به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۸

چشم بگشا ، از منوچهر برومند م ب سها

منوچهر برومند
از کران تا کران خاک وطن 
هر کجا بنگری ستم برپاست 

 چشم بگشا

از منوچهر برومند م ب سها 

چشم بگشا‌‌‌ چگونه ایرانی
غرقه در‌موج غم قرین فناست

در زمین و هوایِ کشورِ خویش
هدف تیر و ترکش و تیپاست

اشک خون می چکد به دامنها
زین گران بار غم که در دلها ست

دست بیدادِ جهل و مَحوِ حقوق
شد پدیدار و داد ناپیداست

گو به‌ منّاعِ خیر و ‌حقُ النّاس
حقِ اجماعِ خلق حُکمِ خداست

هرکه امحاء حق کند بی شک
نابکاری پلید و بس رسواست

چشم ‌تدبیر و عقل دور اندیش
ای دریغا که خفته و اخفاست


از کران تا کران خاک وطن
هر کجا بنگری ستم برپاست

مرد و زن از جوان و کودک و پیر
سر بسر پای بست خبط و خطاست

وز خطای خودی چو بیگانه
روزگاری سیاه‌ و توفان زاست

مام‌میهن‌حزین و جان برلب
مانده از پویه بی کس و تنهاست

۲۲ دیماه ۹۸