به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۹

لنگرلو ققنوسی است که خودش را تخم میکند- هپلی

آدم باید کور باشد که تلاش یک عده را که از جان و مال گذشته، کمر به خدمت مردم بسته اند نبیند.  همین پارسال بود که شازده رضا از تشکیل یک لشکر دانشمند زبده در برابر حکومت جهل و خرافات ملایان خبر داد که طرح دولت آینده را خواهند ریخت. گفت که این گروه دانشمندان با روش سیاسی کار نمی کنند، بلکه با روش علمی به میدان آمده اند تا برای اول بار به همه نشان بدهند که سیاست علمی یعنی چه! خود این گروه تأکید کرد که دولت در تبعید نیست بلکه  اندیشکده ای علمی است و این طور بود که جماعت رفتند در واشنگتن و بر خود نام  ققنوس نهادند و خودشان را به عنوان یک سازمان غیر انتقاعی ثبت  کردند. ظاهراً منظورشان این بود که قرار نیست نفع شان به کسی برسد.

دکتر لنگرلو فیزیکدان مدیر گروه پژوهش و دکتر هوشتی پوشتی جامعه شناس مسئول سیاست و روابط بین المللی! اینهم بین خودمان باشد هپلی سردر نیاورد اگر این گروه هدف سیاسی ندارد چرا مسئول سیاسی دارد؟ و اگر دارد چرا برای داخل دارد و برای خارج ندارد. ولی پیش خود فکر کرد این چیزها را به اصطلاح، عوام و امثال هپلی سردرنمی آورند اما  حتماً دانشمندان میدانند و برای شازده هم توضیح داده اند. اصولاً در خارج هم هرچی گروه تشکیل میشود مسئول خارجی دارد ولی مسئول داخلی ندارد. بیچاره داخل که فقط قیم دارد و هر بلایی سرش می آورند، مسئولیتش با کسی نیست. البته هپلی که بچه نیست می داند همانقدر که به داخل وعده خروس قندی دموکراسی و آزادی می دهند که البته نسیه است، در خارج مسئولین روابط عمومی وعده ی فروش مملکت را می دهند و پولش را هم نقد تحویل می گیرند. البته بعضی هم مثل آقازاده کم می آورند و  وقتی میروند دم صندوق، کسی محلشان نمی گذارد.

در مصاحبه ها گفتند که چهارده گروه کاری علمی که در زمینه های مختلف پزشکی و آبیاری و بیمه و غیره فعالیت می کنند، راه اندازی شده است که در واقع اسباب خوشحالی و شادی شد که این گروه به زودی چون لشکر سلم و تور بر جمهوری اسلامی خواهد تاخت و دیگر غم و غصه مان تمام خواهد شد.

 ولی خدا روز بد نیاورد، چند روزی از ماجرا نگذشته بود که  دکتر لنگرلو توییت زد که ایشان و هوشتی پوشتی از تشکل ققنوس جدا می شوند!

ای بابا، آخر این چه وضعی است؟ نیامده رفتید؟ توضیحی هم داده نشد و توفان توئیتری متلک و فحش راه افتاد. می دانید ملت هم جانش به لب رسیده و دیگر صبر و قرار ندارد. آخر وقتی شاهزاده هم تأیید کرده دیگر چه مرگتان است؟ ولی از سنگ صدا در آمد و ازاین جماعت نه. صم بکم ، گویی نه خانی آمده  و نه خانی رفته. مثل اینکه انشعاب بین ما تبدیل به  یک رسم شده و بدون انشعاب اموراتمان نمی گذرد.

از طرف دیگر اصلاً این شاهزاده ی ما هم خداییش شانس ندارد. هرچه که درست می کند مثل پالان خردجال، از همان فردا نخش باز می شود و روز از نو و روزی از نو. ققنوس که قرار بود سر از خاکستر بر کرده باشد، نرسیده خاکستر شد. جنس بد همین است دیگر. فکر کنم برای اینکه ارزان تمام شود، از چین وارد کرده بودند که زود پکید. ولی عده ای معتقد بودند که لنگرلو ، خودش همان مرغ  افسانه ای است  که خود خودش را تخم میکند. سی مرغ عطار سی تا بودند، ولی ققنوس یکی بیشتر نیست و ظاهراً همین خود لنگرلو است ولی در عوض تخم کن است.

می فرمایید چطور؟ نشان به آن نشانی که  سروکله ی لنگرلو، این ققنوس همیشه در صحنه، در تلویزیون ها سر از تخم برآورد که دولت در تبعید می خواهد درست کند. این بار شازده معقول آمد و گفت (البته امر کمتر اتفاق می افتد شاهزاده حرف معقولی بزند ولی این بار گویا اتفاق افتاد) آقاجان وقت دولت تبعید نیست و  خلاصه موافقت نکرد ولی ققنوسیان را طاقت نبود و راه افتادند. از آن طرف هم چون تلویزیون شهرام همایون باید سوژه داشته باشد، در را برویشان گشود. قبلاً این تلویزیون خاک وطن را به توبره کرده بود و به خود ایرانیها می فروخت، خلاف ملاها که به عرب ها میفروشند. میگفت خاک ایران متعلق است به ایرانیان، البته باید پولش را بدهند به من. حالا دیده از آن پولی در نیامد، گفته مملکت را یکجا میفروشیم آمریکایی ها و پولش را هم به دلار میگیریم همینجا میریزیم به حساب، تلویزیون را هم تعطیل می کنیم، می رویم چلوکبابی باز می کنیم.

اما اگر فکر کنید لنگرلو بی حساب و کتاب دل به دریا زده، اشتباه کرده اید. دیده هر که صحبت از فدرال بازی کرد، به غضب الهی دچار شد. آمده و پروژه ای آورده که نه تنها همین را نگه میداریم، در آینده پانزده ایالت و ولایات ازدست رفته را هم به ایران بزرگ وصل میکنیم. حالا مردی گنده ترش را رو کن.

 لامصب پروژه برداشته اندازه نهنگ! دشمنان ققنوس می گویند همینقدر مملکت را نگهداریم  و تنبان یعنی  دو جزیره تنب کوچک و بزرگ را به پایمان نگه داریم، پانزده ایالت پیشکشمان، تو هم مواظب باش بار  سنگین برنداری که یکوقت نافت میافتد. ولی آنها زبان ققنوس را نمی فهمند و ابعاد لنگرلو را درک نکرده اند. چرا که لنگرلو می گوید ناسیونالیسم او از قماش  این ناسیونالیسم های بی بو و خاصیت نیست بلکه به ناسیونالیسم پیش از اسلام پیوند می خورد. البته دشمنان که هیچ فرصتی را برای ریشخند کردن از دست نمی دهند، می گویند وقتی کسی دکترای فیزیک  میزیک داشته باشد و تاریخ را نصفه کاره بخواند، تزش کج در می آید.

معاندان  لنگرلو را نمی شناسند و نمی دانند او به این آسانی از جا درنمی رود. از وقتی سیاسی شده، کنگر خورده و لنگر انداخته و می گوید من از اوناش نیستم که به این راحتی ول کنم بروم. مدعیست که جدا کردن منافع ملی از منافع جمهوری اسلامی، از اهداف ققنوس در تبعید است. باز همین دشمنان می گویند وقتی شازده می گوید دولت در تبعید نداریم، اگر اینها پیرو خط مشی شازده هستند، چرا می خواهند دولت در تبعید تشکیل بدهند؟ مگر همین چند هفته قبلش نگفته بودند خواستار دولت در تبعید نیستند؟  حکایت آن مرحومی است که وصیت کرده بود که در عزای من سیاه نپوشید ولی یکی از ارادتمندان حکم کرده بود که آن مرحوم گه خورده، ما به احترام او می پوشیم. خوب همینجوری که تاکتیک و استراتژی هفته به هفته و روز به روز تغییر می کند، اسباب سرگردانی و سردرگمی مردم می شود دیگر.

باری قصه کوتاه، پروفسور لنگرلو همه اینها را گفت و گفت تا رسید به این مطلب که مردم در مقابل آمریکا و اسراییل و تهدیدات خارجی از تجزیه ایران هراس دارند. اینجا بود که لنگرلو قابلیت خود را نشان داد که  این حرفها چیست هی می گویند ایران عراق و سوریه می شود. گفت مگر عراق و سوریه و لبنان از هم پاشید؟ یعنی ایران هم همان جوری بشود چه عیبی دارد و به کجا برمیخورد؟

 آقای لنگرلو حتا لیبی و افغانستان را هم غمض عین کرد و اصلاً حرفش را هم نزد که بیخود تشویش ذهنی درست نکند ولی با زرنگی خاصی افزود: ها شاید منظورتان از هم پاشیدن شوروی است؟ شوروی از کشورهایی تشکیل شده بود که به زور بهم وصل شده بود و باید ازهم می پاشید! ما که اینطوری نیستیم که. ما با تف اهورامزدا به هم چسبیده ایم و جداشدنی نیستیم که نیستیم.

 ملاحظه فرمودید؟

انصافاً تا حال کسی به این تر و فرزی خطر تجزیه را از سر کشور رد نکرده بود!

دلم بحال اسمال کوری می سوزد که همه جور کلک زده بود تا بلکه دستش به جایی بند شود. بیچاره چقدر چلوکباب داد، لامروت ها خوردند و رفتند و به ریشش خندیدند، دو تا آروغ هم روش. این یکی را دیگر بلد نبود که لبنان و شوروی را هم قاطی ماجرا کند تا مسأله را بکلی ماستمالی کند. خوب اسمال عزیز، اشکهایت را پاک کن! دنیا محل تجربه است  و دست بالای دست بسیار است. از تو هم کلک تر پیدا می شود.​ ولی غصه نخور. از دیده برفتی، ولی از دل نه برفتی. بمان ور دل خودم، هوایت را دارم.

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

2020-05-19

ایران لیبرال