به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰

رنج های زندگی جوانی که ۲۵بهمن بالای جرثقیل رفت

 صبح روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ در راهپیماییِ اعتراضی مردم ایران تعداد زیادی از مردم ایران و کاربرانِ اینترنت شاهد واقعه ای بودند که طی آن جوانی با بالا رفتن از یک جرثقیل و بالابردن نمادهای اعتراضی و عکس هایی در دست تلاش کرد تا توجه افکار عمومی را به خود جلب کند اما همان زمان توسط نیرو های امنیتی دستگیر و روانه ی زندان شد.


این جوان اکبر امینی نام داشت که از سوی مقامات قضایی در رسانه های حامیِ حکومت او را به عنوان فردی معرفی کرده
 بودند که به دلیل مشکلات روانی و عدم تعادل به خاطر مصرف مواد مخدر دست به چنین کاری زده بود.
پس از آن خبری در سایت ها مبنی بر مرگِ مشکوکِ حسین امینی برادر این زندانیِ سیاسی منتشر شد اما تا کنون خانواده ی وی هیچ گونه اظهار نظر رسمی و دقیقی در این زمینه نکرده اند تا روشن شود بالاخره اکبر امینی که بوده است، برای چه در آغازین ساعات راهپیمایی حمایتی مردمِ ایران از خیزشِ مردم تونس و مصر بر بالای جرثقیل رفت و آیا تلاش او برای جلب توجه افکار عمومی نتیجه داده است یا خود او این روزها فراموش شده است و سرانجام اینکه او این روزها کجا و در چه شرایطی به سر می برد.

محسن امینی برادر اکبر امینی در گفتگویی که خبرنگار جرس با وی انجام داده است می گوید: برادرم خودش می گفت که قربانی شده است، قربانی علاقه اش به میهن و دلسوزی اش برای سرنوشت کشور و این روزها خانواده ام که یک پسرشان در زندان است و پسر دیگرشان را نیز به تازگی از دست داده اند همه ی امیدشان این است که در کشور خودمان کسی صدایشان را بشنود و کاری بکند تا خانواده ی داغدارِ ما از غم نجات پیدا کنند. علاقه مندی برادرم به فعالیتِ انتخاباتی و حضور در ستادِ انتخاباتی یکی از کاندیداهایی که مورد تایید همین نظام بود نباید دلیلی برای از هم پاشیدن همه زندگی و امید های یک جوان می شد.

دلیلِ مرگِ برادرم را هنوز اعلام نکرده اند

نخستین پرسشی که محسن امینی برادر اکبر امینی به آن پاسخ می گوید مربوط به مرگ برادرِ دیگرش حسین امینی است.

حسين اميني جوان حدوداً 28 ساله اي بود كه هيچ مشكل و بيماري خاصي طي دوران زندگي اش نداشت.اما پس از دستگیری اکبرِ امینی در يك امر غير مترقبه ناگهان دچار سكته قلبي شد و جان باخت.

محسن امینی در پاسخ به پرسشی در مورد مرگ حسین امینی می گوید: هنوز هیچ کسی به ما پاسخ نداده است که دلیل مرگ برادرم دقیقا چه بوده است ولی در گواهی دفن برادرم که به همراه شناسنامه اش که به تازگی باطل شده و برای ما فرستاده اند، دلیلِ مرگ را نوشته اند: « نامعلوم».
وی ادامه می دهد: ما رفتیم کلانتری و یکی دو جای دیگر اقدام کردیم اما به ما گفتند ممکن است دو سه ماهی طول بکشد تا شکایت ما را پیگیری کنند و نتیجه را به ما بگویند که واقعا دلیل مرگ برادرم چه بوده است.

وی در پاسخ به پرسش دیگری در خصوص سکوت خانواده در مورد دستگیری جوانی که نحوه ی اعتراض و دستگیری او در سایت ها و رسانه های خبری بازتاب وسیع اما متفاوتی یافته بود می گوید: حقیقت این است که وقتی اکبر برادرم دستگیر شد در یک فاصله ی زمانیِ خیلی کوتاه با مرگ برادر دیگرم حسین به صورت ناگهانی مواجه شدیم و این اتفاق اصلا زمان و فرصتی به ما نداد که بخواهیم به ماجرای دستگیری اکبر فکر کنیم و در موردش حرف بزنیم. چون برادرم را در کاشان دفن کردیم و دائما درگیر مراسم ختم و عزاداری و گرامیداشت یاد او در ایام سال تحویل بودیم، در واقع همه وقت ما در مسیر رفت و آمد به مزار برادرم در کاشان گذشت.

ملاقاتی متاثر کننده در اوین

محسن امینی در مورد شرایط فعلی برادرش در اوین می گوید: روزی از روزها هم کسی تماس گرفت و گفت از زندان تماس می گیرد و خبر داد که اکبر به سه سال زندان محکوم شده است و ما دیگه نمی توانیم با او صحبت کنیم. ما هنوز نمی دانیم چه کسی با محلِ کارِ ما تماس گرفت.

ما در تمام این مدت تنها دوبار موفق به دیدار با برادرم شدیم. یک بار دوشنبه ی هفته ی گذشته بود. یک بار هم بعد از مرگ برادرم من و مادر و پدرم رفتیم در یک ملاقات حضوری تقریبا حدود نیم ساعت یا سه ربع با اکبر دیدار کردیم تا به صورت حضوری ماجرای مرگ برادرم را به اطلاع ایشان برسانیم.

وی این دیدار را بسیار تاثر برانگیز برای اکبر امینی و سایر اعضای خانواده در این ملاقات توصیف کرد و گفت. من برادرم را خیلی خوب می شناسم که از یک طرف خیلی شجاع است و از طرف دیگر بسیار خانواده دوست است و هرگز نمی خواهد مادرم را متاثر و غمگین ببیند. برای همین وقتی ما اعلامیه مربوط به درگذشت برادرم را به او نشان دادیم، خیلی خیلی خودش را کنترل کرد که مادرم خیلی لطمه و ضربه نخورد. چشم هایش پر از اشک شد اما خیلی زود گریه اش را پنهان کرد که مادرم او را نبیند. اما می دانم بعد از اینکه از پیش ما رفت، عکس ها و اعلامیه برادرم حسین را به در و دیوار سلول خود زد و یکی دو روز در همان زندان دعا خواند و برای برادرم مراسم داشت و گریه و زاری کرد اما جلوی خانواده صبوری کرد، خودش را کنترل کرد.

اکبر عکس های فرزندش را بالای جرثقیل برده بود

پرسش دیگر مربوط به روز واقعه و دلیلِ بالا رفتن یک معترضِ ایرانی از یک جرتقیل در راهپیمایی روز ۲۵ بهمن ۸۸ است که این پرسش ابعاد دیگر زندگیِ دشوار یک زندانی سیاسی پس از آزادی را به تصویر می کشد.

بسیاری از زندانیان سیاسی پس از آزادی دچار مشکلات جدی در حوزه زندگی شخصی خود می شوند که هیچ مرجعی پاسخگوی آنها نیست. در این میان آنچه بر زندانیان گمنام پس از آزادی می گذرد گاهی وقت ها به مراتب دشوار تر از روزهایی است که آنها روزهای محکومیت خود را در زندان سپری می کردند.

یکی از این زندانیان سیاسی که در نخستین روزهای اعتراضِ مردمِ ایران به نتیجه ی انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری در سال ۸۸ دستگیر و پس از آزادی دچار مشکلاتِ جدی شده بود اکبر امینی بود. او بعد از گذشت بیش از یک سال و نیم این بار در یک حرکتِ اعتراضی نمادین در ۲۵ بهمن ۸۹ توسط نیروهای امنیتی دستگیر و اینک در اوین به سر می برد.

محسن امینی برادر این زندانی سیاسی در پاسخ به اینکه اکبر امینی آن روز چرا بر بالای جرثقیل رفت و عکس های چه کسی را در یک حرکتِ نمادین بالاگرفته بود می گوید: حقیقت این است که این سوال را خود برادرم باید پاسخ بدهد که چرا دست چنین اقدامی زد، من واقعا نمی دانم چه بگویم.

وی در عین حال می گوید: به هر حال هرکسی عقیده ای دارد و وقتی احساس کند صدایش شنیده نمی شود شیوه ای را برای شنیدنِ صدایش انتخاب می کند.

وی در مورد عکس هایی که اکبر امینی در روز ۲۵ بهمن در یک حرکت نمادین با خود به بالای جرثقیل برده بود چنین توضیح می دهد: در بیست و پنج خرداد سال ۸۸ در همان روزهای نخستِ پس از انتخابات ریاست جمهوری، ریختند محل کار اکبر و او را دستگیر کردند و او دو ماه در بازداشت و انفرادی بود و همین باعث شد که مشکلات و اختلافاتِ خانوادگیِ خیلی جدی برای برادرم به وجود آمد. وقتی آزاد شد دید که همسرش، موقیعت شغلی اش، فرزندش، اعتبار شغلی اش همه ی زندگی اش دچار تغییر و مشکل شد. اکبر یک فرزند خردسال داشت اما بعد از آزادی و گذران روزهای انفرادی، همه زندگی اش دچار بحران شد و فرزندش نیز از این بحران به هر حال دور نبود. در روز ۲۵ بهمن اکبر عکس خودش و فرزندش را بالا گرفته بود چون همانطور که خودش بعد از آزادی از دوره اولِ زندان توضیح می داد می گفت من قربانی یک داستان شدم. می گفت در کشورم از کسی دفاع کردم که کاندیدای همین کشور بود، مورد تایید همین نظام بود من از یک کاندیدای سیاسی دفاع کردم، در ستاد انتخاباتی اش فعال بودم، جرمی مرتکب نشدم که زندانی ام کردند، یک فرزند خردسال داشتم که دچار مشکل شدم در حالی که هیچ کار خلافی نکرده بدوم دچار مشکلات شغلی شدم و در روز ۲۵ بهمن هم وقتی عکس خودش و فرزندش را بالا برد می خواست همین را بگوید که او قربانی شده است و بعد از قربانی شدن و از دست دادن خیلی از چیزها هیچ کسی سراغش را نگرفت، هیچ کسی مشکلات او را ندید و به خانه اش نرفت که او را حداقل قانع کند و برایش توضیح دهد که او کار خلافی نکرده است و نباید برای عقیده اش کار انتخاباتی می کرد.

وی در مورد فعالیت سیاسی برادرش و محکوم شدن وی به پنج سال زندان تعلیقی نیز چنین توضیح می دهد : اکبر در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی فعال بود، به هر حال به عنوان یک شهروند ایرانی به آقای موسوی علاقه داشت و حرف های ایشان را قبول داشتند اما بعد از انتخابات که دستگیرش کردند ما حدود بیست روز اصلا نمی دانستیم کجا است. می رفتیم اوین، کهریزک شاپور و مدام دنبالش می گشتیم تا اینکه خودشان با همسرشان تماس گرفتند و گفتند که اوین هستند. بعد از چهل و پنج روز هم که در انفرادی بوده به عمومی منتقل شد که بعد با وثیقه آزاد شد. یعنی از او تعهد گرفتند و با قید ضمانت آزاد شد.

برادرم یک ورزشکار است

پس از دستگیری اکبر امینی اخباری نیز در برخی سایت ها منتشر شد که به نقل از مقامات قضایی علت دستگیری جوان معترض بر بالای جرثقیل در راهدیمایی روز ۲۵ بهمن را عدم تعادل روانی و مصرف مواد مخدر اعلام کرده بودند. این اتفاق در مورد زن لیبایی هم که مقابل دوربین ها با صدای بلند اعتراض می کرد که مورد تجاوز ماموران قذافی قرار گرفته است صورت گرفت که دولت لیبی در یک خبر رسمی اعلام کرد این زن از تعادل روانی برخوردار نبوده است که بعدها خانواده ی وی این نکته را تکذیب کردند.

برادر اکر امینی نیز به خبرنگار جرس در این می گوید: اکبر یک آدم اجتماعی است، ورزشکار است، حتی لب به سیگار هم نمی زند. در محله ای که ما زندگی می کنیم همه او را می شناسند. کار خیریه ای انجام می داد. عضو هیات مدیره قرض الحسنه بود، خانواده ما دلش می خواست همیشه به ایران خدمت کنند. خود من هم در جنگ بودم و هم اینکه در سال ۷۶ کاندیدای مجلس شده بودم، برادرم اکبر هم کاندیدای شورای شهر شده بود. پس اینکه بگویند تعادل روانی نداشت درست نیست. ما اهل هیچ زد و بند سیاسی نبودیم. به هر حال بخش هایی از همین مردم هم در یک دوره ای به ما رای دادند. برادرم هم هرگز فکر نمی کرد طرفداری از یک نامزد مورد تایید انتخابات برایش چنین مشکلی درست کند. در مورد طرفداری از موسوی، برادرم مثل میلیون ها نفر دیگر طرفدار ایشان بود، به هر حال عده ای طرفدار احمدی نژاد بودند، عده ای طرفدار کروبی بودند و حالا هم چشم امیدمان به داخل کشور است تا کسی صدای ما را بشنود.

مسولان بشنوند، خانواده ما سزاوراِ این همه رنج نیست

وی مشکلات خانوادگی و شغلی را برای هر شهروند ایرانی جدی می داند و می گوید: ما سه برادر مانند سه پایه یک میزِ کار بودیم برای خانواده های خودمان برای پدر و مادرمان. اکنون یکی از این پایه ها شکسته است و در میان ما نیست، برادر دیگرم در اوین زندانی است و من تنها مانده ام که باید مرحمی بر آلام خانواده ی داغدارم باشم. فکر می کنم اگر مسولان نگاهی به خانواده و سوابقِ ما که همه هم و غم ما آبادیِ و سربلندیِ کشورمان بوده بیاندازند خودشان هم گواهی خواهند داد که ما هیچ کار خلافی انجام نداده ایم که سزاوارِ این همه درد و رنج باشیم.

وی ادامه داد: برادرم که این روزها در اوین است می گوید: من در بازجوییِ اول همه حرف هایم را گفته ام و در بازجوییِ دوم دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود. با دستگیری و زندانی کردنِ ما که مشکلی حل نمی شود. اکبر هم نظرش همین است که باید اجازه دهند صدای او شنیده شود و حتی اجازه ی دیدار با مقامات را هم به او بدهند تا از نزدیک به آنها بگوید مگر دفاع کردن از یک نامزد قانونی انتخابات که مورد تایید نظام بوده جرم است که همه امید و زندگیِ یک جوان باید به خاطر یک فعالیت انتخاباتیِ قانونی خراب شود و خانواده اش این همه درد و رنج را تحمل کنند. امیدمان این است که برادرم به آغوش خانواده اش برگردد. خودش هم می گوید اگر مرا زندانی کنند و صدایم را نشنوند مشکلی حل نمی شود فردا پسرم هم یکی می شود مثل پدرش و دنبال شنیدن صدایش خواهد بود...