شادروان هدی صابر
مصدق؛ الگوی توسعه ملی
حاج محمد حسین راسخ افشار: ارسی و گیوه فروش، در ۲۵ مرداد
سال ۳۲ به
عنوان نماینده اصناف بعد از دکتر فاطمی نطق میکند.
این
نکته بسیار مهم است که اگر همان طور که آقای میثمی اشاره کردند رأی چهار مرجع پشت
دکتر مصدق و نهضت وی آمد در واقع کار تشکیلاتی آن را آقای محمد حسین راسخ افشار
کرده بود.
یعنی این طور نبوده که یکی در خانه آقا را بزند و آقا تأیید کند.
این
طور نیست. ملالتها کشیده شده، خاکِ کارها خورده شده است. این کارها رو چه کسی
کرده و در آن دوران خاکش را خورده است؟
نوشتار زیر متن پیاده شده سخنان هدی صابر در میزگرد «نفت
و توسعه سیاسی» در سمینار «ضرباهنگ صدسال نفت»، در تاریخ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۸۷ در حسینیه ارشاد است.
در دوران مصدق آنچه اتفاق افتاد توسعه واسعه بود. یعنی
هم ایران توسعه پیدا کرد و هم تک تک مردم ایران. امروزه برای بررسی سطح توسعه،
شاخص آن است که انسانها توسعهیافته باشند. مصدق رهبر کاتالیزور شد و همه چی داد
و هیچی نخواست؛ رهبر بالابرنده شد و خودش زیر بار شرایط فرو رفت و در نهایت در این
مشارکت همگانی یه جشن عروسی تاریخی راه انداخت. ۲۷ ماه
و ۱۵ روز،
بسیار فراتر از این است که نفت ملی شد. همه چیز ملی شد و یک جشن عروسی سراسری تحقق
پیدا کرد.
به نام خدا
سلام بر حاضران، مردمان، نفت گران، زحمتکشان و صد
سالان. عنوان این میز گرد نفت و توسعه سیاسی است. در این چارچوب سعی میکنم بحث
خود را با عنوان “الگوی توسعه دو وجهی – مشارکتی؛ نمونه توسعه ملی” ارائه کنم.
امروز از ساعت ۱۵ دوستان
همه از تاریخ صحبت کردند. اما تحولات تاریخی فراتر از روایت، به ادراک و استخراج
نیاز دارند؛ ادراک و استخراج قانون، جوهر و الگو. از ۵ خرداد ۱۲۸۷ که چاه شماره یک مسجد سلیمان فوران زد تا به امروز
یک سده را پشت سر گذاشتهایم. طبیعتاً این یکصد سال، صد خروار ملات دارد. امروز
تلاش میکنم تا گوشهای از این ملات را برگرفته و ببینیم آیا میتوانیم بر این
ملات الگویی سوار کنیم یا خیر.
توسعه مستقل از ماهیت نظری، روندی تعقلی و تعینی است.
یعنی اگر نتواند از نظر به زمین و به کف جامعه برسد، به خودی خود ارزشی ندارد. اگر
چنین اتفاقی نیفتد و توسعه به تعین و واقعیت نرسد، تنها دارای ارزش قفسهای و
کتابخانهای خواهد داشت؛ و ایران از این نظر کم ندارد. در این همایش دوستان سازمان
برنامه تشریف دارند و از نظر ادبیات توسعه، چیزی کم نداشتیم. اما از اتفاقاتی که
در بیست و هفت ماه و پانزده روز حکومت دکتر مصدق افتاد، مانند دوران امیر کبیر و
قائم مقام، یک برگ مکتوب توسعهای وجود ندارد. در حالی که اگر این وقایع مکتوب
شوند یک ادبیات کامل توسعه هستند. در حالی که توسعه، هنر سه مرد مدار تغییر در
جامعه ایران است. اگر قرار بر آن باشد که سیر مکتوب کردن این تجارب توسعهای، طی
شده و جامعه وارد روندی تعقلی و تعینی شود، ملزومات خاص خود را نیز لازم خواهد
داشت.
از ملزومات تحقق و تعقل در ابتدا، ایده است و بعد از آن،
انسجام با ایده. در ایران ایده کم نداشتهایم. اما مهم آن است که فرد با ایدهاش
باشد و پشت ایدهاش بایستد و با ایدهاش هم آغوش و هم بستر باشد. مصدق این گونه
بود. اگر ایده افراد دیگری که صاحب ایده بودند همگانی و سراسری و ملی نشد، یک جای
کار در درون خود صاحبان ایده نقص داشته است.
از ملزومات بعدی پس از انسجام با ایده، برخورداری از
تئوری و در مرحله بعد برنامه و مهندسی و در انتها سازمان است. قاعدهای از انسان
غارنشین تا امروز تجربه شده و در دوران نهضت ملی هم تجربه شد که انسانِ مجهز، عامل
تحول و زمینهساز تغییر است. مرد مجهزی که در میانه دهه ۲۰ ایران
با یک جامهدانِ پروپیمان ظاهرشد، یک ایده داشت و دو تئوری. ایدهای که با آن
بهانسجام رسیده بود. (شاید لازم به توضیح باشد که مراد از انسجام، تلاقی تارو پود
است. اما زمانی این انسجام مانند تور ماهیگیری است که خیلی از چیزها از آن میگذرند
و زمانی این انسجام مانند ماهوت انگلیسی است که اگر با صد قیچی هم به جانش بیافتیم
تارو پودها از هم دا نمیشوند.) انسجام دکتر مصدق بر سر ایده ملی کردن نفت و دو
تئوری که داشت انسجامی از جنس ماهوت بود.
دکتر مصدق با ایدهاش انسجام ویژه داشت و برای دو تئوری
خود، برنامه. دو واقع برای ایدهای که حمل میکرد، هندسه تحقق داشت و نهایتا سه
سازمان. در واقع محتویات این جامهدان، ایده مدیریت ملی بر هم مصالح و منابع ملی
به همراه تئوری موازنه منفی و تشکیل جبهه. در ادامه این دو تئوری برنامه دو وجهیِ
توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی را در نظر داشت که برای عملیاتی کردن این برنامه،
هندسه دو وجهی خاصی را ارائه کرد. بدین ترتیب که در اقتصاد، اقتصاد بدون نفت و در
سیاست، توسعه سیاسی. علاوه بر اینها سه سازمان مرحلهای هم داشت. در ابتدا
فراکسیون، در مرحله دوم جبهه و در مرحله سوم دولت.
با این توضیحات یک مقدار این جامهدان را به هم بزنیم،
ببینیم به چه چیزی میرسیم.
ایده مدیریت ملی بر مصالح و منابع، یک ایده کاملا
مشارکتی بود. اول بار بود که در دوران مدرن، در ایران دولت ملی تشکیل میشد. (قبل
از آن را نه من خیلی اطلاع دارم و نه اطلاعات تاریخی داریم). دولت ملی تشکیل شد تا
ایده مدیریت ملی بر مصالح و منابع را سر کار آورد. یعنی جان مایه تئوریک تشکیل
دولت ملی حاکم شدن مدیریت ملی بر مصالح و منابع ملی بود. این در حالی است که اغلب
تنها و تنها به نفت نتوجه یشود. در حالی که اتفاقی که در آن ۲۷ ماه
افتاد، بسیاری از موارد ملی شدند. این ملی شدنها نیز امکانپذیر نبود مگر با
مشارکت. علاوه بر این هر دو تئوری وی (هم موازنه منفی هم جبهه) کاملا ماهیت
مشارکتی داشتند.
در دورانی دکتر مصدق تئوری موازنه منفی را مطرح کرد که
که دوران موازنه مثبت بود. نحلهها و ایدئولوژیهای مختلف، موازنه مثبت را پیگیری
میکردند. وقتی قوام در میانه دهه ۲۰ دولت
تشکیل داد، موازنه مثبت را تعقیب میکرد. رزم آرا نیز موافق موازنه مثبت بود و
همچنین حزب توده. دکتر مصدق در این دوران موازنه منفی را مطرح کرد. اما مسأله مهم
آن است که موازنه منفی چگونه میتوانست تحقق پیدا کند در شرایطی که نمیخواهی به
هیچ یک از دو قطب بزرگ دنیا تکیه کنی و خود نیز در داخل تشکیلات سترگ نداری، تنها
تشکیلات در دسترس نیز فقط یک جبه نصفه و نیمه است که تازه درست شده است. در این
شرایط است که مجبوری نقطه اتکا خود را به داخل طبقات و بر صنوف، نیروها و طیفها
متقل کنی. این اتفاق در مورد تئوری موازنه منفی دکتر مصدق افتاد.
تئوری دوم نیز جنبه مشارکتی داشت. تجربه تاریخی دکتر
مصدق این بود که ایران کشور دستهای مرموز است و این دستهای مرموز، احزاب، افراد
و مردم را یا میزنند و یا میخرند. پس چه به که ما چتری جمعی تهیه کنیم که احزاب
و اصناف زیر آن بتوانند مشترکا با حدافل هزینه فعالیت ملی کنند. این طور نبود که
جبهه ملی خود به خودی شکل بگیرد. بلکه با یک فراخوان و یک تئوری تاریخی که محصول
تجربه شخص مصدق بود، این جبهه شکل گرفت.
دکتر مصدق با ایده و تئوری خود هم ذاتی داشت. چرا که
سیری را از مشروطه تا نهضت ملی طی کرده بود، تجارب سیاسی داشت و در درون احزاب بعد
از صدر مشروطه فعالیت کرده بود. علاوه بر این یک عنصر اداری و دیوانی و بوروکرات
بود و همچنین یک عنصر مالی. در کنار این همه جانمایه مرگآور حکومت رضا شاه را هم
خوب لمس کرده بود. بر این اساس از این لمس و تجربه به لزوم مشارکت رسید. لذا وقتی
به الزام مشارکت رسید، پای این امر آرام آرام جان داد. در حالی که در ایران معمولا
کمتر کسی به ایدهاش تعهد داشته و با تمام یال و کوپال پشت ایده خود بایستد.
معمولا اغلب ایدهها در سطح آرمان و شعار باقی میمانند.
مصدق از ۱۳۲۳ تا ۱۳۳۲ سه بار دست به سازماندهی متناسب دوره زد که هر سه
سازماندهی، مشارکتی بود. در درون پارلمان هفت، هشت نفر را دستچین و گرد هم آورد و
فراکسیونی درست شد. این فراکسیون سازمان مرحله اول بود که کاملا مشارکتی بود. در
مرحله دوم، جبهه درست کرد. جبهه ملی متشکل از احزاب و افراد ایرانخواه و در نهایت
دولت. یعنی این سه مرحله مشارکت، هم به قاعده بود و متناسب با دوره تاریخی. لذا
مردی که از او صحبت میکنیم، یک تجهیز اولیه داشت، یک جل و جهاز اولیه داشت که از
مشروطه تا دوران نهضت ملی فراهم کرده بود. مثل مادرانی که خرید میککند، یک بار ۶ عدد
استکان میخرند، بعد ۴ عدد
لیوان، … و در پستو میگذارند تا وقتی دخترها میخواهند شوهر کنند دیگر زار نمیزنند
چرا که جل و جهاز دارند و میتوانند هفت طبق بار کنند. مصدق جل و جهازش این گونه
به دست آمد. رهبری نبود که بعد از به قدرت رسیدت تازه شروع کند به فکر درباره این
که میخواهیم چه کار کنیم. ۳۵ سال
بضاعتش را جمع کرده بود. به بیان دیگر وی هم جهاز اول داشت و هم جهازی که ضمن کار
فراهم کرده بود. این خصلت پروردگار است؛ یک خلق اول و یک خلق جاری دارد. امروزه
وقتی میگویند خداگونه خیلی لوس شده است. اما واقعا خداگونه است. مصدق نه عمامه
سرش بود و نه ایدئولوژیک بود و نه ادعای مذهب داشت و نه یک عبای کاذب داشت. یک فرد
کاملا ایرانی با اتکا به سنن مذهبی و الهام درون. غیر ممکن است فردی جامعهای را
تغییر بدهد اما الهام درون نداشته باشد.
دکتر محمد مصدق
اما در مورد هندسه تحقق دو وجهی، یک وجه اقتصاد بدون نفت
مشارکتی است و یک وجه آن چیدمان سیاسی – اجتماعیِ مشارکتی است. اقتصاد بدون نفت وی
نیز کاملا یک اقتصاد مشارکتی است. این اقتصاد چهار عنصر داشت: بودجه بدون نفت،
جنبش صادرات، معاملات پایاپای و نهادسازی مردمی.
بودجه بدون نفت: وقتی در یک اقتصاد، یکی از منابع درآمدی از دست میرود،
باید مابهازاسازی شود. در حکومت دکتر مصدق این مابهازاسازی کاملا مشارکتی بود.
یک وجه این امر دولت کم خرج و کم هزینه فعال بود. سیر طی شده توسط مصدق بر عکس
دولتهای دیگر (مانند دوره سازندگی) بود. دولت ترکهای و لاغر بود و در حقیقت
بیشتر خود دولت زیر بار فشار رفت. البته بخشی از تحمل فشار را نیز به جامعه سپرد.
چرا که برای تأمین بخشی از کاهش درآمد اقدام به نشر اوراق قرضه کرد که خود امری
کاملا مشارکتی است.
جنبش صادرات نیز دومین وجه فرایند مابهازاسازی بود که
بر اساس سعی همگانی تولیدکنندکان و بازرگانان سازماندهی شد. نظام بانکی حامی (سه
بانک نو تاسیس) نیز در این سعی همگانی مشارکت داشتند. این سعی همگانی بود که
توانست رشد ۴۱ درصدی صادرات از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ که
بیشترین میزان رشد صادرات است را رقم بزنند. در این دوران، جنبش صادرات لیستی دارد
که برخی از اقلام آن در مخیله نمیگنجد مانند پوست انار، پوست گردو، فضله سگ و آهن
قراضه، کاغذ پاره (حال نیز هر محققی میتواند به اداره گمرک مراجعه و این اطلاعات
را در اختیار داشته باشد) این فهرست محصول جنبش است. زمانی آقای هاشمی در یکی از
نمازهای جمعه در سال ۶۲ گفت
که در دوران مصدق بعضیها میرفتند در خرابهها فضله سگ جمع میکردند. اما بعد
کاشف به عمل آمد که این فضله سگ صادر میشود تا در به عنوان یکی از مواد اولیه
داروسازی در اروپا استفاده شود.
معامله پایاپای نیز دیگر وجه فرایند مابهازاسازی بود.
این دسته از معاملات پشتوانه تولید داخلی بود. در این دوران اقلام اصلی کشاورزی
رشد میکنند. اینجا حوصله جدولخوانی و رقمخوانی نیست. وگرنه میتوان این ادعا را
با ارائه عدد و رقم نشان داد. علاوه بر محصولات کشاورزی، تعداد شرکتهای صنعتی و
تعداد کارگاههای کوچک و متوسط و حتی بزرگ، در این دوران جهش دارند. منظور آن است
که در این دوران تولید زیر پلهای افزایش داشته و آچار به دست نیز در این فرایند
مشارکت داشته است. البته باید متذکر شد که شخص دکتر مصدق نیز تمام مساعی خود را به
کار برد تا کارخانهها و مؤسسات تولیدیای که قبلا تعطیل شده بودند، بازگشایی شوند.
در کنار این همه، نهادسازیهای مردمی هم در سه سطح صورت
گرفت؛ سازمانهای تأمینی و حامی و نظام بانکی نو تاسیسِ پشتیبان و بالاخره چیدمان
اجتماعی – سیاسیِ مشارکتی.
در این چیدمان ایدههای توسعه سیاسی در عمل و به دفعات
متعدد شعاع پیدا میکند. یک وجه این شعاع در این چیدمان، احزاب و اصناف، مطبوعات،
کلوپها و پاتوقها هستند که دو مورد آخری کمتر محل توجه بودهاند. در دوران نهضت
ملی هشتاد حزب ثبت شده فعال بودند. نه این که فقط نامی در ادارهای ثبت شده باشد و
هیچ بروز خارجی نداشته باشد بلکه این ۸۰ حزب
دارای شناسنامه، اساسنامه، و چارت تشکیلاتی و دبیر و رئیس بودند. با این همه باید
گفت که در آن دوره هر صنف یک منزلگاه بوده است. اگر روزنامههای بیست و هفت ماه و
پانزده روز را مرور کنید متوجه میشوید که صنف کیسهکش که در جامعه ما یک صنف
کاملا فرودست است، انتخابات برگزار کرده و دارای منزلگاه حزبی بوده و گام برداشته
تا با احزاب و صنوف مشابه وحدت کرده تا در نهایت اتحادیه تشکیل بدهند. یعنی در این
دوران مشارکت کیسهکش هم جلب شده است. کلوپها و پاتوقها هم دیگر وجه مشارکت
هستند. بسیاری از کلاسهای آموزشی تئاتر، سینما و موسیقی در این دوران تشکیل میشوند.
تعداد آموزشگاههای فرهنگی و هنری که در ۲۷ ماه
و ۱۵ روز
تشکیل شده قابل مقایسه با کل دهه ۲۰ و
دهه ۳۰ نیست.
این موارد یک وجه چیدمان است. اما چیدمان اجتماعی – سیاسی دوره دارای وجهی کلاسیک
نیز است؛ احزاب، اصناف و مطبوعات.
اما دکتر مصدق چیدمانی را خود شکل دارد؛ بیمه کارگران.
برای اول بار سازمان بیمههای کارگری در این دوره شکل پیدا کرد. همچنین شورای ده و
دهستان. مصدق به جای این که شورای شهر تشکیل دهد، شورای ده و دهستان را راهاندازی
کرد. تا روز کودتا، ۲۳ هزار
و ششصد و اندی شورای ده و دهستان با دستور کار مشخص شکل گرفته بودند. علاوه بر این
اداره صندوق تعاون و عمران روستا که وظیفهاش ساختن غسالخانه و راه و گورستان و
آبریزگاه برای روستا بود نیز به شورا محول شد. یعنی شورا یک چیز انتزاعی به اصطلاح
که بنشینید و با هم گپ بزنند نبود. بحث میکردند و بحث منجر به یک اتفاق عینی میشد.
این فرایند کاملا مشارکتی است. البته نباید کاهش فشار نظام اربابی با القای بهره
مالکانه را از یاد برد. همچنین عطف توجه به فرهنگیان، تشکیل کانون وکلا، استقلال
دانشجویان، ایجاد اتاق بازرگانی، … نیز از دیگر وجوه مشارکت در دوره است. به طوری
که هر صنفی و طبقهای صاحب منزلگاه شد و کسی آلاخون والاخون و بیخانمان نماند.
ادامه این چیدمان بسیار مهم است. چرا که این چیدمان
اجتماعی – سیاسی یک وجه کلاسیک داشت شامل فراکسیون، جبهه و دولت. اما به ابزار غیر
کلاسیک مصدق که چفت اجتماعی وی بودند کمتر کسی توجه کرده است. چفت اجتماعی مصدق
متشکل بود از شاخصهای صنوف، معتمدین اجتماعی، سفرهداران، حلقه-وصلهای قومی و
مذهبی، اصحاب مطبوعات، طیف استادان دانشگاه، طیف فنسالاران و دیوان سالاران. یعنی
مصدق از یک قصاب عامی (مرحوم عبدالله کرمی) تا مرحوم دکتر صدیقی، از شمشیری که
ابتدا در قهوهخانه پای برهنه چای توزیع میکرد تا مرحوم اللهیارخان صالح را
همراه داشت. این تنوع طیف را هیچ رهبری در ایران نداشته که این طور با کف جامعه از
یک طرف و با سقف جامعه هم از طرف دیگر ارتباط داشته باشد. سرشاخههای این چفت
اجتماعی عبارت بودند از: حاج احمد توانگر، کامیوندار و اهل زورخانه، امنیتبخش
مرحوم فاطمی در دوران اختفا و همکار نهضت مقاومت ملی. غلامحسین اتفاق فرشفروش،
لباسچیهای سریدوز، عالینسب، وسایل نفتسوز، سید حسن زعیم تاجر و گلفروش، حاج
حبیب توتونچیان کشاورز شهریاری، حاج حسن قاسمیه عضو شورای عالی اصناف، … این عده
افراد شاخص صنوف بودند. چرا در سال ۸۴ تا ۸۸ نیروها ۵/۱ سال وقت صرف تشکیل جبهه کردند اما در آن ۵/۱ سال فقط یک اساسنامه ناقص بیرون درآمد و خود جبهه
نیز تحقق پیدا نکرد؟ جبهه ملی اول را فقط ژورنالیستها و روشنفکران و ۱۹ نفری
که جلوی دربار رفتند و به دعوت مصدق تشکیل ندادند. این جبهه را پای کارها تشکیل
دادند.
دکتر محمد مصدق
[در ادامه
سرشاخههای چفت اجتماعی مصدق] معتمدین اجتماعی: ابراهیم کریمآبادی، سازمانده زیر
سرچشمه و مؤثر در تحصن مصدق و سرصنف قهوهچیهای ایران، خانواده به وی میسپردند و
دهها و شاید صدها وصیتنامه به وی سپرده شده بود تا به وصیت وصی عمل کند. وقتی
ابراهیم کریمآبادی فوت میکند برای شام غریبانش ۲۵۰ چراغ زنبوری وسط میآید. برای کدام روشنفکر این
اتفاق میافتد. در تشیع جناز وی حدود ۱۰ هزار
نفر شرکت کرده بودند.
شخص بعدی حاج محمد حسین راسخ افشار: ارسی و گیوه فروش، در ۲۵ مرداد
سال ۳۲ به
عنوان نماینده اصناف بعد از دکتر فاطمی نطق میکند و نماینده جامعه اصناف. این
نکته بسیار مهم است که اگر همان طور که آقای میثمی اشاره کردند رأی چهار مرجع پشت
دکتر مصدق و نهضت وی آمد در واقع کار تشکیلاتی آن را آقای محمد حسین راسخ افشار
کرده بود. یعنی این طور نبوده که یکی در خانه آقا را بزند و آقا تأیید کند. این
طور نیست. ملالتها کشیده شده، خاکِ کارها خورده شده است. این کارها رو چه کسی
کرده و در آن دوران خاکش را خورده است؟
نفر بعدی شمشیری: ابتدا پا برهنه قهوه خانه که بعد تبدیل به کبابی و کبابی
تبدیل به چلوکبابی میشود. برخورد مصدق با وی این گونه بود که تو کبابی داری،
پاتوق داری و ملیون دور تو جمع هستند. برو در یک مغازه بزرگتر؛ رزقت افزونتر،
پاتوقت وسیعتر. اغلب فکر میکنند مصدق تشکیلاتی نبود. به یک معنا بله نبود. اما
دید استراتژیک تشکیلاتی داشت. برخوردی که با عالینسب کرد یا برخوردی که با شمشیری
کرد، ناشی از این درایت بود.
حاج تقی انوری: از به اصطلاح موقعیت وزین تجاری برخوردار بود که در
دوران تحریم نفت مستقل از دولت به توصیه مصدق با ژاپنیها وارد مذاکره شد که ژاپن
وارد معامله پایاپای با ایران شود. به عنوان یک تاجر وزنی داشته است.این عده
معتمدین مصدق بودند.
اما سفرهداران عبارت بودند از: شمشیری، حاج حسین نائب
حسینی که پاتوق دارد. اصحاب مطبوعات، مرحوم فاطمی و مرحوم مسعود حلقه- وصلهای
قومی سنجابی و خسرو خان قشقایی و بالاخره حلقه-وصلهای مذهبی، زنجانیها، میلانی و
مرحوم فیروزآبادی که در حقیقت پاکنهادترین و منورالفکرترین آخوند آن روز ایران
بودند.
بنابراین از هر طرف نگاه کنی، چفتهای اجتماعی وجود
داشتند که سبب شد جبهه ملی تشکیل شود. بعد از تشکیل جبهه ملی نیز آقای شاهحسینی
شاخه بازار و شاخه محلات را فعال کردند. این کارها را فرهیختگان نکردند بلکه چفتها
بودند که این موارد را به انجام رساندند. رای اجتماعی مصدق در کنار امکانات
اجتماعی این افراد محصول این چفتهای اجتماعی است.
خلاصه میکنم شعاری که مصدق بدون ادعا، ذیلش رفت به قول
مولوی همگان را بر سفره ملی نشاند. گزینشی نیز در کار نیست که یک عده فقط کنار
دریا بروند یا عدهای اسکی بروند و عدهای وان شیر بگیرند و … . نه این طور نیست
.سفره، سفره ملی بود، با حس همذاتی همگان. مولد و تاجر و دهقان و صنعتگر و نفتگر
و احزاب و روزنامهنگار و صنوف فرهنگی و اقوام و روحانی و ورزشکار و سیاسی و … همه
در کاروان جا داشتند. اتفاقی در ورزش ایران افتاده که خیلی مهم است. تنها المپیکی
که ایران هفت مدال میگیرد، المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی
است. المپیک قبل از آن ۱۹۴۸، فقط یک
مدال داشتیم. این دسته از موارد بسیار مهم هستند. تیم ملی ۷ نفره
میرود و ۵ مدال میگیرند: محمود ملا قاسمی، ناصرگیوهچی،
جهانبخش توفیق، عبدالله مجتبوی و غلامرضا تختی. تیم ۴ نفره
وزنهبرداری فقط با این تعداد نفر، سوم جهان و المپیک میشود؛ نامجو و علی میرزایی
و بقیه مدال میگیرند. منظور آن است که همه حس مشارکت داشتند. یعنی دورهای است که
به همه حس آدمیت دست میدهد. تو سر کسی نمیزنند. حاکمیت خودش را ضربدر ۱۰۰ نمیکند و مردم را تقسیم بر هزار. بنابراین وضع
همه رو به تحول بود و دوره، دینامیسم داشت. لذا در این تحول دورانی، جنبش همگانی
بود. این نکته بسیار مهم است. ایران شرکتی شد که کسی سهم ممتاز نداشت حتی خود
مصدق. سهمالشرکهها توزیع شد. وقتی سهمالشرکه توزیع میشود، پیشبرد مشارکتی میشود.
مثلا اتحادیه کامیونداران اعلام میکنند چون دولت با مشکل مالی مواجه هست ما تا
اطلاع ثانوی بار را از مبادی ورودی تا شهرها مجانی حمل میکنیم. یا در موارد
بسیاری مردم خانه و زنان، دستبند اهدا کردند. فقط دوران جنگ نبود که مردم اموال و
دارایی اهدا کرده باشند. دوران مصدق هم بود. فقط کسی نبوده که روی اینها مانور
بدهد.
سال۶۴ رفته
بودم مناطق نفت خیز در گچساران و مسجد سلیمان و آقاجاری. چند نفر بودند که به
آنها بچه مکّی میگفتند. این عده در سالی که من رفته بودم ۳۴ ساله
بودند. سال ۱۳۳۰ که هیأت خلع ید به ریاست آقای مکی به مناطق نفتخیز
میرود، عربهای خوزستان که ظلم انگلیسی را لمس کرده بودند، میخواستند بچه
نوزادشان را پای هیأت و مکی قربانی کنند. مکی اجازه نمیدهد و این افراد میشوند
بچه مکی. چرا در دورههای بعدی بچه مکی نداشتیم؟
بحث را جمع میکنم. ملی کردن به نام خدا بود. دکتر مصدق
در نطق رادیویی عنوان کرد ما صنعت نفت در ایران را به یاری خدا ملی میکنیم. خدا
هم اهل یاری کردن است. اگر واسع هستی خسیس بود، انحصارطلب بود، بخیل بود که جهان
تشکیل نمیشد. لذا خدا مشوق تحول است و رادیکالترین عنصر.
جهان خود خداست که علیه وضع موجود در حال کپک زدن
رادیکالترین عنصر است. در دوران مصدق آنچه اتفاق افتاد توسعه واسعه بود. یعنی هم
ایران توسعه پیدا کرد و هم تک تک مردم ایران. امروزه برای بررسی سطح توسعه، شاخص
آن است که انسانها توسعهیافته باشند. مصدق رهبر کاتالیزور شد و همه چی داد و
هیچی نخواست؛ رهبر بالابرنده شد و خودش زیر بار شرایط فرو رفت و در نهایت در این
مشارکت همگانی یه جشن عروسی تاریخی راه انداخت. ۲۷ ماه
و ۱۵ روز،
بسیار فراتر از این است که نفت ملی شد. همه چیز ملی شد و یک جشن عروسی سراسری تحقق
پیدا کرد.
بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
سوری و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۸۷ – حسینیه ارشاد
منبع: در فیروزهای
برگرفته از سایت ملی ـ مذهبی