به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰

احمد قابل در مصاحبه با تارنمای خبری- تحلیلی دانشجو نیوز

پیرامون موضوع

 اسلامی کردن دانشگاهها


جناب آقای قابل به نظر شما بحث اسلامی کردن دانشگاهها چرا مطرح شده و این به این معناست که در این ۳۲ سال اسلامی نبوده است؟

شما اگر هر روز از ایران این صدا را بشنوید که می خواهند چیزی را اسلامی بکنند تعجب نکنید چون اینها به خودشان هم شک دارند. یک روز می گویند اسلامی شده یک روز می گویند می خواهیم اسلامی بکنیم، ولی اینها بیشتر می خواهند تبلیغات بکنند چون در وضعیتی که می بینند مردم به مشکلات و گرفتاریهایشان بیشتر توجه می کنند گاهی وقتها در تبلیغات شان می آیند و می گویند مشکلات بر طرف می شود مهم اسلام است، مهم عقاید و اندیشه های

ماست و بعد هم دلایل مشکلات اجتماعی را به گونه ای قلمداد می کنند که گویی چون جامعه رنگ و سدقه ی اسلامی کمتری دارد این مشکلات پدید می آید و سعی می کنند تمام کمبودهای مدیریتی و ناتوانی افراد متصدی امور را به گونه جلوه بدهند که گویی مشکل از آنها نبوده و به خاطر بی اعتنایی به اسلام این مشکلات پیش آمده و اگر سخن از اعتنا و توجه بیشتر به اسلام و اسلامیزه کردن مسائل به میان می آورند در حقیقت می خواهند امیدواری ایجاد کنند که از این طریق مشکلات بر طرف می شود.
حال مسئله دانشگاه ها نیز به همین طریق، خوب در جریان هستید بحث علوم انسانی را که چندی پیش رهبری کشور مطرح کرد، عنوان کردند که علوم انسانی غربی است وهیچ ربطی به اسلام ندارد وما باید علوم انسانی را مبتنی بر آموزه های اسلامی کرده و مورد بازنگری قرار بدهیم. بخشی از این مربوط می شود به دلایلی که گفتم، بخشی هم بر می گردد به شکل حضور افراد در دانشگاه ها است که برای مثال مختلط بودن زن و مرد را این آقایان غیر اسلامی تلقی می کنند من نمی دانم اگر اختیار مکه مکرمه هم در دست جمهوری اسلامی بود، احتمالاً آنجا را هم مثل حمام عمومی های قدیم که زنان و مردان در ساعات مجزا اجازه داشتند که استفاده کنند، در مکه مکرمه هم زن و مرد را جدا می کردند. احتمالاً پیغمبر، امیر المومنین و ائمه ما نمی توانستند بفهمند که اسلامیزه کردن یعنی اینکه زن و مرد را در محیط های مختلف باید از هم جدا کرد ولی این آقایان تصورشان این است که جدا سازی زن ومرد می شود اسلامیزه کردن دانشگاه. به نظر من دلایل مطرح کردن چنین مباحثی بیشتر این است که اذهان عمومی علی الخصوص کسانی که بیشتر به ظواهر دین توجه دارند را متوجه خود کند.

موضوع دیگری که خودتان نیز به آن اشاره فرمودید، بحث اسلامی کردن علوم انسانی است. همانطور که مستحضرید بسیاری از مفاهیم علوم انسانی جهانی هستند و به هیچ ملت یا مذهب خاصی ارتباط ندارد. به نظر شما اصولاً اسلامی کردن علوم انسانی عملی است؟ و حاکمیت برای اجرای این منظور چه ابزاری در اختیار دارد؟

ببنید آنچه که من از آموزه های شریعت و دین مبین اسلام به دست می آورم این است که اسلام توصیه می کند تمام مسائل را انسانی بکنیدو حتی مسائل اسلامی را مبتنی بر فطرت انسان می داند. در متن آیه قران خداوند سبحان به پیغمبر دستور می دهد که تو به دینی رو کن و مورد توجه قرار بده که مبتنی بر فطرت انسان است. فأقم وَجهكَ للدين حنيفاً، فطرة الله التي فطر الناسَ عليها. و سپس می فرماید این دینی است که استوار باقی می ماند و تمام تاریخ را از آن خود می کند. اگر دین مبتنی بر فطرت انسان باشد، همیشه می ماند ولی اگر انطباق دین با فطرت بشر به هم بخورد لحظه ای هم نمی ماند مگر چهره ای معرر و منحرفی از آن.

این آقایان تحت عنوان اسلامیزه کردن علوم و آنهم علوم انسانی، در حقیقت راه کجی را در پیش گرفته اند. درست مقابل آنچیزی که پیامبر خدا توصیه کرده است: اطلبوا العلم ولو بالصین یعنی ولو در چین هم که شده بروید و علم آنها را بیاموزید. اینهمه توصیه شده که شما از علوم دیگران به علم خود بیافزایید. اصلاً صحبت این نیست که شما علم را مارک بزنید و بگویید این علم ایرانی است، این علم اسلامی است، این علم یهودی است، این علم مسیحی است و این علم امریکایی است. یک نگاه های تنگ و به اصطلاح برداشت های غلط افرادتنگ نظر و تنگ حوصله است که علوم اینطور خط کشی می کنند و گرنه علم مارک نمی خورد که. ما فیزیک اسلامی که نداریم حالا اینها می گویند ما راجع فیزیک نمی گوییم، ولی مثلاً ما جامعه شناسی اسلامی که نداریم، روانشناسی اسلامی نداریم، روانشناسی روانشناسی است، در محیط اسلامی را همان مولفه هایی را دارد که در محیط های خارج از کشور. ممکن است در یک جاهایی توجهی به بعضی تفاوت فرهنگی و باورهای انسانی نشده باشد آن را شما می توانید به علمتان بیافزایید ولی این به معنای اسلامی کردن آن علم نیست، این به معنای رفع نقص یک نگاه است. مثلاً در تحقیقات ممکن است محقق بی توجهی کند به یکی از مولفه ها و شما بگویید آن بی توجهی را شما بگذارید کنار و به این مولفه هم توجه کنید ولی اینکه ما بیاییم و برای همیشه خط بکشیم و بگوییم آن غربی و بد است و ما باید خودمان چیزی از خودمان داشته باشیم این بی اعتنایی کردن به یافته های علمی بشر است که اسلام این همه اصراردارد که شما از تجارب و علم بشر استفاده کنید. من نمی دانم این آقایان از کجای خودشان این مسائل را در می آورند به اسم اسلام. اسلام می گوید همه چیز را انسانی کنید، این آقایان می گویند علوم انسانی را اسلامی کنید و این در نقطه مقابل چیزی است که اسلام بدان فرا می خواند.

من تصور نمی کنم که بتوانند به جایی برسند. اینها ۳۲ سال است که باادعاهایی از قبیل اسلامی کردن دانشگاه، اسلامی کردن فرهنگ، شهر سازی اسلامی، دموکراسی اسلامی، مردم سالاری دینی و ... این پسوندهای اسلامی را آورده اند و فقط لوث کرده اند و عملاً چیز دیگری به دست نیامده است. اسلامی کردن علوم انسانی هم به نظر من مثل سایر اسلامی کردن ها است.

جناب آقای قابل این دید در دستگاههای امنیتی کشور وجود دارد که دانشجویان به خاطر خواندن کتب و متون غربی و همچنین تدریس مکاتب غربی در دانشگاه ها است که به رفتار حاکمیت اعتراض می کنند. آیا هدف از اسلامی کردن علوم انسانی می تواند چنین مبنایی داشته باشد؟

ببینید باید پرسید آیت الله شریعتمداری که طرز تفکر ایشان را شاید قبول نداشتم ولی ایشان برای چه مخالفت کرد؟ آیا کتابهای غربی را خوانده بود؟ آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و حتی بسیاری از روحانیون سنتی ما، آنهایی که مبانی فکری شان به یک معنی سنتی است اما مبتنی بر آموزه های دینی به مقابله با ظلم بر می خیزند. آیا اینها کتابهای غربی را خوانده اند که تحت تاثیر قرار گرفته اند و شوریده اند علیه این آقایان؟

شما شاهد باشید منِ احمد قابل اصلاً اندیشه خود را از کتابهای غیر اسلامی نگرفته ام. من عمده مطالعاتم و در حقیقت شاید بتوانم بگویم تنها مبانی و کتابهای مرجعی که مراجعه می کنم کتابهای اسلامی است. اکنون من مقابله با ظلم های حاکمیت را- که وظیفه خود می دانم- از کتابهای غربی مدل برداری کرده ام؟ یا اینکه من بر اساس آموزه های دینی، بر اساس اینکه اینقدر در قران و روایات ما تاکید شده که در مقابل ظلم بایستید، به ظلم تن ندهید. ما داریم: الظالم و المنظلم کلا هما فی النار. کسی که ظلم پذیر باشد به همراه آن کسی که ستم می کند هر دو در اتش می سوزند. همانطور که ظالم نباید باشیم، ظلم پذیر هم نباید باشیم. این مواردی است که در متن شریعت ماست و هیچ ربطی به آموزه های غربی ندارد و حال اگر آموزه هایی که در کتاب غربی هاست هم جهت با این باشد این به معنای غربی بودن این طرز تفکر است؟ اگر اینطور باشد مبارزه ای که خود پیغمبر با مشرکان و ظلم و ستم ان زمان انجام داد پس چه؟ آن زمان از غرب کتاب می فرستاند و پیغمبر تحت تاثیر آن کتابها بود؟ این آقایان حاضرند بگویند که هر مبارزه ای که علیه ظلم و ستم در محیط های اسلامی انجام می شود که تحت تاثیر آموزه های غربی بوده است؟ پس چرا از حرکت مردم مصر، از حرکت مردم تونس حمایت می کنند. واقعاً آنها هم کتابهای غربی خوانده اند علیه حکام غربی یا غرب گرایشان شورش کردند؟