همراه با چند رباعی درباره ویروس کرونا، م. سحر
روسوفیلی رسمِ حزب توده بود
چینوفیلی حلقۀ مفقوده بود
متحد شد روسوفیل وچینوفیل
زیرپای فیل، ایران شد ذلیل
روس در ایران به دادِ دین رسید
کشور ایران به سعیِ اهلِ دین
گشت از مستعمرات روس و چین
اینچنین باهمت شیخ رذیل
شخص عزرائیل هم شد چینوفیل
راهِ ابریشم به ایران باز شد
تاجرِ ویروس، دورانساز شد
با «کویدِ نوزده » در کوله بار
تاجرِ ویروس بر «ماهان» سوار
آمد از بهرِ زیارت سوی قم
تا روَد از قم به پاریس و به رُم
با متاعِ چینیاش در جامه دان
مرگ بارَد بر سرِ اهلِ جهان
اینچنین انسانیت با اضطرار
یورشِ ویروس را در انتظار
هریکی در خانهاش پنهان شده
سقف گویی برسرش ویران شده
مانده در تنهاییاش بی خورد و خواب
غرقِ اقیانوسِ بیم و اضطراب
هریکی سلّولی از خود ساخته
بستری در گوشهای انداخته
دست در صابون و سر در پوزه بند
تا اجل بر وی نیندازد کمند
اینچنین ذرّاتِ مرگ و انهدام
گشته پنهان در علیک و در سلام
این از آن بی وقفه در حالِ گریز
هریکی در وحشت از ذرّاتِ ریز
دشمنِ مخفی روان بر بام و در
تا نفَس بستاند از نوع بشر
علم، مستأصل ز دفعِ آفتش
دستِ دانش بسته ماند از هیبتش
دعوی اعجازها مُنحل شدند
اهلِ دین در صنفِ دلقک حل شدند
گشته خنده ستان ضریحِ اولیا
الکل از آنان کـُنَد دفعِ بلا
بسته شد دارالشّفاهای حرَم
داد استعفا طبیبِ محترم
ماند ه باقی گِردِ آن عالی رُباط
بخشِ مخصوصِ امورِ صیغه جات
بابِ اعجاز و شفا مسدود شد
ادّعاهای طبیبان دود شد
سِحر و جادو دَکّه را تعطیل کرد
نُسخههای کهنه در زنبیل کرد
برگِ تعویذ و دُعا را موش خورد
دستِ جادوگر به تنبان جوش خورد
بستهٔ عنبر نصارا روی رَف
زیرِ بالِ خرمگسها شد تلف
از بنفشه نیست روغن در مَطب
شد حکیم اُلجهل، حمّال اُلحَطب
همچنان در مسجد و دِیر و کِنشت
جهل، مسحورست در شوقِ بهشت
نشئه و مست است با شاشِ شُتر
میخورد در جامِ شرعی شُرّ و شُر
پاک میلیسد در و دیوار را
تا کنَد دور از بلا زُوّار را
لیک آن ذرّات میچسبد به دست
میکند در حُفرۀ شٌش ها نشست
زائرانِ مُبتلا دور از حرم
میشود دَمهایشان بی بازدَم
جمله از ویروسِ پنهان غافلند
زانکه خود، مقتولِ جهلِ قاتلند
غافلند از آن که این ذرّات شوم
در خفا آرند بر جانها هجوم
میکنند از این دیار و آن دیار
جاری و پنهان به هر شهری گذار
گر بلا اینگونه تا ایران رسید
بسته بندی گشته از «ووهان» رسید
مرگِ ارزان آمد از اطرافِ چین
خنجرِ ویروسیاش در آستین
زانکه این کالای مُهلِک چینی است
قیمتش ارزان ولی تضمینی است
سوسیالیسمش خوش به بازار آمده ست
بر جهان سرمایه سالار آمده ست
پرچمی با بردگان افراشته
بُنجُلش بازارها انباشته
کار، مُفت و کارگر خوار آمده
برده ٔ سرمایه سالار آمده
سوسیالیسم برده سالارانِ چین
مُهرِ استثمار دارد بر جبین
تاجرِانواع بُنجُلها شده
ناو رانِ خشکی و دریا شده
میفروشد مرگِ عالمگیر را
میبَرَد با خود، جوان و پیر را
سوپِ خُفاشی به «ووهان» خورده شد
گُلبُنِ انسانیت پژمرده شد
پیر و برنا، صد هزاران جان پاک
رفت با نفرینِ خُفاشان به خاک
«این جهان کوه است و فعل ما ندا
بازمی گردد نداها را صدا» (مولوی)
«از مکافات عمل غافل» نباش
انتقام اینگونه میگیرد خُفاش
در طبیعت آنچه ویران کردهای
جمله در آفات بازآوردهای
این متاع از چین اگرچه نوبر است
دستکارِ آدمِ ویرانگر است
آزِ انسان و قساوتهای او
تیغ دندان طبیعت خای او
از وی این خشم و عذاب انگیخته ست
بذرِ بیماری به عالم ریخته ست
کِبر و ناز و غَدر و قهر و ظُلم و زور
جای، تنگ آورده الّا بر غرور
نیروی بی رحمِ آزِ رنگ رنگ
جای، جز بر خودسریها کرده تنگ
گویِ خاک از ظلم انسان در غم است
قهرِ او پاسخ به آزِ آدم است
این طبیعت گرچه پر مِهر و سخا ست
قهرِ وی کوبنده اما بی صداست
انتقامش خالی است از عرّ و تیز
ضربتش نرم است و دستانش تمیز
هست ناپیدا و دور از انتظار
قهرِ او را جلوههای بیشمار
گوش بر صوت نهانش تیز کن
بعد ازین زآزردنش پرهیز کن
ورنه کوبد همچو میخت بر زمین
تا شوی با دایناسورها هم نشین
میفرستد بسته در تابوتها
تا شوی همسایه ٔ ماموتها
پاریس ــ م. سحر
۱۸ آوریل ۲۰۲۰
دکان دین
آمد کرونا که دین ببندد دکان
بر اهل جهان، جهل، نراند فرمان
تقدیر وطن گم نشود در مشهد
مقهور قم و نجف نگردد تهران
*
بازار خرافه
آمد کرونا که کارِ دین زار شود
روزِ فقها چون شبِ ما تار شود
مردم ز متاعِ جهل، بیزار شود
بازارِ خرافه، بی خریدار شود
*
رسوایی شیخ
آمد کرونا که شیخ رسوا گردد
اسرار فریب او هویدا گردد
دکان هزار و چارصد سالۀ او
خالی ز مُعمم و مُکلّا گردد!
*
پرده دری
آمد کرونا که پردهها را بدَرد
تا چشمِ بشر به ریشهها درنگرد
باشد که متاعِ جهل را در بازار
اهلِ خرد از اهلِ شریعت نخرد
*
اخطار
آمد کرونا که طبلِ اخطار زند
بر مردمِ خفته بانگ هشدار زند
پیروزی دانش و خِرَد را بر جهل
درگوش خرافه باوران جار زند
*
پیروزی عقل
آمد کرونا که عقل پیروز شود
خارِ رَهِ جهلِ خانمان سوز شود
کالای فریب بی خریدار آید
بازار خرافه عبرت آموز شود
*
آزادی علم از ایمان
آمد کرونا که علم از ایمان بِرَهد
وز چنگ جنودِ جهل، انسان بِرَهد
هوش و خِرَد و دانش و ادراک بشر
زآنان که ز دین کنند دُکّان بِرَهد
*
نوبر کرونا
«هروز یکی ز در درآید که منم!»
درجامه ء خوف و خطر آید که منم
دی تاخت بلای اهل دین بر ایران
حالی کرونا چو نوبر آید که منم
*
مسلمان شدن کرونا
دیریست وطن زار و پریشان شده است
اسلام بلاى جان ایران شده است
زینگونه که بر پیر و جوان مى تازد
گویى کرونا نیز مسلمان شده است
*
کرونا و آب کر
آمد کرونا که آب کر خشک شود
با پشک خر و شاش شتر خشک شود
از ریشه وبن گیاه بد گوهر فقه
چون مغز فقیه مفت خور خشک شود
*
معجزه تاک
آمد کرونا که تاک پربار شود
مى پاک ترین متاع بازار شود
تطهیر شوند اولیا درالکل
ودکا سبب شفاى بیمار شود
*
فرار شیخ از قم
از چین کرونا به سوى قم کرد گذار
تا شیخ نگردد از عبورش بیمار؛
چون گرگ زچنگ شیر و چون موش ز مار؛
نعلین به کف ز شهر قم کرد فرار
*
چله نشینی
ای اهلِ زمان کز کرونا بیزارید
از وی اگر امید سلامت دارید
حُکم است که چون چله نشینان، چندی
از خانهٔ خود پای برون نگذارید
*
روزگار شگفت
بر شاخهٔ غم شکوفه زاری داریم!
آغُشته به اندوه، بهاری داریم
از چین، «کرونا» به شهر ما آوردند
دردا که شگفت روزگاری داریم
*
جن چینی
جِن با ماهان به قُم ز ووهان آمد
از بهرِ خرید و خوردِ سوهان آمد
چون از کمونیستها دلى خونین داشت
با دعوتِ اسلام به ایران آمد
*
تعبیر کابوسها
تعبیر گشت وحشت و بیمِ نهانیام
کابوسهای کودکیام، در جوانیام
دیدم که جِنّ و آل و دَد و دیو، خود نداشت
جز ریشه در ندانی و در ناتوانیام
محصول شوم جهل و جنون بود و رُسته بود
بی باغبان به مزرعهٔ زندگانیام
دیدم که جِنّ و دیو دَد و آل در مناند
اوهامِ ذهنِ کودن ِ ناکاردانیام
دیدم که این جنودِ جنون، در پناهِ دین
گرگِ زمینیاند و سگِ آسمانی ام
خوانند گوسفندِ خدایم که تا ابد
بندند بارِ خویش به شُغلِ شبانیام
زینگونه زیرِ خنجر ِ قصّابِ عصرِ غار
آویزه بر قنارهٔ نا همزمانیام
مستور ظلمت است سراب حیاتیام
سرشار دهشت است فضای روانیام
در کاروان جِنّ و دَد و آل و دیو شد
نادانیام وسیلۀ ناکامرانیام!
*
م. سحر
آوریل ۲۰۲۰ / پاریس
http://msahar.blogspot.com
دکان دین
آمد کرونا که دین ببندد دکان
بر اهل جهان، جهل، نراند فرمان
تقدیر وطن گم نشود در مشهد
مقهور قم و نجف نگردد تهران
*
بازار خرافه
آمد کرونا که کارِ دین زار شود
روزِ فقها چون شبِ ما تار شود
مردم ز متاعِ جهل، بیزار شود
بازارِ خرافه، بی خریدار شود
*
رسوایی شیخ
آمد کرونا که شیخ رسوا گردد
اسرار فریب او هویدا گردد
دکان هزار و چارصد سالۀ او
خالی ز مُعمم و مُکلّا گردد!
*
پرده دری
آمد کرونا که پردهها را بدَرد
تا چشمِ بشر به ریشهها درنگرد
باشد که متاعِ جهل را در بازار
اهلِ خرد از اهلِ شریعت نخرد
*
اخطار
آمد کرونا که طبلِ اخطار زند
بر مردمِ خفته بانگ هشدار زند
پیروزی دانش و خِرَد را بر جهل
درگوش خرافه باوران جار زند
*
پیروزی عقل
آمد کرونا که عقل پیروز شود
خارِ رَهِ جهلِ خانمان سوز شود
کالای فریب بی خریدار آید
بازار خرافه عبرت آموز شود
*
آزادی علم از ایمان
آمد کرونا که علم از ایمان بِرَهد
وز چنگ جنودِ جهل، انسان بِرَهد
هوش و خِرَد و دانش و ادراک بشر
زآنان که ز دین کنند دُکّان بِرَهد
*
نوبر کرونا
«هروز یکی ز در درآید که منم!»
درجامه ء خوف و خطر آید که منم
دی تاخت بلای اهل دین بر ایران
حالی کرونا چو نوبر آید که منم
*
مسلمان شدن کرونا
دیریست وطن زار و پریشان شده است
اسلام بلاى جان ایران شده است
زینگونه که بر پیر و جوان مى تازد
گویى کرونا نیز مسلمان شده است
*
کرونا و آب کر
آمد کرونا که آب کر خشک شود
با پشک خر و شاش شتر خشک شود
از ریشه وبن گیاه بد گوهر فقه
چون مغز فقیه مفت خور خشک شود
*
معجزه تاک
آمد کرونا که تاک پربار شود
مى پاک ترین متاع بازار شود
تطهیر شوند اولیا درالکل
ودکا سبب شفاى بیمار شود
*
فرار شیخ از قم
از چین کرونا به سوى قم کرد گذار
تا شیخ نگردد از عبورش بیمار؛
چون گرگ زچنگ شیر و چون موش ز مار؛
نعلین به کف ز شهر قم کرد فرار
*
چله نشینی
ای اهلِ زمان کز کرونا بیزارید
از وی اگر امید سلامت دارید
حُکم است که چون چله نشینان، چندی
از خانهٔ خود پای برون نگذارید
*
روزگار شگفت
بر شاخهٔ غم شکوفه زاری داریم!
آغُشته به اندوه، بهاری داریم
از چین، «کرونا» به شهر ما آوردند
دردا که شگفت روزگاری داریم
*
جن چینی
جِن با ماهان به قُم ز ووهان آمد
از بهرِ خرید و خوردِ سوهان آمد
چون از کمونیستها دلى خونین داشت
با دعوتِ اسلام به ایران آمد
*
تعبیر کابوسها
تعبیر گشت وحشت و بیمِ نهانیام
کابوسهای کودکیام، در جوانیام
دیدم که جِنّ و آل و دَد و دیو، خود نداشت
جز ریشه در ندانی و در ناتوانیام
محصول شوم جهل و جنون بود و رُسته بود
بی باغبان به مزرعهٔ زندگانیام
دیدم که جِنّ و دیو دَد و آل در مناند
اوهامِ ذهنِ کودن ِ ناکاردانیام
دیدم که این جنودِ جنون، در پناهِ دین
گرگِ زمینیاند و سگِ آسمانی ام
خوانند گوسفندِ خدایم که تا ابد
بندند بارِ خویش به شُغلِ شبانیام
زینگونه زیرِ خنجر ِ قصّابِ عصرِ غار
آویزه بر قنارهٔ نا همزمانیام
مستور ظلمت است سراب حیاتیام
سرشار دهشت است فضای روانیام
در کاروان جِنّ و دَد و آل و دیو شد
نادانیام وسیلۀ ناکامرانیام!
*
م. سحر
آوریل ۲۰۲۰ / پاریس
http://msahar.blogspot.com