به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۰

دختران تهرانی به یاد زن سرخپوش میدان فردوسی دور هم جمع شدند
اینجا داستان یاقوت زن سرخپوش میدان فردوسی 
پنجشنبه – میدان فردوسی به ساعت پنج عصر، میعادگاه دختران و زنانی بود که برای بازخوانی یک پرونده عاشقانه با لباس‌های یکدست سرخ، دور یکدیگر جمع شده بودند. در جهت جغرافیایی شمال شرقی میدان فردوسی، تا چشم کار می‌کرد. دختران سرخپوشی را می‌شد دید که در پرفورمنس «بانوی سرخپوش» - برآمده از یک حرکت خودجوش اجتماعی – حاضر بودند. پرفورمنس «بانوی سرخپوش» این‌گونه کلید خورد که دخترانی سراپا سرخپوش هرکدام به تنهایی در روزی از هفته از ساعت پنج تا شش عصر با پوششی سرخ در میدان فردوسی می‌ایستادند. اما پنجشنبه ماجرا کمی متفاوت بود. در قسمت آخر این پرفورمنس نزدیک به 50 دختر سرخپوش دور تا دور میدان فردوسی را قرق کرده بودند تا با اجرای نهایی این پرفورمنس یاد و خاطره «یاقوت» را زنده نگه دارند. خیلی‌ها که از ماجرای پیش‌آمده در میدان فردوسی تهران که در پنجشنبه گذشته رخ داد، مطلع نبودند گمان می‌بردند مقرر است پرچم سرخ مزین به داس و چکش دوباره افراشته شود و این دخترکان هم می‌خواهند جا پای «رزا لوکزامبورگ» بگذارند. اما نه! همه عاشق بودند و قصد آن داشتند یاد زنی را زنده کنند که روزی روزگاری نماد عشق و عشاق تهران بود که شاید هنوز هم هست و خواهد بود. «یاقوت» نام زنی بود که همواره با لباسی سرخ به امید ملاقات با معشوق در میدان فردوسی حاضر بود و آن‌گونه که روایت می‌شود، در سال‌های 62-61 برای آخرین بار در این میدان دیده شده است. شاید اوان نوجوانی نسل ما همراه با آخرین حضور «یاقوت» در میدان فردوسی بوده باشد و هیچ تصویر روشنی از «یاقوت» در دسترس نیست. بوده‌اند بسیاری که برای «یاقوت» گفته یا خوانده‌اند. «محمدعلی سپانلو» در منظومه‌ «خانم زمان» او را به یاد تهران می‌آورد؛ «بدان سرخ‌پوشی بیندیش / که عمری مرتب به سروقت میعاد می‌رفت / و معشوق او را چنان کاشت / که اکنون درختی‌ست برگ و برش سرخ.» یا «فریدون فروغی» که پاتوقش کافه «فردوسی» در ضلع جنوب غربی میدان فردوسی بود و این روزها با عنوان سفره‌خانه «عیاران» شناخته می‌شود، ترانه «همیشه غایب» را از زبان «یاقوت» خواند. فیلم کوتاهی با برداشتی آزاد از زندگی «یاقوت» با عنوان «مثل همیشه» به کارگردانی «محمد حمزه‌ای» و بازی «آنا نعمتی» نیز ساخته شده است. در این سال‌ها حتی شایع شده بود «کریس دی‌برگ» ترانه «بانوی سرخپوش» یا «Lady In Red» را در رثای «یاقوت» میدان فردوسی تهران آواز سر داده است. روزنامه‌نگار پیشکسوتی‌ هم در سال 1355 گفت و گویی با «یاقوت» را فراهم کرد. موضوع این برنامه عشق بود و در بخش‌هایی از آن این‌گونه روایت شده است؛ «در میدان فردوسی هستم. میعادگاه همیشه بانوی سرخپوش. بانویی که همیشه شما او را می‌بینید، سراپا سرخ با گلی در دست در روبه‌روی من نشسته...
شما خودتون رو معرفی می‌کنید؟
یاقوت.
چند سالتونه؟
50 سال.
چرا همیشه لباس سرخ به تن شماست؟
از همه لباس‌ها بهتر است.
رنگشو بیشتر دوست داری؟
بله، بله.
چرا همیشه توی میدان فردوسی هستی؟
همیشه پاتوق من بوده. کجا برم؟ هرجا برم آسمون همین رنگه.
چرا تو یه میدان دیگری منتظر نمی‌شی؟
برای اینکه محل، اینجا شاید زندگی می‌کنم موندم اینجا دیگه.
می‌گن شما منتظر کسی هستی...
دروغه.
دروغه؟
بله
قوم و خویش و فامیل دارین؟
بله دارم.
چرا با آنها زندگی نمی‌کنی؟
چون از اولش این‌طوری زندگی کردم
چرا؟
کردم دیگه! چرا نداره!
خودتون دوست داشتین؟
آره.
یاقوت خانم می‌گن که شما عاشق هستید...
نه بابا! عاشق نیستم! عاشق؟ الان دیگه این حرف‌ها عیبه برای من.
در جوانی؟
در جوانی خب عاشق بودم. هر کسی در جوانی عاشقه در پیری هم عاشقه.
می‌گن که شما عاشق شدی و قرار ملاقاتی با معشوق‌تون داشتین در میدان فردوسی...
نه بابا من با یک‌سری دوست قدیمی زندگی می‌کنیم اینجا هستیم.
از روز اول شما منتظر کسی نبودی؟
نه! نه این حرف‌ها دروغه...
دو سال پیش وقتی برنامه‌ای درباره عشق می‌ساختم، گفتم روزی تهرانی‌ها به یاد او می‌افتند، که مدتی است نیست و او که چنان ابر آمده بود آرام چنان ابر می‌رود. او آن کلید گمشده عشق شده بود و عشاق آنچنان که در رم چند سکه‌ای در چشمه‌ای می‌افکنند... در آفریقا رقصی تا صبح بر پای درخت مقدس می‌کنند و در همین تهران خودمان به توپ مروارید دخیل می‌بستند و به چنارهای پیر امامزاده‌ها، در اینجا چند تومانی در کف او نذر عاشقان بود. اما اینک نیست. شهری چون تهران که در هر خانه‌اش دیوان حافظی بر رف است بی‌عشق که نمی‌زید. پس او کجاست؟ اگر چیزی از او می‌دانید، ما را هم خبر کنید، همدیگر را خبر کنید. مبادا در این هیاهو شهر بی‌عشق بماند.»
شمال میدان فردوسی حوالی همان جاهایی که «یاقوت» منتظر می‌ایستاد، فروشگاه پوشاکی است. نام این فروشگاه هم با سرخپوشی دخترانی همراه بود که پنجشنبه عصر به یاد «یاقوت» در میدان فردوسی حاضر بودند. تجمع دختران سرخپوش به آنجا منتهی شد که کار و کاسبی این فروشگاه سکه شد! دختران سرخپوش به اجبار وارد فروشگاه شدند و هرکدام شال و مانتوی سرخ خود را با البسه‌ای در همین مقیاس به قیمت واحد هرکدام شش هزار تومان به رنگی دیگر تغییر دادند. دیگر قرمز به تن نداشتند اما هر کدام مستعد «یاقوت» بودند.

گزارش فرانس 24 از اجرای بانوی سرخپوش در میدان فردوسی اینحا کلیک کنید