به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۳

اميد به بازگشت بانوي غزل با صلابت هميشگي‌اش به خانه

دلم گرفته ‌‌اي دوست 

 چند روزي است «سيمين بهبهاني» كه بي‌ترديد يكي از بزرگ‌ترين شاعران روزگار ما است، در بستر بيماري است. بيماري‌اي كه زبان تواناي او را از تكلم باز داشته است.
آنهايي كه با خانم بهبهاني نشست و برخاست داشته‌اند، مي‌دانند كه او چقدر فصيح و شيرين و در عين حال بي‌تكلف سخن مي‌گويد.
شيوه سخن گفتن او در شعرهايش هم مشهود است:
«سيمين، نهار چه داري؟/ - بنشين كه ماحضري هست/ همراه نان و پنيرم/ انگور مختصري هست... »

باري، در اين چند روز، با آنكه از در و ديوار منطقه بلازده ما خبرهاي هولناك مي‌بارد، خبر بيماري او دهان به دهان مي‌چرخد. تلفن‌ها دم به ساعت و دقيقه به دقيقه به صدا در مي‌آيند: «از خانم بهبهاني چه خبر ؟... از سيمين خانم خبر داري ؟... حالشون چطوره ؟... »



مردم نگران اويند. نگران شاعر بزرگ وطن شان. شاعري كه عجز و لابه در مرامش نيست. هر جا كه خرابي و خرابه‌يي در كار بود مي‌گفت: «باكي نيست. آستين بالا مي‌زنيم و دوباره مي‌سازيمش.» شاعري كه در زمانه آوار يأس و نوميدي به وطنش دلداري مي‌داد كه: «... دوباره مي‌سازمت وطن/ اگرچه با خشت جان خويش/ ستون به سقف تو مي‌زنم/ اگرچه با استخوان خويش... »


مردم به خوبي دريافته‌اند كه او در گفته و ادعايش صادق و صميمي است و از بذل جان خويش براي آباداني وطنش مضايقه ندارد. براي همين است كه دوستش دارند و دلنگران اويند.

در شعر فارسي شاعراني كه شعر اجتماعي گفته‌اند كم نيستند. در بين اين شاعران به گمان من، سيمين يكي از برجسته‌ترين‌ها و موفق‌ترين‌هاست. كليات اشعارش و تاريخي كه زير شعرها هست نشان مي‌دهد كه او همواره نبض جامعه را در دست داشته و مهم‌تر اينكه او به جامعه و پيرامون خود، از درون نگريسته، نه از بيرون.

سيمين يكي از خوشبخت‌ترين شاعران روزگار ما است. شاعري كه پاداش يك عمر زندگي شاعرانه‌اش را از دست مردم وطنش دريافت كرد. در مجامع بين‌المللي خوش درخشيد و براي شعر و زبان فارسي افتخار آفريد. فرزنداني شايسته و فرهيخته تربيت كرد و با ابداع شيوه‌يي نو در غزل فارسي نام خويش را در تاريخ ادبيات اين سرزمين جاودانه كرد. آرزو مي‌كنم سيمين عزيز با همان صلابت هميشگي بار ديگر به خانه برگردد. من به ايشان زنگ بزنم، به ديدارش بروم، كمي درددل كنم و به او بگويم: «دلم گرفته ‌اي دوست/ هواي گريه با من... ».

حافظ موسوي