به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰

                داریوش



وطن ( بگو به ایران )







وطن (بگو به ایران)



وطن (بگو به ایران)
وطن پرنده ی پر در خون


وطن شکفته گل در خون


وطن فلات شهید و شمع


وطن پا تا به سر خون


وطن ترانه ی زندانی


وطن قصیده ی ویرانی


ستاره ها اعدامیان ظلمت


به خاک اگر چه می ریزند


سحر دوباره بر می خیزند


بخوان که دوباره بخواند


این عشیره ی زندانی


گل سرود شکستن را


بگو که به خون بسراید


این قبیله ی قربانی


حرف آخر رستن را


با دژخیمان اگر شکنجه


اگر بند است و شلاق و خنجر


اگر مسلسل و انگشتر


با ما تبار فدایی


با ما غرور رهایی


به نام آهن و گندم


اینک ترانه ی آزادی


اینک سرودن مردن


امروز ما ، امروز فریاد


فردای ما ، روز بزرگ میعاد


بگو که دوباره می خوانم


با تمامی یارانم


گل سرود شکستن را


بگو ، بگو که به خون می سرایم


دوباره با دل و جانم


حرف آخر رستن را


بگو به ایران


بگو به ایران