مژگان عظیمی
حاکمان
چه کردند با نام ِ خدا ؟! / چه کردند با جان ِ بشر ؟!
چه کردند که تماماََ شده است / زندگی وَهم و خطر ؟!
حاکمان
چه کردند با نام ِ خدا ؟!
چه کردند با جان ِ بشر ؟!
چه کردند که تماماََ شده است
زندگی وَهم و خطر ؟!
چه کردند با ذهنِ شما ؟!
و شستند افکارِ شما ...
صد حدیث و گپ بیجا گفتند ،
همه از قول خدا ...
عمرتان را پیِ حوری به زنانِ لخت جنت بودید ؛
و رعیت ماندید !
حاکمان شهرتان تلّ وطلا می بردند ،
هِی نماز می خواندید هی دعا میکردید...
جای اندیشه به فرقِ سرتان ،
جنگ و شهادت کردند ،
تا که باور کردید ...
حاکمانِ شهرتان کاسه خون میخوردند ،
هی نماز می خواندید هی دعا میکردید!
گورکن بی عقل با ذهنی مریض !
رهبری شد بیباک ...
و خزانه لبریز از پول است و الماس !
کارش این است ،
که جوانان وطن را بکند چال در خاک !
قاضیان ترسناک ، با شکلی عجیب !
غرقِ در ریش و پشم ...
و غروبِ ترس است در کشور ،
و طلوعی از خشم !
عمرتان را پیِ حوری به زنان لخت جنّت بودید ...
و رعیت ماندید !
حاکمان شهرتان تلّ و طلا میبردند !
هی نماز می خواندید هی دعا میکردید...
جای اندیشه به فرق سرتان،
جنگ و شهادت کردند !
تا که باور کردید ...
حاکمان شهرتان کاسه خون میخوردند!
هی نماز می خواندید هی دعا میکردید...