به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۹

بیانیه نهضت مقاومت ملی ایران به مناسبت ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۹

بیست و نهمین سالگرد قتل دکتر عبدالرحمن برومند
یاد او را گرامی میداریم
در چهل و یکمین سال سیطره ی نکبت‌بار حاکمیت دینی بر ایران آن بخش از گروه جنایتکاری که بیست و نه سال پیش در دسیسه ی قتل عبدالرحمن برومند دست داشتند و هنوز به زندگی رذالت‌آمیز خود ادامه میدهند بطور روزمره با بیزاری و انزجار ملت آزاده ی ایران روبرو میباشند و در حقیقت با سردرگمی در میان بحرانهای همه‌جانبه و آشفتگیهای گوناگون جمهوری اسلامی، و در رأس آنها اقصاد ورشکسته و فساد بی حد و مرز، در وحشت روزافزون از خطر افزاینده ی اضمحلال نظام جمهوری اسلامی که برای ما کمترین جای تردیدی در آن نیست، بسر میبرند.

برومند آزاده مردی خردمند و هنگام برخورد با خطرات بی باک و از معدود کسانی بود که در اوج به قدرت رسیدن خمینی صریحاً به او "نه" گفت و نظریات قهقرایی وی را رد کرد.
با چنین شناختی از او بود که به دستور کینه توزانه دشمنان ایران و آزادی ملت ، ادمکشان رجاله ی  آنان در روز ۲۹ فروردینماه ۱۳۷۰  تیغه ی کارد خود را در سینه ی پرمهر او فروکردند.
شرحی که او در مصاحبه با تاریخ شفاهی ایران از دیدارهایش با خمینی در نوفل لوشاتو، خصوصاً در باره‌ی ملاقات‌ از طرف دکتر سنجابی (قبل و بعد از انتشار بیانیه‌ی سه‌ماده‌ای او) با خمینی و گزارش دقیق کلیه‌ی آن به جبهه‌ی ملی ارائه داده حاوی مطالبی‌است تکان دهنده و و از امروز تا همیشه قابل توجه برای همه ی هموطنان آزادیخواه و بخصوص برای جوانان ایرانی.
برومند شخصا دوبار با خمینی ملاقات داشت و در زمان نخست‌وزیری دکتر شاپور بختیار نیز پیغام وی را از طریق دستیار او، ابوالحسن بنی‌صدر، به خمینی می‌رسانید.
او در نخستین دیدار خود با خمینی، چند ساعت پس از ملاقات عام که خمینی زیر درخت سیب معروف نشسته و در طی آن ادعا کرده بود جنبش مردم از ۱۵ خرداد شروع شده است، هرچند در مقابل او و هم‌چون او روی زمین نشسته بود امّا آن‌چنان با اعتماد بنفس و بیان دلایل قوی در مقابل خمینی ایستاد که آن «امام دروغین» به‌خیال خود برای آرام کردن و در حقیقت به منظور اغفال برومند به ایراد سخنانی فریبکارانه پرداخت که نه تنها نتوانست از آن نتیجه‌ی مطلوب بگیرد بلکه سبب بدبینی باز هم بیشتر برومند نسبت به او شد.
دکتر عبدالرحمن برومند در نوار سوّم از مصاحبه با ضیاء صدقی که بتاریخ سوّم ژوئن ۱۹۸۵ در پاریس انجام شد به علل سه‌گانه‌ای که سبب شد خمینی را بطور کلی بشناسد، به او پشت کند و او را از ذهن روشن خود طرد کند اشاره کرده و از دادن گزارش‌ و هشدار به هیأت اجرائی جبهه‌ی ملی از بابت خطری که توسط خمینی نهضت ملی و ایران را تهدید می کرد سخن گفته است: «... آن‌جا آقای خمینی تنها روی تشک نشسته بود عمامه‌اش هم روی زمین بغل دستش بود و من رفتم آن‌جا توی آن اطاق چهارزانو نشستم و با ایشان صحبت کردم. ... یکی از ایرادات ایشان این بود به جبهه‌ی ملی که «چرا اسمش را نمی‌گذارید جبهه‌ی ملی اسلامی و جبهه‌ی ملی[است]؟» « گفتم، (۱) این‌که این اضافه کردن اسلامی را به جبهه‌ی ملی من یک حشو قبیح می‌دانم برای این‌که یک ملتی‌است قاطبه مردمش مسلمانند اکثریت کسانی که جبهه‌ی ملی را تأسیس کردند مسلمانند بقیه مسلمانند و اضافه کردن اسلامی به جبهه‌ی ملی یک توهینی‌است به سایر مسلمین ایران. یعنی شما نیستید مسلمان ما فقط مسلمان هستیم. (۲) این‌‌که جبهه‌ی ملی یک جبهه‌ی ملی است و در میان مردم ایران زردشتی هست مسیحی هست. عرض شود چگونه می‌شود از وجود این اشخاص بشرط اینکه ملی باشند آزادی‌خواه باشند استفاده نکرد و منحصر کرد جبهه‌ی ملی را به مسلمان؟» ایشان البته سکوت کرد بعد گفت، «در جبهه‌ی ملی مارکسیست‌ها هستند». گفتم، «مثلاً؟» «گفت مثلاً خلیل ملکی.» من خنده‌ام هم گرفت، گفتم، «آقا خلیل ملکی سال‌هاست فوت شده. گذشته از این ایشان یک وقتی عضو حزب توده بوده بعد منشعب شد دشمن این‌ها بود این‌ها به خونش تشنه بودند و حالا اصلاً حیات ندارد که مارکسیست بود یا نه؟» گفت، «چرا، حزبش که با شما‌است.» اصلاً نمی‌دانست واقعاً که خلیل ملکی کیست؟ زنده است، نیست؟ ... بعد گفت «شما چرا چسبیدید به قانون اساسی؟»  گفتم، «قربان در یک مملکتی که یک رژیمی این چنین حاکم است وقتی کسی بخواهد مبارزه بکند مسلحانه هم نیست مبارزه‌اش، مخفی هم نیست، باید جنبه‌ی قانونی داشته باشد وتنها سنگری که ما داریم که قانون اساسی باشد آن‌را نباید رها کنیم چون متکی به قانون اساسی مبارزه می‌کنیم و این‌همه ضایعات داریم وای به حال آن که از قانون اساسی هم صرف‌نظر کنیم دیگر قانوناً خون ما مباح می‌شود برای این دستگاه.» گفت که، عین عبارت است، دستش را گذاشت روی زانوی من که نشسته بودم پای تشکش، گفت که، "اگر توی این خط هستید که این پسره باید برود، این‌ها مطلبی نیست اهمیتی ندارد. مسلمان بیاید نیاید غیر مسلمان باشد، مذهبی باشد نباشد مارکسیست باشد نباشد اصل مطلب این‌است که توی این خط باشد. اگر این یک فرصتی‌است‌ها، اگر این فرصت گذشت دیگر محال‌است ها"... . گفتم، «آقای خمینی، شما امروز مطلبِ چیز را مطرح کردید مطلب این‌که حرکت از ۱۵ خرداد ۴۲ آغاز شد و من تعجب کردم. گفت "چرا تعجب کردی؟" گفتم، «برای این‌که شما بِکلّی فراموش کردید که در مملکت یک نهضت مشروطیتی هم بود، بعد از آن از آن مهم‌تر که هم دنباله‌ی آن بود و هم مهم‌تر از آن، نهضت ملی کردن نفت به رهبری مصدق بود. اگر آن نبود هرگز ۱۵ خرداد بوجود نمی‌آمد.» آقا وارد بحث شد خیلی تند که، "نخیر هم‌چین چیزی نیست. این الهی است. آن [مشروطه] سیاسی بود. اولاً نهضت مشروطیت را شما که یک مرد متدیّن پیامبر گونه‌ای مثل شیخ فضل‌الله اعدام شد ..." من دیگر اصلاً، اصلاً دیگر آب سرد روی سر من ریخته شد. [مردک] این چیز دیگریست اصلاً. بعد خلاصه، من اصرار که ملی شدن نفت هم‌چین‌و آن. آخرش دید که من ول کن معامله نیستم، گفت، «خوب، اقلاً یک چیزی‌ست، این که بگوییم این پسره باید برود همه می‌فهمند، امّا ملی شدن نفت و چه منافعی برای مملکت دارد را همه نمی‌فهمیدند یک عده‌ی معدودی می‌فهمیدند.» ... این‌ها تمام شد وقتی آمدم بیایم بیرون، گفت، "مطالبی که صحبت کردیم بین خودمان باشد. از این‌جا بیرون نرود." خوب، ببینید من سه تا دلیل پیدا کردم. (۱) ایشان جنبه‌ی روحانی به معنای آخوندی که تقوای دریافت سهم امام و به مصرف رساندن صحیح‌اش را داشته باشد ندارد. (۲) ملی نیست ضد ملی‌است نه تنها آزاده نیست ضد آزادی‌است. کسی که شیخ فضل‌الله برایش آن مقام و منزلت را داشته باشد. (۳) بعد ریاکار و سالوس هم هست چون به من می‌گوید مطالبی که با هم صحبت کردیم از این‌جا بیرون نرود. این دلایلی بود که من بطور کلی خمینی را شناختم. دیگر از هر نوع پرداخت سهم امام به ایشان خودداری کردم. وسوم از همان لحظه به تمام دوستان جبهه‌ی ملی چه گزارش این ملاقات و چه ملاقلات‌های دیگری که همه‌اش از طرف جبهه‌ی ملی بود[و] با ایشان کردم [دادم]، هشدار دادم تذکر دادم که این دشمن ماست دشمن ملی‌گرایی است.»
بی‌شک اظهارات صریح و استدلالات محکم برومند در آن ایام و بالاخص قرارگرفتن او در کنار دکتر شاپور بختیار برای سازمان دادن مبارزات بی امان علیه نظام واپسگرای اسلامی نمیتوانست غلیان خشم خمینیِ کینه‌توز و سیاهدل نسبت به برومند را بدنبال نداشته باشد.
ستاد کشتار و حذف مخالفین در حکومت آخوندی معروف به «کمیته‌ی امور ویژه» مدت‌‌ها پیش از فروردین ۷۰ برنامه‌ی انتقام از برومند را ریخته‌ و حتی تاریخ اجرای این جنایت هولناک را قبل از کشتن دکتر شاپور بختیار قرار داده بود تا با ضربه‌ی شدید و جبران ناپذیری که فقدان بنیان‌گذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران بر پیکر اپوزیسیون ملی وارد خواهد ساخت، سازمان ما همزمان از بنیانگذار آن و دیرینه ترین و نزدیک‌ترین یار و پشتیبان وی محروم گردد.
برومند باور داشت که ملت ایران در مسیر خویش به منظور تحقق آرمان والایِ حاکمیت ملی و سرفرازی می بایست ابتدا از سنگلاخ صعب العبور جمهوری اسلامی بگذرد و همین باور بود که وجود ارزنده اش را برای حکام جنایتکار نظام غیر قابل تحمل می کرد.
۲۹  سال بعد از مرگ دکتر عبدالرحمن برومند می‌بینیم که برنامه های شوم حذف مخالفین واقعیِ حاکمیت ولایت، علیرغم ضربات جبران ناپذیری که بر پیکر اپوزیسیون اصیل نظام فرود آورد، در حقیقت جز از خیالی خام سرچشمه نمی گرفت. گردانندگان فاسد رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی با ملتی روبرو هستند که نه تنها راهش به بن بست نرسیده است بلکه با استفاده از محدودترین امکاناتی که در اختیار دارد، از هر موقعیت و مناسبتی تنفر خویش از این گروه شیاد و سودجو را بیان می دارد و رویگردانی خود از جمهوری اسلامی را با بکار بردن شیوه های هر روز بیشتر مقاومت منفی و مبارزات مدنی ظاهر میسازد و از اینرو همه را، از «رهبر» نظام تا پیروان او را، از مقابله با ملتی، که هرروز عده ی بیشتری از فرزندان آن اعدام یا روانه ی شکنجه گاه هایشان می شوند، درمانده کرده است.
نهضت مقاومت ملی ایران یاد دکتر عبدالرحمن برومند را در بیست‌ و نهمین سالروز قتل آن رادمرد ملی و کوشنده‌ی راستین راه مصدق به دست ایادی جمهوری اسلامی زنده نگاه می‌دارد، و با ارج گزاردن به خدمات بزرگ وی به نهضت ملی ایران، می‌گوید: ایران هرگز نخواهد مرد 
نهضت مقاومت ملی ایران
جمعه، ۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۹/ ۱۷آوریل ۲۰۲۰