آزاده دواچی
برای فروغ که صدایی دیگربود : صدایی معترض
در یکی از روزهای سرد زمستان، زنی به این دنیای خاکی پاگذاشت تا نوید بخش و طلایه دار شعری نوین باشد. در زمانه ای که زنان هنوز از ترس برملا شدن افکارشان، نوشته هایشان را در پستوی خانه ها نهان می کردند و هنوز صدای زن آنچنان که باید و شاید در ادبیات و جامعه ـ یعنی فضاهایی که مردانه بود ـ شنیده نمی شد، فروغ آمد تا در چند سال کوتاه زندگی اش، تلنگری بر هر صدای خفه شده ای باشد . و حقیقتا که این روز را باید جشن گرفت، چرا که فروغ فرخزاد اولین زنی بود که در روزگار سیاه مردسالاری، که عادات غریب و تیرهی سنتی و مذهبی بر جامعه ی بیمارش حاکم بود، از خودش نوشت.
فروغ در جایی که زن حتی در ادبیات باید صدایش را سرکوب می کردند مبادا به گوش بیگانه ای برسد ، با شجاعت از تمایلات عاطفی و زنانه اش نوشت ، از احساساتش ، از تنهایی هایش و ازهمهی آنچه که به عنوان یک زن بر او روا داشته شده بود . آری، فروغ آمده بود تا صدای سرد و خاموش جامعهی مذهب زده ی ایرانی را کم رنگ کند و صدایی مستقل و خودبنیاد گردد تا از پس هر پنهانی و ویرانی، پژواک خواسته های سرکوب شده زنان باشد.
بی تردید شعر فروغ را باید آغازگر راهی دانست که شعر زنان در سالهای بعد از مرگ او هرچه توشه و اعتبار و رهایی به دست آورد عمدتا از حضور بی محابا و جسور او ، و نیز تحت تاثیر سنت شکنی او در شعر و مضامین شعری او به دست آورد . زن در شعر فروغ، خودش است، فریاد می زند و جسور است و از همهی بی عدالتیهایی که براو روا داشته شده است شکایت دارد.
فروغ با خودش می آید، همان زنی که از این جامعه ی سنتی و مذهب زده شکوه دارد می آید تا هرچقدر می تواند تابوهای بیشتری را بشکند و بر این ویرانی که همان ویرانی سنت های مردانهی ایرانی است خودش را بسازد. و او زنی است در آستانهی فصلی سرد با صدایی محکم و امیدوار و با نویدی که دلش می خواهد همه ی زنان سرزمینش آن را بشنوند. شعر فروغ نمونه ای از شعر مقاومت و ایستادگی و از جسارت عیان در برابر تسلط گفتمان مردسالاری است، او بر علیه این زبان مسلط و نظم حاکم طغیان می کند و نمایه ی جدیدی را از حضور جسور زنانه اش به نمایش می گذارد. اهمیت شعر او نه تنها در نگاه متفاوتش به عنوان یک زن در ادبیات است، بلکه نقد هرنوع گفتمان مسلط و کلیشه های ارائه شده از زن در شعر فارسی است. بی شک پیش از او هم شاعرانی چون عالمتاج قائم مقامی و پروین اعتصامی بوده اند اما اهمیت شعر او نشان دادن و بیان علنی خودش در شعری است که با تمامی مؤلفه ها سعی در پایبند کردن آن به هویت زنانه اش دارد. شعر فروغ، اعتراض است، مقاومت است و ایستادگی در برابر نفس هایی است که به زور به کالبد زنان کشورش دمیده شده، او با طغیان و عصیان در برابر هرآنچه که به او تحمیل شده است می ایستد و زن می ماند تا آخرین لحظه.
ایستادگی و مقاومت در برابر گفتمان مسلط و سرکشی از هر آنچه که به او القاء شده است در ادبیاتی به نام resistance literature ودر نوع اشعاری با نام resistance poetry بسیار اهمیت دارد . فروغ را در واقع باید یکی از بنیانگذاران این نوع ادبیات به خصوص در شعر زنان دانست که با بهره گیری از سیاسته ای فمنیستی یا همان feminist resistance درشعر، آگاهانه به ترسیم فضاهای زنانه در شعرش پرداخته است . شعری که او آغازگرش است نمونهی کاملی از شعر عصیان و مقاومت است که بعدها در اشعار دیگر شاعران زن گسترش بیشتری یافت. سیاست فمینیستی و مقاومت متنی که فروغ در اشعارش به کار برد به او این فرصت را داد تا به نقد جامعه ی مردسالار بپردازد. درشعر او می توان بسیاری از این نقدها را دید. او از ازدواج زودهنگامش، از عشق، از زنانگی و از همهی چیزهایی که به عنوان یک زن تجربه اش کرده است می نویسد. فروغ نیازی نداشت تا برای رسوا کردن ظلمهای مردسالاری و نشان دادن سرخوردگی و یأس حاکم بر جامعه اش مقاله های انتقادی بنویسد. او شعر را که بسیار تاثیر گذارتر بود انتخاب کرد و از ورای اشعارش، مرزهای تیره و متصلب مردسالاری را درنوردید و افق های روشن هویت درونی اش را به نمایش گذاشت. و همین درنوردیدن، اشعار او را بسیار نزدیک به اشعار مقاومت از منظر زنانه کرد. آنچه که درشعر او اهمیت دارد همین ایستادگی و به کار گیری سیاستهایی درشعر ، انتخاب واژگان، سوژه و محتوای معنایی است که به عنوان اصلی ترین سیاست در شکل دهی شعر مقاومت و اعتراضی زنانه اش عمل کرده است. بدون شک در مورد این نوع ازشعر یا ادبیات مقاومت که در اشعار فروغ برای اولین بار نمایان شد و از همین جهات برای نقد فمینیستی اهمیت زیادی دارد، در متنی کوتاه نمی توان خلاصه کرد اما تنها باید به این اصل اشاره کرد که اهمیت شعر او نه تنها در سرایش شعری با ساختاری نوین است بلکه در پردازش به این نوع ادبیات با استفاده از سیاست های زنانه است که توانسته است در اکثر جاها نیز موثر عمل کند . اهمیت اشعار او تنها در شناساندن و نشان دادن تیرگی های مردسالاری نیست؛ فروغ از سوی دیگر از این جامعه ای که یأس و تیرگی در هزارلایه اش رخنه کرده هم شکایت دارد. فروغ این تیرگها را ترسیم می کند و نشان می دهد که جامعه اش چه تیرگی هایی را که تجربه نکرده است.
شعر فروغ با زبانی ساده و با گفتاری آهنگین، فضای جدیدی را برای عرضه ی این نوع گفتمان آغاز می کند . شعری که به زنان مجال فکر کردن می دهد و به ادبیات آنان این نوید را می بخشد که می توانند از پستوی خانه هایشان بیرون بیایند و از حرف زدن و از به نمایش گذاشتن ایده ها و آرزوهایشان نهراسند و بر آن باشند که در این جامعه ی غریب و بیمار جسارت بیان حضور خود حقیقی شان را داشته باشند .
حال پس از گذشت سال ها دیگر فروغ زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد نیست، او بعد از شناختن راز فصله ا به همگان میگوید که چگونه در برابر این فصل سرد بایستند و شاخه هایشان نشکد. او ناخودآگاه جمعی همه ی زنان سرزمینش را بیدا ر میکند و به آنها می آموزد که در بیان شان و در شعر جسارت داشته باشند. اوست که برای اولین بار از ترمینولوژیهای رایج در شعر استفاده نمی کند بلکه به کلمات جان می دهد تا زنانه باشند و زنانه بیان شوند. و بدین ترتیب تابوهای اجتماع اش در هر لایه از از شعر فروغ شکسته می شوند.
بی تردید تولد او روزی دیگر است، یعنی روزی است که شعر زنان و ادبیات آنها جان گرفت و آموخت که نوشتن و ایستادگی در برابر این همه تیرگی می تواند از راه ادبیات هم حاصل شود . ما زنان باید بنویسم، باید در روزهایی که هنوز سایه های سرد مذهب و سنت بر روابط تمامی زنان سرزمین مادری مان حاکم است فریاد بزنیم ، ما زنان ایرانی می توانیم از پس همین سطرهای روشن شعر و ادبیات و مکتوبات مان بر تیرگی تند حاکم غالب آییم، و این ادبیاتی است که فروغ با خودش آورد و به همه ما هدیه کرد. ادبیاتی ساختارشکن و صمیمی که تنها به فکر ترسیم کلیشه های رایح و دنباله روی از وضع موجود نیست بلکه پایش را فراتر می گذارد تا بیانی دوباره شود ، تا در روزهای سرد و تیره نومیدی، لایه های عمیق آرزوهایش را بیان کند . باید روز میلادش را جشن گرفت چرا که در این روز زنی آمد تا در همان عمر بس کوتاهش تاثیری شگرف برشعر زنان بگذارد تلنگری بر صداهای خسته بزند و آخر سر دوباره در یکی از همان روزهای سرد زمستان هم از میان ما برود . از فروغ باید آموخت و باید به او ایمان آورد و به همه ی آنچه که می خواسته است.
به مادرم گفتم دیگر تمام شد
گفتم همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیه های تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آنرا
آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب میداند
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل
به داسهای واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد ...
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره هم خوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار ای یگانه ترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ...