به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۶

در حسرت دیدار

همای مستان و یلدا عباسی

در حسرت دیدار تو

در حسرت دیدار تو آنقدر خمارم
آنقدر که شب تا به سحر،گاه شمارم

ای دلبر دیوانه مَبَر،جور به کارم
من در دو جهان غیر تو دلخواه ندارم




در حسرت دیدار تو


در حسرت دیدار تو آنقدر خمارم
آنقدر که شب تا به سحر،گاه شمارم

ای دلبر دیوانه مَبَر،جور به کارم
من در دو جهان غیر تو دلخواه ندارم

دیوانه ای از بند خود آزادمو
گه در غم و اندوهمو،گه شادمو
چون بیدِ به رقص آمده در بادمو


چشمان پریشان تو بُردست قرارم
من در دو جهان غیر تو دلخواه ندارم

ای دلبر سر مست نظر باز من
ای عشق من،ایمان من ای راز من
ای نغمه ی مستانه ی در ساز من


آهنگ تو پیچیده در آوازِ دو تارم
من در دو جهان غیر تو دلخواه ندارم