نبوغ يك رام كننده
ناهيد طباطبايي
با وجودي كه اهل خانه ما عاشق تكنولوژي جديد هستند، من اصلا رابطه خوبي با آن نداشتم. سرعت پيشرفت همه چيز بيشتر از آن بود كه بتوانم با آن اخت شوم. براي همين يك موبايل داشتم كه فقط با آن شماره ميگرفتم و يك ضبط صوت معمولي كه با آن موسيقي گوش ميدادم، بقيه چيزها مال بقيه بود. كامپيوتر كه آمد، حسابي دلخور شدم. نميتوانستم با آن ارتباط برقرار كنم، حوصلهاش را نداشتم. تا اينكه مجبور شدم توي اداره با كامپيوتر كار كنم. مصيبتي بود. انگار فهميده بود كه دوستش ندارم. با من لج ميكرد، يك دفعه نوشتههايم را غيب ميكرد، جملهها را قروقاطي ميكرد. براي خودش از دو طرف صفحه فاصله ميگرفت و اطلاعاتي را كه بهش ميدادم جابهجا ميكرد.
فكر ميكردم كامپيوتر يك جور حيوان خانگي است كه اگر بفهمد دوستش ندارند، گاز ميگيرد. تا اينكه يك روز صاحب يك موبايل آيفون شدم، هديه بود. كمي نگاهش كردم و بعد غر زدم كه چرا اين كار را كردهاند. براي من همان گوشي كه دارم كافي است. راستش ميترسيدم ازش سر درنياورم. دلم نميخواست هي پسرم را صدا كنم و او با يك اشاره همه چيز را روبراه كند و بعد من يادم برود كه چي به چي بوده. تا اينكه گوشي شكست و مجبور شدم از آيفون استفاده كنم. خيلي راحت بود. با يك كمي حوصله همهاش را ياد گرفتم. حالا دايم عكس ميگيرم، صدا ضبط ميكنم، يادداشت مينويسم و پيامك ميفرستم.
اين يكي را دوست داشتم. بعد لپتاپ اپل گيرم آمد، اين يكي گاز كه نميگرفت، هيچي، دلبري هم ميكرد. تكنولوژي جديد خيلي مهربان شده بود، ديگر حالا بدون لپتاپ دستم به كار نميرود، تازه جان ميدهد براي ترجمه كردن و بعد هم اين آخري، آي پد، ديگر معركه است. حالا ما ديگر همه اپلي هستيم و خانه پر از حيوانهاي دستآموز مهربان است. و همه اينها به خاطر نبوغ يك رامكننده است. استيو جابز، رامكننده دنياي مجازي، مطمئنم اگر ميماند تا چند سال ديگر دنياي مجازي را زير و رو ميكرد، چون آدمهاي بزرگ در دهه ششم عمر خود كارهاي مهمي كردهاند. حيف بود به اين زودي مرگ، نبوغ را رام كند. اي كاش مرگ به نوابغ فرصت بيشتري ميداد!