به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۴

عشقِ افراطی

مسعود عطائی
عشقِ افراطی
مادر!    بیا   ببین پسرت در دیار غرب
از دست سرنوشت ِ سیاهش چه می کشد
از عشق پاک و بی حدِ   تو وقت کودکی
درمانده،مانده،خسته، براهش چه می کشد

 بی وصف و مرز بودعشق تو امّا نگفتی ام''
صدها خطر نهان  به کمینم  نشسته است
هرگز مکن شتاب در این سنگلاخ عمر
آنجا رسی که راهِ پس و پیش بسته است ''

مادر ! نگفتی ام ''  پسرم پیر می شوی
افسرده خاطر از همه ی ناتوانی ات
هیچت دگر بجای نمانَد در این جهان
جز      کوله بار  خاطره های جوانیت ''

از مرگ و نیستی تو نگفتی سخن به من
یا اینکه    زندگانی ِ ما جاودانه نیست
نشنیدم هرگز از تو   ز   بیماری و بلا
نشنیدم هرگز از تو، وفا در زمانه نیست

با اینهمه    محبت افراطی ات     بدان
یکرنگ و بی ریا چو تو در این جهان نبود
خورشید ِ روح و نور  تو شد   رهنمای من
با من  کسی در این دیار چو تو مهربان نبود .

مسعود عطائی
۲۰ ژانویه ۲۰۱۵