هوشنگ طالع
جوابیه ای به گفت و گوی روزنامه بهار با هاشم آقاجاری
پان ایرانیسم، یک واقعیت تاریخی است
پانایرانیسم یا وحدت همه سرزمینهای ایرانینشین و همه مردمان ایرانیتبار، واقعیتی است عینی که در درازای تاریخ چندهزارساله ایران، وجود و حضور سیال داشته است. در سرتاسر تاریخ ایران، این وحدت یعنی یگانگی سرزمینی و مردمی این مرزوبوم، تنها وسیله یورش نظامی، شکست، اشغال و تحمیل قراردادهای جدایی، برای دورهای (کوتاه یا دراز) از هم گسیخته است؛
اما پس از گذشت چنددهه و حتی چندسده دوباره بخشهای تجزیهشده بههمپیوسته و به «پانایرانیسم» عینیت بخشیدهاند.
روزنامه بهار (11/2/1392) رویه نخست به نقل از آقای هاشم آقاجری، نوشته بود: پانایرانیسم افسانه است، نه واقعیت. البته این برداشت از سوی کسی که عنوان استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس را یدک میکشد، بسیار شگفتیآور است؛ جدا از این مسئله که ایشان نیز شاید تنها به این دلیل که در زمره «خودی»ها هستند و با موفقیت در آزمون «کفنی» بر کرسی دانشگاهی تکیه زدهاند.
- از سوی دیگر، خواندن گفتوگو با آقای هاشم آقاجری، خواننده آگاه و پرحوصله را به این نتیجه میرساند که مقصود روزنامه بهار از این مصاحبه دستيابی به سرخط «پانایرانیسم افسانه است، نه واقعیت» بوده است که آن هم بهگونهای ناشیانه و بدون پیوند مناسب با سطور پیشین از سوی مصاحبهشونده اعلام شده است.از سوی دیگر برای اینکه گردانندگان روزنامه بهار، خوانندگان خود را بهتر مغزشویی کنند، عکسی از ایشان در یک مسجد و در حالی که دستها را به آسمان بلند کرده و چشمها را بستهاند، به چاپرسانیدهاند: قیافهای نورانی و روحانی که احتمال همهچیز به صاحب عکس میتوان داد، جز گفتن سخن برخلاف واقع، آن هم در مکان مقدس. در حالی که به گفته حافظ:واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند/چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.از سوی دیگر با خواندن مطلب آقای هاشم آقاجری، به این نتیجه میرسیم که برداشت، آگاهی و دانش ایشان از مقوله ملت و دانش ناسیونالیسم (ملیگرایی یا ملتگرایی) برگرفته از برداشت، آگاهی و دانش غربیهاست. برای اینکه گفتار به درازا نکشد، از گفتههای ایشان درباره مقوله ملت و ناسیونالیسم صرفنظر میکنم؛ گرچه مباحثی است اساسی و بنیادی. در اینجا تنها به این گفته بسنده میکنم که با برداشت، آگاهی و دانش غربیان از مقوله ملت که مبحث تازهای است و دو سده بیشتر از عمر آن نمیگذرد، نمیتوان به مقوله ملت در ایران با عمر چندینهزارساله آن دست یافت.آقای هاشم آقاجری بدون آگاهی راستین به مقوله ملت و در نتیجه بدون داشتن شناخت کافی از ناسیونالیسم ایرانی یا «پانایرانیسم» کوشیده است تنها برپایه حدس و گمان، بهگونهای میان پانایرانیسم و مسئله نژادی ارتباط برقرار کند و در این فرآیند اینگونه نتیجهگیری میکند:«تاریخ ما بیشتر با تضاد مذهبی، سیاسی و اقتصادی قابل توجیه است تا تضاد نژادی. اساس ایدئولوژیهای پانایرانیستی در ایران که در دورههایی بسیار اوج میگرفت، افسانه است، نه واقعیت تاریخ. تاریخ به نفع اینها گواهی نمیدهد...»آقای هاشم آقاجری، بدون اشاره به این که «این افسانه و نه واقعیت» در چه دورههایی بسیار اوج گرفت و چرا و چگونه یک «افسانه» و «نه واقعیت» میتواند در دورههایی در میان ملت ایران اوج بگیرد، با جملهای گنگ، غیرعلمی و نامفهوم حکم صادر میکنند که «تاریخ به نفع اینها گواهی نمیدهد»؟!راستی مقصود آقای استاد تاریخ، کدام «تاریخ» است؛ تاریخی که ایشان در دانشگاه تربیت مدرس درس میدهند و «خودی»های مبتدی یا به اصطلاح «مدرسان» آینده باید برای گرفتن «نمره» و رسیدن به کرسیهای نانوآبدار دانشگاهی با تعطیلات بسیار و عنوان پرطمطراق، «تاریخ» ساختهوپرداخته ذهن ایشان را چشموگوشبسته مورد پذیرش و تایید قرار دهند؟! در حالیکه پان ایرانیسم برخلاف مکتبهای فکری دیگر که دارای پیشوند «پان» هستند، یک مکتب عینی (ابژکتیو) است که واقعیت تاریخی دارد. در حالی که مکتبهایی مانند پانعربیسم، پانترکیسم، پانژرمنیسم، پاناسلاویسم و... مفاهیمی ذهنی (سوبژکتیو) هستند، یعنی تنها بیان آرزوها و خواستهها هستند یا به گفته دیگر، گونهای از خواست بر پایی آرمانشهر هستند. چیزی که در جهان واقع وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است.پانایرانیسم یا وحدت همه سرزمینهای ایرانینشین و همه مردمان ایرانیتبار، واقعیتی است عینی که در درازای تاریخ چندهزارساله ایران، وجود و حضور سیال داشته است.در سرتاسر تاریخ ایران، این وحدت یعنی یگانگی سرزمینی و مردمی این مرزوبوم، تنها وسیله یورش نظامی، شکست، اشغال و تحمیل قراردادهای جدایی، برای دورهای (کوتاه یا دراز) از هم گسیخته است؛ اما پس از گذشت چنددهه و حتی چندسده دوباره بخشهای تجزیهشده بههمپیوسته و به «پانایرانیسم» عینیت بخشیدهاند.از گاه باستان تا به امروز، چندینبار این یگانگی و همبستگی در اثر یورش بیگانگان گسسته شده است و دوباره، پیوندها بر پا گشتهاند (دراین جا برای جلوگیری از درازشدن مطلب از دوران کهن چشمپوشی میشود).در اثر یورش اسکندر گجستگ، شاهنشاهی هخامنشیان که تجلی پانایرانیسم یا یگانگی سرزمینی و مردم ایرانزمین بود، از هم گسیخت؛ اما دیری نپایید که اشکانیان وحدت یا پانایرانیسم را دوباره بازسازی کردند و زندگی یگانه ملت ایران در دوران شاهنشاهی اشکانی و سپس ساسانی، نزدیک به یکهزار سال پایید و بر اثر یورش تازیان فرو ریخت.بار دیگر پس از گذشت 850سال، اسماعیل 13ساله توانست وحدت ایرانزمین را بازسازی کند و سرزمینهای ایرانینشین و مردمان ایرانیتبار را بار دیگر در یک مجموعه قرار دهد. بدینسان با پایاندادن به دوران تجزیه تحمیلشده در اثر یورش تازیان و سپس مغولان و تیمور، به «پانایرانیسم» عینیت بخشد.بدینسان میبینیم که پانایرانیسم دارای یک حیات تاریخی چندهزارساله است و هرگاه بر اثر یورش دشمنان از هم گسیخته است، دوباره فرزندان این مرزوبوم آن را بازسازی کردهاند. حتی اگر این دوران بازسازی یگانگی و وحدت، 850سال به درازا کشیده باشد.در آغاز سده نوزدهم میلادی (سده دوازدهم خورشیدی) سرزمین یگانه ایرانیان از سوی روسیان و انگلیسیان تجزیه شد و در این فراگشت قراردادهای بسیاری بر ملت ایران تحمیل شد. این قراردادها عبارتند از:1- قرارداد گلستان (1192 خ / 1813 م) جدایی بخش بزرگ قفقاز2 - قرارداد ترکمانچای (1206 خ / 1828 م) جدایی دیگر بخشهای قفقاز3 - قرارداد پاریس (1236 خ / 1857 م) جدایی افغانستان از ایران4 - حکمیت گلداسمید (1250 خ / 1871 م) جدایی بخشهایی از مکران و بلوچستان5 - حکمیت گلداسمید (1252 خ / 1873 م) جدایی بخشهایی از سیستان6 - قرارداد آخال (1260 خ / 1881 م) تجزیه سرزمینهای خوارزم و فرارود7 - برپایه عهدنامه دوم ارزروم (1226 خ / 1874 م) تجزیه ولایت سلیمانیه8 - برپایه مقاولهنامه تهران (1290 خ / 1911 م) تجزیه ولایت خانقین9 - تجزیه آگری (آرارات) کوچک (1311 خ / 1932 م)10 - تجزیه قریه فیروزه (1333 خ / 1954 م)11 - تجزیه بحرین (1349 خ / 1970 م)از سوی دیگر، پانایرانیسم عبارت است از پیشران تاریخ این سرزمین كه فلسفه تاریخ ملت ایران یا بهگفتار دیگر، حرکت گوهری (جوهری) آن به شمار میرود.کوتاهسخن آنکه پانایرانیسم، حکم محتوم مکتب ناسیونالیسم ایران است. پانایرانیسم، در دوران یگانگی و وحدت، معطوف به نگهداری آن (حفظ تمامیت ارضی) و در دوران تجزیه، معطوف به ایجاد وحدت (در شکلهای گوناگون) است.در دوران تجزیه اخیر نیز تلاشهای بسیاری برای رسیدن به وحدت انجام گرفته است که سرخطوار به این موارد میتوان اشاره کرد:- خواست مردم نخجوان برای پیوستن به میهن- خواست مردم اران (جمهوری آذربایجان) برای ایجاد فدراسیون با ایران- درخواست مردم سرخس برای بازگشت دوباره- خواست مردم فرارود برای پیوند با ایران و گسیل نماینده به انجمن صلح ورسای- دادخواست ایران به انجمن آشتی ورسای برای بازگرداندن سرزمینهایی که از سوی دو امپراتوری ساقط شده روسیه تزاری و عثمانی از ایران جدا شدند- بنیانگذاری مکتب پانایرانیسم- تشکیل اتحادیه سه کشور فارسیزبان ایران- افغانستان- تاجیکستان- تشکیل اتحادیه نوروز و...کوتاهسخن آنکه پانایرانیسم، حکم محتوم مکتب ناسیونالیسم ایران است. پانایرانیسم در دوران یگانگی و وحدت، معطوف به ایجاد وحدت (در شکلهای گوناگون) است. از سوی دیگر پانایرانیسم یک اندیشه فرادینی و فرانژادی است.آقای هاشم آقاجری در گفتوگو با روزنامه بهار، به مورد بازسازی وحدت ایران (پانایرانیسم و نیز تجزیه سرزمینهای ایرانی)، آشکارا اشاره میکند؛ اما به جای نتیجهگیری درست از گفتههای خود، دانسته یا ندانسته، به بیراهه یا به گفته بهتر «کژراهه» میرود. ایشان اشاره میکند:«دولت صفوی خود محصول یک پروسه در دوره صفویه... به لحاظ عینی نیز یک دولت واحد متمرکز با مرزهای مشخص ایرانی [فلات ایران] و دیوانسالاری واحد سراسری...ما در قرن نوزدهم با تجربه جداشدن بخشهایی از کشور از پیکر ایران مواجه بودهایم.فراموش نکنیم کشوری که الان به نام افغانستان شناخته میشود، در دوره صفوی و افشاری [و قاجاریه] بخشی از جامعه ایرانی محسوب میشده است. تاجیکها، ارامنه، آذریها[ی جمهوری] آذربایجان تا پیش از حملات روسیه تزاری به ایران و قراردادهای گلستان و ترکمنچای، بخشی از جامعه ایرانی بودند. اراده همزیستی مشترک [پانایرانیسم] بسیار مهم است؛ ارادهای که این خانواده بزرگ را همبسته و پیوسته نگاه دارد...»
روزنامه بهار