درباره يك روز مهم سال توضيح دهيد
هادي چپردار
البته بر همگان واضح و تابلو است كه روزهاي مهم در تاريخ خيلي زياد ميباشند، مثلا روز تولد آقا معلم ما خيلي روز مهمي ميباشد، اما چون ما نميخواهيم همشاگرديها دوباره ما را پاچهخار بنامند، انشاي خود را درباره روز مهم پريروز مينويسيم. و ما مهم بودن پريروز را از طريق همكلاسي خود خاتمآبادي كه انشاهاي خوب مينويسد، فهميديم؛ چون او پريروز يك شاخه گل به مدرسه آورد و به اكبرزاده كه ته كلاس مينشيند و هر سال رفوزه ميشود، داد و گفت: «ببين اكبرزاده، امروز دهم مهر روز تولد آقاي گاندي و روز جهاني بدون خشونت ميباشد؛ بيا و اين گل تقديم به تو باد و امروز بچهها را كتك نزن و اغذيههايشان را نخور و بيا تسامل و گفتمان بگردانيم.» و اكبرزاده در حالي كه داشت ساندويچي را كه از يك كلاس اولي گرفته بود گاز ميزد، گفت: «ببين خاتيجون؛ من از تو تعجب ميكنم كه بعد از چهار سال هنوز نااميد نميباشي و دست از سر كچل من برنميداري.»
بعدش ما كنجكاو گردانديم كه اين آقاي گاندي كي بوده. بنابراين كارگروه تشكيل گردانديم و سفرهاي استاني رفتيم و از باباي خود پرسيديم. و باباي ما كه خودش مهندس و خيلي وارد ميباشد به ما گفت كه آقاي گاندي اسم يك خياباني در تهران ميباشد. بعد ما گفتيم كه پس اين خيابان چه ربطي به بدون خشونت ميباشد؟ بابايمان گفت كه لابد مردمهاي آن خيابان بچهننه ميباشند و موقع رانندگي كم دعوا ميگردانند و با ماشين بغلي فرياد نمينمايند.
و فهميديم كه ما ايرانيها، با داشتن چنين خيابانهايي، از نظر بدون خشونت نيز مانند ساير زمينهها بهترين مردم دنيا ميباشيم. و همانطور كه مجريها و انديشمنگان در تلويزيون ميگويند، هيچكجاي دنيا مثل ما فرهنگ غني نميدارد و مردم همه دنيا از صبح تا شب دارند با آه و حسرت، فرهنگ قديمي و اصيل و سنتي و مغزپستهاي ما را تحسين ميگردانند.
ولي ما براي اينكه بيشتر مطمئن بگرديم كه از همه دنيا بدون خشونتتر ميباشيم، از همكلاسيهاي خود نيز نظرسنجي گردانيديم.
اول از پورساحلي كه سر كلاس همهاش جوك و تردستي و دلقكبازي ميگرداند و فاميلهايش در خارج ميباشند، پرسيديم. پورساحلي در حالي كه مگسي را گرفته بود و داشت بالهايش را ميكند، تاييد گردانيد كه ما ايرانيها اصلا خشونت نميباشيم و در خارج پر از ايدز ميباشد و آنقدر خشونت ميباشد كه روي رنگينپوستها قير داغ ميريزند و حتي پارسال يك قاتل به تنهايي در خارج چند نفر را كشته گردانيد.
بعدش از اكبرزاده پرسيديم و او هم با دلخوري تاييد گردانيد كه ما ايرانيها خيلي بدون خشونت ميباشيم و حيف كه ما آرنولد و راكي نداريم كه كمي حال بنماييم و بزنبزن بگردد. به نظر اكبرزاده ما چون مردم بيبخاري ميباشيم، حداكثرش خرسها و تولههايشان را ميكشيم، در حاليكه خيلي كارهاي بهتر هم ميتوان گردانيد. بعد اكبرزاده تعريف گردانيد كه آن كسي كه خرسها را كشته و فيلمش درآمده، قبلا هم پاي روباهي را بريده و از همان پاي بريده آنقدر او را با كمپرسور باد گردانيده كه روباهه تركيده. و يكبار هم الاغي را سوراخ و تويش را بنزين كرده و آتش زده. و اكبرزاده براي ما تعريف كرد كه اين كارها اگرچه كافي نيست و بايد زيرساختهايش بيشتر نهادينه گردد، اما براي شروع اميدواركننده ميباشد.
ما از اين انشا نتيجه ميگردانيم كه ما ديگر شورش را درآوردهايم و لازم است كمي خشونت ما زياد گردد. بنا بر اين لازم است با مردمهاي بيشتري درباره ضرورت كشتن همه مجرمان مصاحبه بگردانند.
همچنين مردمها در زمان رانندگي كمي بيشتر دعوا و بوق بگردانند و در ماشين خود چماقهاي بلندتري نگه دارند و پليس بهجاي جريمه ماشينهاي متخلف، آنها را آتش بزند. مسوولان مدرسه نيز از بچههايي مانند پورساحلي كه گربهها را دار ميزند و اكبرآبادي كه هر روز دم در مدرسه با بقيه كتككاري ميكند تشكر بگردانند. باشد كه ما از اين وضعيت گانديزدگي خلاص گردانيم.
مساله به باور ما، تنها زماني جنبه اساسي به خود ميگيرد كه پاي سياستگذاريهاي فرهنگي در ميان باشد. نظام اجتماعي ناگزير است سياستگذاري فرهنگي كند و براي اين كار ناچار است دست به قضاوت، تعميم قضاوت و سلسله مراتبي كردن بزند. اينجاست كه بيان بيپرده و دقيق مولفهها و سازوكارهاي زيباشناسانهاي كه براي قضاوت به كار رفتهاند، روشن ميشود بدون آنكه اين كار بتواند نه فرآيند قضاوت را قطعي و يكباره كند، نه به آن اجازه غيرشفاف شدن بدهد و نه آن را از فرآيندهاي عمومي نظارت دموكراتيك و انتقاد سرسختانه عليهاش معاف كند. انتخاب ما در نهايت از يك سو بين ايدئولوژيك انديشيدن در قالبهاي هژمونيك و ضدهژمونيك و از سوي ديگر و پيچيده انديشيدن در عين بهرهبرداري از ايدئولوژيها با روشن كردن و تعريف، تبيين و تحليل دايم داوريهايمان است. اين امر به هيچ رو، نميتواند و نبايد هيچ فرد و گروهي را «ناگزير» به انتخابهاي زيباشناسانه اجباري (جز در حدودي كه بايد به تعريف و تبيين مفهوم «خشونت» داد و ابعادي كه بايد اجتماعي شدن را در آن تعريف كرد) براي ديگران كند، اما وظيفه و رسالت تحليلگران اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي را نيز در اين زمينه، زير لواگونهاي «پسامدرنيسم ساختشكنانه» كاهش نميدهد.