لرزد و روی هم بند نمي‌آيد می گويد مال شماس و بدو از اتوبوس پياده مي‌شود.
اما گاهی هم لازم نيست پايين شهر بروی بزرگترين پياده رو شهر خيلی از اين صحنه‌ها را خودش اکران می کند .چهارباغ هميشه زيبا برای کسانی مثل ننه ممد هميشه جا دارد. انتظار جلوی در رستوران کار هر روز اوست به او می گويند "ننه ممد" تقريبا تعداد زيادی از رستوراندارهايی که در راسته چهارباغ هستند او را می شناسند.
به انتظار نشسته تا پس مانده های غذا را جمع کند و برای کودکانش ببرد؛ کودکانی که پنج سال پيش پدر خود را از دست داده اند و حالا جز مادر کس و کاری ندارند. روزگار بدجوری خط خطيش کرده. چين و چروک صورتش از سختيهای زندگی عميق شده و شايد همين است که زن 35 ساله را 50 ساله نشان می دهد، هر روز نزديکيهای عصر جلوی رستوران آمده و منتظر مي‌ماند تا غذاهای پس مانده را بيرون بياورند، غذاهايی که هميشه با هم مخلوط مي‌شوند و ترکيب نامطبوعی از مزه‌های مختلف را تشکيل مي‌دهند، قورمه سبزي، فسنجان، کباب، زرشک پلو، ماهی و ده ها نوع ديگر که هميشه طعم آنها زير دندانهايش تغيير کرده اند .اسمش را نمی گويد. دوست ندارد کسی اسمش را بداند و در شهر بشناسندش: "چه اهميتی دارد اسم من چی باشد سکينه، اقدس، طاهره يا اصلا کی باشد"، مهم اين است که يک مادر است و سرپرست خانوار که ماهانه بين 40 تا 50 تومان از بهزيستی مي‌گيرد به اضافه مبلغی هم بابت بچه‌هايش اما به هيچ کجای زندگيشان نمي‌رسد: "پس شکم بچه‌های قد و نيم قدم را چه کنم".
غذاهای پس مانده در کنار سنتی ترين و کهن ترين رستوران اصفهانی در نايلون رنگی جا می گيرد تا ننه ممد صورتش را با سيلی سرخ نگه دارد تا شرمنده نشود، گاهی گربه‌ها هم رقيبش مي‌شوند.
عابران می آيند و می روند، سايه چنارها بلند و بلندتر مي‌شود. مادر جوان پنهان در چادر رنگ و رو رفته چشم مي‌دوزد به چارچوب چوبی در رستوران که ديگر کسی نه بازش می کند و نه می بندد. انتظار هميشه تلخ است: گاهی از درد انگشتانم خوابم نمي‌برد، دستم بی حس می شود، قاليبافی مي‌کنم اما ديگر آن را هم نمی توانم، توی زمستان بد جور بدنم نم مي‌کشد، آرتوروز دارم عمل نکنم فلج مي‌شوم.
در ازدحام خيابان گم می شود، مثل پرنده‌ای که خود را به دور دستها مي‌سپارد، يک گوشه از اين شهر بزرگ.
برای حسن هم تقدير نگاهی يکسان دارد، پسرک به رفتارهای نامهربانانه مردم عادت دارد. او حتی معنی قهرهای کودکانه را هم نمي‌داند. او عادت دارد با همه آشتی باشد. حتی با کسانی که او را به قهر از خود مي‌رانند، او مي‌داند اگر قهر کند هيچکس نازش را نخواهد کشيد.
طبق تعريف سازمان حمايت از کودکان ملل متحد "يونيسف" کودکان کار به کودکانی اطلاق می شود که در شهرهای بزرگ برای ادامه بقای خود مجبور به کار و زندگی در خيابان هستند، بنابراين کودکان کار بخشی از کودکان خيابانی هستند که در واقع برای امرار معاش خود و خانواده خود کار می کنند.
براساس آمار ۸۰ تا ۹۰ درصد کودکان خيابانی را کودکان کار تشکيل می دهند. کودک کار به کودکی گفته می شود که بين پنج تا ۱۴ سال سن داشته باشد و برای افرادی غير از خانواده خود و در ازای دستمزد نقدی يا غيرنقدی کار مي‌کند و در کسب و کار يا در اداره امور منزل بيش از چهار ساعت در شبانه روز مشارکت دارد.
بر اساس آخرين تحقيقات ۲۵۰ ميليون کودک کار و خيابان در کشورهای در حال توسعه وجود دارند که در مقاطع سنی پنج تا ۱۴ سال قرار دارند در اين ميان تعداد پسران سه برابر دختران است و ۶۱ درصد آنها در آسيا، ۳۲ درصد در آفريقا، هفت درصد در آمريکای لاتين و يک درصد در اقيانوسيه زندگی مي‌کنند.
نيروی انتظامي، آموزش و پرورش، بهزيستی و شهرداری هم اکنون چهار سازمانی هستند که در تعامل نسبتا خوبی به سر مي‌برند که اگر سازمانهای تامين اجتماعی و فنی و حرفه ای و نيز مشارکتهای خصوصی و مردمی به ميدان بيايند تا طرح عدالت محور ساماندهی کودکان خيابانی در اسرع وقت به نتيجه خوبی برسد.
يک آسيب شناس اجتماعی با تاکيد بر اينکه فقر مهمترين عامل حضور کودکان خيابانی است، مي‌گويد: کودکان خيابانی خانواده‌های به سامانی ندارند و ۹۸ درصد آنها از مشکلات معيشتی به تکدی گری و کار در خيابانها روی آورده‌اند.
ايمان معتمدی با اشاره به اينکه چرخه جمع‌آوری کودکان با وجود آنکه کار بي‌فايده‌ای است، ناقص بوده به طوريکه اين ماموران به سراغ کارگاه‌های زيرزمينی و کوره‌پزخانه‌هايی که از شمول قانون کار خارج است نمي‌روند و کودکان را به طور ظاهری جمع کرده و قصدشان اين است که چهره شهر از وجود چنين کودکانی پاک شودو
امير حسين يکی از آنهاست. از اتوبوس که پياده می شود، روی زمين ولو شده وچند اسکناس که کاسبی کرده و توی مشتش است را صاف مي‌کند و مي‌چپاند توی جيبش پوست سبزه و لهجه‌اش ، تبارش را مشخص مي‌کند، بعضی مسافرها با غرو لند مي‌گويند چند سالی زمستانها پيدايشان نمی شد، اينجا شده پر از اين گداها، انگار زندگيش با زندگی آدمهای توی اتوبوس هيچ هارمونی ندارد و شايد هم عادت کرده به غربت نگاه هايشان و حضورش که هميشه مزاحم است. کودکان خيابانی که نام مزاحم به هويتشان سنجاق شده مزاحمان آشنايی هستند که هر روز در سطح شهر شاهد حضورشان هستيم.
در ايران آمار دقيقی از تعداد کودکان خيابانی وجود ندارد، ولی در مجموع ۸۰ درصد کودکان خيابانی کودکان کارند که به علت فقر اقتصادی خانواده‌ها مجبور به کار در خيابان هستند و بيشتر آنها در کلانشهرها به سر مي‌برند، ۹۰حدود درصد اين کودکان والدين دارند، ۸۰ درصدشان مهاجرند که ۴۲ درصد آنها از روستاها و شهرهای ديگر کشور و ۳۸ درصد از کشورهای ديگر آمده‌اند و از نظر جنسيت نيز ۷۸ درصد آنها پسر و در سنين پنج تا ۱۸ سالگی قرار دارند.
بر اساس مصوبه دولت 11 دستگاه متصدی ساماندهی کودکان خيابانی شدند، بر اساس اين مصوبه کودک خيابانی به فردی گفته مي‌شود که کمتر از ۱۸ سال تمام سن دارد و به صورت محدود يا نامحدود در خيابان به سر مي‌برد، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است و يا کودکی که خيابان را خانه خود مي‌داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسيده و يا اساسا چنين ارتباطی وجود ندارد.
بر اساس اين مصوبه سازمان بهزيستی کشورموظف است با همکاری و مشارکت شهرداري، انجمنهای خيريه، تشکلهای غيردولتی و نيروی انتظامی و با استفاده از مدد کاراجتماعی (در قالب تيم تخصصی سيار يا مستقر در مراکز که با همکاری شهرداريها سازماندهی خواهد شد) نسبت به شناسايي، جذب، پذيرش و توانمندسازی کودکان خيابانی در تمام مراکز استانها و در صورت صلاحديد کارگروه اجتماعی استان در شهرهای بالای 200هزار نفر اقدام کند.
بر اساس مصوبه ساماندهی کودکان خيابانی وزارت دادگستري، شهرداري، وزارت کار و امور اجتماعي، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي، سازمان بيمه خدمات درماني، سازمان تامين اجتماعي، سازمان صدا و سيما، کميته امداد، جمعيت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و سازمان بهزيستی موظف به ساماندهی کودکان خيابانی شده‌اند.
محمود محمد زاده مدير کل سازمان بهزيستی اصفهان درباره علل افزايش آمار کودکان خيابانی در سالهای اخير مي‌گويد: افزايش بی رويه جمعيت، شکاف طبقاتي، گسترش فقر و حاشيه نشيني، افزايش تعداد خانواده‌های بد سرپرست، بی سرپرست و تک سرپرست سبب افزايش آمار کودکان خيابانی در سالهای اخير شده است.
وی با تاکيد بر اينکه ساماندهی کودکان خيابانی نيازمند عزمی جدی با همکاری سازمانها و نهادهای مختلف است، مي‌گويد: نمي‌توان انتظار داشت که يک سازمان بدون همکاری ساير سازمانها و نهادهای دولتی با اعتبار محدود بتواند کودکان خيابانی را ساماندهی کند و اين معضل اجتماعی را حل کند.
آماری که از سوی يونسکو منتشر شده، حاکی از آن است که بيشتر اين کودکان که در آمريکا، آسيا و آفريقا متمرکز هستند، دچار آسيبهای روانی جدی چون افسردگی يا روان پريشی هستند.
از نظر فرهنگی دخترها کمتر در خيابان مي‌مانند به ويژه درکشورهای درحال توسعه، کنترل و نظارت بر دخترها خيلی بيشتر از پسرهاست. دخترها معمولا در مقابل فشارهای خانواده منفعل تر هستند و ممکن است آزار و محروميت بيشتری تحمل کنند. آنها وقتی هم به خيابان مي‌آيند به خاطر نوع سوءاستفاده ای که از آنها مي‌شود کمتر در آمارها اعلام مي‌شوند. در جامعه ايران نيز درصد بيشتری از کودکان خيابانی پسرها هستند.