جنگ هم هميشه و در هر كجايي وحشتناك است و دیدن منظره فراریان جنگي اسفناک! مي بینیم دنیا به رغم تمام ترقیات و اختراعات و رویدادهايي که طی سالها درونش رخ داده است، سیاستش همان سیاست عقب مانده پيشين باقی مانده است و سيستمدارانش همان آدمهایی که بویی از انسانیت نبرده اند و در فكر منافع خود!
و در اين دنيا پوتين تنها خرابكار نيست و همچو او در ساير كشورها فراوانند! اثار سياهكاري هاي امریکا در افغانستان و لبنان و عراق و بهم ریختن منطقه ای که ساکنانش دوراني در آرامش می زیستند و امروز در چهار گوشه دنیا پراکنده اند، همچنان باقي ست و مي بينيم و مي دانيم كه طالبان را هم خودشان ساختند و پرداختند و در دنيا پراكندند، و هيچ زمان هم از مبارزان با اين گروه پشتيباناني نكردند و عاقبت هم پس از ان همه جنگ و جدال و كشت و كشتار در افغانستان، كشور را دو دستي تقديم شان كردند و خودشان از معركه گريختند.
سياست اين كشورها طي سالها همواره چنين بود و خدا داناد تا كي همچنين باقي خواهد ماند. عملكردشان برافروختن جنگ و خرابكاري در ساير كشورهاست و كورسوي اميدي هم از هيچ كجايي براي پايان دادن به اين اوضاع ديده نمي شود و سرنوشت جهان روز به روز بد و بدتر مي شود. در گوشمان از صلح و صفا می خوانند و در چهار گوشه اين دنيا مهاجم مي پرورانند و گويي برای ثبات خودشان نیاز به اين دشمنان دارند. يارانشان در دیگر کشورها نيز چنین سیاستی را دنبال مي كنند و برای پایداری روند حکومت شان مخالف صلح در این دنیا و بين مردمان اين دنيا هستند، و داشتن دشمن براي شان از واجبات!
پس از پاشيده شدن حكومت استبدادي در روسيه، اين كشور خود به طرف غرب امد و گورباچف دست دوستي اش را به سوي دول غرب دراز كرد، و اما غرب نپذيرفت و بخاطر نيازش به دشمن، پذيراي دوستی با روسیه نشد و به دنبال همان سیاست همیشگی خودش رفت، و طي تمام اين سالها به زمامدارانش نزديك نشد و دري به روي اين كشور اروپايي نگشود و روسيه را به درون خود راه نداد، و همچنان به دنبال دشمنی و دشمن تراشی رفت و ترس از دشمن.
دشمنانش را هم خودش براي نيازش در چهار گوشه دنيا می افريند و می پروراند كه نخست لولو سر خرمن بي جاني ست كه با زمان رفته رفته جان می گیرد و به صورت يك دشمن راستين به دنبال جنگ و جدال به راه مي افتد، و اين جنگ و جدالهاي او هم برای افرينندگانش مسئله ای نیست! چون با خود آنها نمی جنگد و كاري به كشور انها ندارد، کشتن دیگران و درهم ریختن حکومت ساير کشورها هم نه تنها برای افرينندگانش مسئله نیست که برای سیاست و روند دستگاه تبلیغاتی شان از واجبات است و چهره دشمن با اين جنگ و جدالها ترسناکتر و مخوفتر می شود و دست نيازشان به سوي اين فرشتگان رحمت دراز و درازتر!
هستند سياستمداراني كه مخالف اين روند كار حكومت هاي شان هستند ولي تا به امروز تواني براي اجراي به ثمر رساندنش را نداشتند. خوانده بودم كيسينجر كه خود از مخالفان پروپا قرص شوروي بود، پس از ازهم پاشيدنش متاسف بود از اينكه روسيه در جمع كشورهاي اروپايي پذيرفته نشد، و به نظر او پذيرفتنش براي صلح و ثبات در اروپا از واجبات مي بود!
برژنسكي، يك لهستاني ضد شوروي هم در سال دوهزار و هشت مخالف پيشنهاد ورود اوكراين به اتحايه اروپا بود و بر اين باور كه اوكراين مي بايست در جوار روسيه همچو كشوري بي طرف باقي بماند و براي ثبات در منطقه، بي طرفي اش را حفظ كند. از ياد نبريم كه در همين كشور اوكراين حكومت خودش پذيراي حقوق بنيادي و اساسي مردم "دون باس" نيست! و اغلب اين رويدادها هم بر حسب اتفاق رخ نمي دهد و نقشه هايش از پيش اماده شده است.
به خاطر مي اورم در دوران جنگ ویتنام در تهران از یک تن از نزدیکان بهرام شاهرخ شنیده بودم که او مي گفت: بايد در انتظار بود چون پس از ویتنام نوبت لبنان است و سپس نوبت ایران. و من در کتاب حکومت شاه خودم بدون ذکر نام او، این پیش بینی او را آورده ام که از شنیدنش در ان زمان شگفت زده شده بودم، باورش برایم اسان نبود و با خود مي انديشيدم چرا لبنان! يك كشور توريستي كه نه نفت داشت و نه معادن زير زميني پر ارزش، و چرا ايران كه حلقه به گوششان شاهنشاه اريامهر ما درونش فرمانرواي مطلق بود! و تنها با گذشت زمان و رويدادهاي تلخي كه در اين دنيا و در ديار ما رخ داد دانستم که او می دانست از چه سخن می گوید و او بود كه درست مي انديشيد و نه من!