«مَش رحمان» مثل همیشه آفتابنزده از خواب بیدار میشود؛ آبی به صورتش میزند و میرود پی چرای دامها. صدای نفسهایش بلند است. کلاهش را روی سرش جابهجا میکند و زیر لب چیزی میگوید. چند دقیقهای نگاهش میرود سمت آسمان: خدایا دارد چه اتفاقی میافتد؟
«چُل» یکی از روستاهای استان چهارمحال و بختیاری است. شاید وقتی اسم چهارمحال و بختیاری به گوشت بخورد، اول یاد مراتع سرسبز و زمینهای کشاورزی وسیع بیفتید اما «چُل» فقط با محرومیت عجین شده است و اهالیاش خیلی خوب یاد گرفتهاند که با فقر و نداری بسازند.
«مَش رحمان» یکی از اعضای روستای «چُل» است که اینجا دارد سعی میکند، سقف خانهاش را که خیلی وقت است، پایین ریخته تعمیر کند تا خانواده هفت نفرهاش از گزند سرما در امان بمانند.
«مَش رحمان» و همسرش ازدواج فامیلی داشتهاند و صاحب ۵ فرزند شدهاند اما شما فقط سه تای آنها را در عکس میبینید. بچههای مش رحمان وقتی به سن ۱۲ سالگی میرسند، عضلاتشان تحلیل میروند و یکجورهایی فلج میشوند و توانایی حرکت ندارند. او بچههایش را برای درمان به بیمارستانهای شهر هم برده اما هیچ فایدهای نداشته و دکترهای منطقه نمیدانند که درد بچههای مش رحمان دقیقا چیست؟
اما این فقط بخشی از نگرانیهای مش رحمان است. او دو تا بچه کوچکتر هم دارد و همه ترسش ۱۲ سالگی آنهاست. ۱۲ سالگی برای مش رحمان یک کابوس است. کابوس انحطاط. او به سلامت دو فرزند دیگرش هم هیچ امیدی ندارد و همه وحشتش این است که آنها هم عضلات بدنشان تحلیل رود.
زندگی مش رحمان و خانوادهاش از راه یارانه و چند راس دام میگذرد و او هیچ راهی ندارد جز اینکه زل بزند به آینده و هیچ روشنی برایش متصور نباشد.
این تصاویر توسط عماد قبادی (عکاس آزاد) در روستای «چُل» ثبت شدهاند.
منبع: ایسنا